فرماندهی او به تعبیری دیگر، در دست شیطان و نیروهای منفی است. تحت امرنیرویهای شیطانی است، یک مصرف کننده مواد مخدر نیروی بسیار مفید و ارزنده ای براینیروهای شیطانی است وفرمانبر بسیار خوبی برای آنهاست.
با کمی دقت و توجه به کلمات و واژههای عبارت این دستور جلسه متوجه میشویمکه این دستور جلسه اشاره به موضوعی دارد که در قالب یک خط سیر مطرح میشود و آن، حرکتاز سطح فرمانبرداری برای رسیدن به سطح فرماندهی است. برای اینکه بیشتر متوجه موضوعو ارتباط آن با مسئله درمان اعتیاد بشویم، بهتر است طبق معمول، از اعتیاد و درمان آنشروع کنیم.
آن گونه که مقاله علمی صورت مسئله اعتیاد، (مهندس حسین دژاکام) به خوبیبرای ما تشریح میکند، بیماری اعتیاد سه بخش از شهر وجودی انسان را از تعادل خارج میکند،جسم، روان و جهان بینی.
بیماری اعتیاد، اساسیترین مکانیسمهای تعادل و سلامتی را در بخشهای مزبورهدف قرار میدهد، انسان را بیمار و از تعادل خارج میکند.
از نگاه دیگران: بیمار اعتیاد یا مصرف کننده مواد مخدر، شخصی است که موادمخدر مصرف کند و اگر مصرف نکند حالش بد میشود؛ این ابتداییترین برداشت مردم از بیماریاعتیاد است، البته بسیارند کسانی که فکر میکنند این مصرف، صرفاً از روی لذت جویی وبه منظور سرخوشی صورت میگیرد. این دسته، کسانی هستند که اطلاعات و دانش آنها در مقولهبیماری اعتیاد صفر است؛ آنهایی که کمی نسبت به موضوع بیماری اعتیاد آشنایی دارند وجسته و گریخته چیزهایی شنیدهاند و یا خواندهاند، حداقل میدانند که بیمار اعتیادیا مصرف کننده مواد مخدر، مجبور است که مصرف کند و این مصرف از روی لذت طلبی و برایسرخوشی نیست، مصرف کننده مواد مخدر، مواد مصرف میکند برای اینکه بتواند بایستد، برایاینکه بتواند راه برود، حرف بزند، کارهایش را انجام بدهد، چون در غیر اینصورت، قادربه انجام هیچ کاری نخواهد بود و درد تمام ابعاد وجودیش را در بر میگیرد.
در اصطلاحات عامیانه گفته میشود، برای مثال: فلانی گرفتار (اعتیاد) است،اسیر است، این اصطلاحات اشاره ای هر چند مختصر به عمق مسئله اعتیاد دارد. یکی از مهمتریناتفاقاتی که در فرایند اعتیاد برای مصرف کننده موادمخدر روی میدهد، از دست دادن اختیارو فرماندهی شهر وجودی است.
مصرف کننده، مجبور است که مصرف کند و مواد مخدر و اعتیاد برای او تعیینتکلیف میکند که چه کاری انجام بدهد و یا ندهد، کجا برود و کجا نرود، با چه افرادیارتباط داشته باشد و یا نداشته باشد، حتی غذا خوردنش هم تحت اختیار خودش نیست، اعتیادتعیین میکند که چه غذایی بخورد و نخورد، این غذا را نخورد چون خمار میشود و الی آخر.
زمانیکه از این زاویه به بیماری اعتیاد نگاه میکنیم، میبینیم که بیماراعتیاد فرماندهی خودش را از دست داده است و از او سلب اختیار شده است. او نمیتواندبا اختیار خودش یک روز مواد مصرف نکند، چون در این صورت به بدترین حالات خماری دچارمیشود، مجبور است که برای حفظ تعادل نسبی، دائماً مصرف کند.
فرماندهی او به تعبیری دیگر، در دست شیطان و نیروهای منفی است. تحت امرنیرویهای شیطانی است، یک مصرف کننده مواد مخدر نیروی بسیار مفید و ارزنده ای براینیروهای شیطانی است وفرمانبر بسیار خوبی برای آنهاست.
وقتی به یک مصرف کننده مخدر شیشه نگاه میکنیم، میتوانیم این موضوع راکاملاً درک کنیم، نیروهای شیطانی نیز، نیاز به انرژی دارند و انرژی آنها از همین اعمالشیطانی تأمین میشود، آنها نمیخواهند نیروی خود را که به بهترین شکل از آنها حرفشنوی دارد را، به آسانی از دست بدهند، بنابراین با تمام قدرت سعی در حفظ او دارند واگر این شخص بخواهد اعتیاد خود را درمان کند و از دسته نیروهای تحت امر شیطان خارجشود، آنها به عناوین مختلف جلوی او را میگیرند. (نیروی بازدارنده) که بایستی فردبرای پیروزی، از سد آنها عبور کند که بدون حمایت نیروی الهی غیر ممکن است.
این فرد در گذشته از نیروی منفی فرمانبرداری کرده است و اکنون فرماندهیشهر وجودیش، تماماً در اختیار آنهاست، بسیار زمان میبرد تا روزی فرا برسد که اینفرد متوجه اوضاع وخیم خود شود و تصمیم بگیرد که جایگاه خودش را تغییر دهد و بخواهدکه اعتیادش را درمان کند و از جرگه نیروهای شیطانی به نیروهای الهی بپیوندد.
زمانی که خواستار رهایی بودن، به حد اعلای خود میرسد و روزی که تمام نیرویشرا جمع میکند و از جا کنده میشود و با تمام وجودش میخواهد که اعتیاد خود را درمانکند، نقطه آغازی است برای دریافت کلید شهر وجودی. در اینجا، نیروهای الهی که منتظراو بودند، بی صبرانه به یاری او میشتابند و او را در تغییر جایگاه کمک میکنند، درطی فرایند زمان و با استفاده از روش اصولی و صحیح و با صبر و استقامت وتلاش و با کمکنیروی الهی میتواند از سد محکم و نیرومند نیروی بازدارنده عبور کند و به درمان و رهاییو آزادی برسد.
چقدر زیباست واژه رهایی، رهایی از چنگال اهریمن، رهایی از اسارت اعتیاد.
در این فرایند، یعنی درمان اصولی اعتیاد و به تعادل رسیدن جسم، روان وجهان بینی، فرماندهی شهر وجودی به خود شخص واگذار میگردد و زمانی میرسد که خود، فرماندهخویش است. فرماندهی خویش و فرماندهی شهر وجودی انسان، یعنی بزرگترین فرماندهی. بهتعبیر علی بن ابیطالب﴿ع﴾ انسانجهان اصغر است. در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر نیز میخوانیم که: شهر، جهانو جهانها همه در درون انسان است. فرماندهی شهر وجودی انسان چیز کمی نیست، کمتر ازپادشاهی نیست و این پادشاهی، شایسته انسانهای صالح است. انسانهایی که بین آنها واهریمن هیچ بند و ارتباطی نیست. وجود بند و پیوند با شیطان و نیروی منفی، یعنی اینکهسر نخ حرکتهای انسان در دست شیطان است. درست مانند عروسکهای خیمه شب بازی.
انسانی که فرمانده شهر وجودی خویش است، این بندها را گسسته است و به رهاییرسیده است، تمام بندهایی که تارهای وجودی او را به نادرستی به هم وصل نموده بود و پیوندهاینا میمون با نیروهای منفی را، در فرایند تزکیه و تصفیه باز نموده است.
اما رسیدن به این فرماندهی، به حرف و سخن نیست، شوخی و مزاح نیست، بزرگترینپروسه ای است که در هستی، به انسان واگذار شده است، از الست تا ابدیت بی انتها. میخواهیمبه فرمان عقل نزدیک شویم، میخواهیم فرماندهی خود را به دست بگیریم، میخواهیم به آنجاییکه از آنجا انشعاب یافتهایم برسیم، این نزدیک شدن و این رسیدن، بسیار سخت و طاقت فرساست، پوست انسان کنده میشود، تزکیه و تصفیه و دوری از ضد ارزشها کار ساده ای نیست،در مسیر ارزشها و در صراط مستقیم، به قول استاد رعد، این احیای دوباره، کاری است بسیارسخت که اگر با توان و نیروی الهی همراه نباشد، رو به زوال میرود.
گفتیم که فرمانبرداری از نیروهای منفی و قدم گذاشتن در مسیر مصرف موادمخدر واعتیاد، ما را به جایی میرساند که فرماندهی خویش را به شیطان دادیم. حال بایستیمسیر مع طی شود. برای رسیدن به فرماندهی خویش، بایستی ابتدا از فرمانبردای شروعکنیم، فرمانبرداری از نیروهای الهی و از قدرت مطلق. بایستی فرامین را به خوبی اجراکنیم.
برایدرمان اعتیاد در کنگره 60 نیز بایستی از فرمانبرداری شروع کنیم. برای عبور از این گذرگاهسخت، چیزی به نام خود فرمانی وجود ندارد. از خود فرمانی تا فرمان، فرق بسیار است.
با خود فرمانی، به جایی میرسیم که در گذشته رسیدیم و آن تاریکی بود. اماحالا باید برای رسیدن به روشنایی، تابع فرمان باشیم، فرماندهی ما در پروسه درمان اعتیادبه عهده کنگره 60 و در دست راهنماست که راهنمای درمان اعتیاد است.
او، فرمانده ما در مسیر درمان اعتیاد و عبور از گذرگاههای سخت است کهخود در گذشته پیموده است، بایستی گوش به فرمان او باشیم، بایستی عملیات تیپرینگ یاریداکشن استپر (Reduction Stepper) مصرفرا به خوبی اجرا کنیم، بایستی تمامی دستورات و فرمانهای راهنما را در مسیر درمان،یک به یک اجرا کنیم، در کنار این پروسه، بایستی فرمانبردار فرامین نیروی مافوق یا قدرتمطلق نیز باشیم، فرامین قدرت مطلق یا الله، مثل روز روشن است و همه ما خوب می دانیمکه صراط مستقیم چیست. در وادیهای کنگره 60، بارها و بارها به این فرامین که مانندتابلوهای پر رنگ راهنمایی و رانندگی، برای حرکت در صراط مستقیم، ما را راهنمایی میکنند،اشاره شده است. دروغ مگوی، ی مکن، رشوه نخور، غیبت نکن، گمان بد مبر، در امور شخصیدیگران تجسس نکن، کم فروشی نکن، نزول نخور، نزول نگیر، نکن، عیب جوی و طعنه زنمباش، پیمان شکن نشو، فسادنکن، سؤال کننده را از خود مران، ظلم نکن، ارث دیگران رانخور، یتیمان را نوازش کن، درماندگان را یاری برسان، به فقرا کمک کن، زکات خود را پرداختکن و بدان که مال بهر آسایش عمر است، نه عمر بهر گردآوری مال، و در نهایت دور خمر راقلم بکش، یعنی آنچه روی شخصیت، اندیشه و تفکر تو، پرده یا حجاب یا پوشش میکشد، مثل:الکل، تریاک، حشیش، هروئین، کراک، شیشه و قرص، بر حذر باش که عملی شیطانی میباشد.
اگر خودمان بخواهیم و خداوند و نیروهای الهی یاریمان کنند و بتوانیم درمسیر درمان اعتیاد، شاگرد خوبی برای راهنما و کنگره 60 باشیم و دستوراتشان را اجراو تکالیف کنگره ای را درست انجام دهیم و حرفشان را گوش کنیم و هم زمان، فرامین فوقرا تا جایی که از دستمان بر میآید، با تمام توان انجام دهیم و در صراط مستقیم باشیم،مطمئن باشیم که به رهایی و آزادی و فرماندهی خویش خواهیم رسید و در غیر اینصورت، مطمئنباشیم که هرگز نخواهیم رسید.
فرماندهیشهر وجودی و نزدیک شدن به فرمان عقل، که شکل گیری آن از درون آغاز میشود، درنهایت،خود را در عملکرد و وضعیت بیرونی ما، خود را به نمایش میگذارد و میتوانیم نتیجه آنرا در رفتارها و زندگی بیرون ببینیم. کسی که فرمانبردار فرامین الهی باشد و فرماندهبا کفایتی برای شهر وجودی خویش باشد، میتواند برای دیگران نیز فرمانده خوبی باشد وقدرت فرماندهی را خواهد داشت، در غیر اینصورت، یعنی کسی که برای خودش هم فرمانده خوبینیست، چطور میتواند فرمانده دیگران باشد!
راهنما کسی است که در گذشته فرمانبردار بوده و اکنون به فرماندهی رسیدهاست.
فراموش نکنیم که فرماندهی شهر وجودی، از مسائل بسیار جزئی و کوچک شروعمیشود، آیا به موقع مسواک میزنیم؟ آیا به موقع میخوابیم؟ آیا به موقع بیدار میشویم؟آیا داروی خود (اپیوم یا اپیوم تینکچر) را سر ساعت مقرر مصرف میکنیم؟ آیا به موقعدر کلاس حاضر میشویم؟ آیا به موقع ورزش میکنیم؟ آیا سرموقع به قرار خود میرسیم؟آیا هنوز در هنگام دیر رسیدن، ترافیک را بهانه میکنیم؟ اینها پائین ترین سطوح فرماندهیشهر وجودی است و آغازی است برای پروسه عظیم مسئولیت پذیری و فرماندهی.
انسانی که در این دنیا به این جایگاه برسد، یعنی به نقطه ای که مسئولیتپذیر باشد، یکی از مهمترین جایگاههای انسانی را کسب نموده است. در غیر اینصورت، یعنیکسی که حتی این قدرت را ندارد که به موقع مسواک بزند و کسی که این توان را ندارد کهمثلاً 6 صبح از خواب بیدار شود، کسی که نمیتواند داروی خود را سر وقت مصرف کند، کسیکه یک ساعت بعد آر شروع کلاس به جلسه میرسد، کسی که توان نشستن در جلسه برای مدت یکساعت و نیم را ندارد و بارها بیرون میرود و سیگار میکشد، چطور میتواند از فرماندهیصحبت کند؟ چطور میتواند از درمان اعتیاد صحبت کند؟ رسیدن به درمان اعتیاد و رهاییاز چنگالهای خوفناک شیطان و اهریمن و چشیدن طعم رهایی و آزادی، پاداشی است که ویژهانسانهای مسئولیت پذیر است. انسانهایی که فرمانبرداری را آموختهاند و به مسئولیتخود واقف هستند.
در سی دی فرمانروایان زمان، بنیان کنگره 60 مسئله فرماندهی را بسیار جالبو موشکافانه بیان مینمایند و در قالب مثلث فرماندهی برای ما تشریح مینمایند. در اینسی دی گفته شده است که فرماندهی میتواند در سه بخش مورد بررسی قرار گیرد.
فرماندهی ساده یا بسیط که از فرماندهی بر شهر وجودی خود انسان آغاز میشود؛
فرماندهی مرکب که فرماندهی انسان بر انسانهای دیگر است مثل پدر و مادربرای خانواده یا یک معلم برای یک کلاس یا یک راهنما برای یک لژیون و الی آخر.
و قاعده مثلث در اینجا موضوع فرماندهی است. بنابراین این مثلث از سه ضلعفرماندهی ساده، فرماندهی مرکب و موضوع فرماندهی تشکیل شده است.
همچنین در سی دی فرمانروایان زمان، انواع فرماندهی از نقطه نظر ماهیت خوبو بد نیز در قالب یک مثلث بیان میشود که اظلاع آن عبارتاند از فرمانروایانی که درجهت ساختن عمل میکنند، فرمانروایانی که در جهت تخریب عمل میکنند و ضلع سوم نیروهایخنثی هستند که باری به هر جهت هستند و هدف خاصی ندارند.
نویسنده: مسافر شهرام-لژیون یکم
به نام قدرت مطلق الله
اینجاکنگره 60 است . اینجا یک مرکز علمی و تحقیقاتی در حوزه اعتیاد و مواد مخدر است و بهمنظور ارائه طریق به مصرف کنندگان مواد مخدر و خانواده های آنان ، برای رسیدن به درمانو رهایی از اعتیاد تشکیل شده است .
همانگونه که در مقاله علمی صورت مسئله اعتیاد ، توضیح داده شده است ، اصلدرمان ، برای گروهی از مصرف کنندگان مواد مخدر صدق می کند که خواهان رهایی از اعتیادهستند ؛ برای رسیدن به درمان اعتیاد ، اولین عامل مورد نیاز ، خواست فرد است که او را به حرکت در می آورد و باعث می شودتا فرد برای درمان اعتیاد خود اقدام کند . اگر مصرف کننده ای ، خواهان رهایی از اعتیادنباشد ، زمین و زمان هم دست به دست هم دهند ، نمی توانند او را به درمان و رهایی برسانند، زیرا اعتیاد یا بیماری وابستگی به مصرف مواد مخدر ، درمانگر ندارد . تنها کسی کهدرمانگر اعتیاد است ، خود شخص مصرف کننده است .
بعد از مسئله خواست ، موضوع بسیار مهم دیگری مطرح می شود و آن آموزش ودانایی است . دانایی و شناخت از مواد مخدر و اعتیاد، دانایی از چگونگی درمان اعتیاد، کسب علم اعتیاد ، کسب علم و دانش درمان اعتیاد .
درمان اعتیاد ، به حرف و سخن نیست ، درمان اعتیاد ، پروسه ای بسیار عظیماست که بایستی با یک برنامه ریزی درست و اصولی ، مبتنی بر علم و دانش و شناخت کافی از بیماری اعتیاد ، فیزیولوژی درمان اعتیاد، شناخت کامل آسیب های بیماری اعتیاد در شهر وجودی انسان ، به اجرا گذاشته شود .
با اطمینان می گوییم که رویارویی درونی با پدیده اعتیاد ، شاید یکی ازسخت ترین و بزرگترین آزمایش هایی باشد که یک انسان ، ممکن است در طول دوره حیات خویشبا آن رو برو شود .
در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر ، صفحه 68 ، قبل از ورود به بحثعبور از منطقه 60 درجه زیر صفر ، آیه ای از کلام الله شریف آمده است ،
فلا اقتحم العقبه ، و ما ادراک ما العقبه ، فک رقبه ؛
پس از نگذشته است بر گذرگاه سخت ، چه چیز دانا کرد تو را ، که چیست گذرگاهسخت ؟ رهانیدن گردنی است ( آزاد کردن انسانی ) . سوره بلد
این رهانیدن ، رهانیدنی است که انسان بایستی خودش ، خودش را به رهایی برساند .بنابراین ، عبور از این گذرگاه سخت ، بدون داشتن علمو آگاهی ، غیر ممکن است .
اینعلم و دانایی و به کارگیری آن است که باعث می شود تا فرد از حوزه و کشش بسیار قدرتمنداعتیاد و مواد مخدر خارج شود و بر نیروی آن فائق آید، تا این علم و دانایی نباشد نمی توان حتی یک قدم مفید و موثر برداشت ، چه رسدبه درمان قطعی اعتیاد . برای رسیدن به دانایی مورد نیاز ، ما در علوم جهانبینی کنگره60 مثلثی داریم ، تحت عنوان مثلث دانایی که اضلاع آن عبارتند از : تفکر ، تجربه و آموزش .
این سه مولفه درکنار یکدیگر و به موازات یکدیگر ، ما را در سطوح مختلف، به دانایی می رسانند . البته لازم به یادآوری است که دانایی زمانی روی می دهد که هر سه ضلع مثلث، تقریباًبه یک اندازه رشد کنند . در حوزه اعتیاد ، اگر دقت کنیم ، مصرف کننده مواد مخدر ، تجربههای بسیاری در مورد مواد مخدر ، مصرف آن و ترک های گوناگون دارد . در کنار تجربه ،تفکر زیادی هم داشته است که چگونه خود را از این گرداب نجات دهد و راه ها و روش هایمختلفی را به کار گرفته است .
نکته مهم این است که به دلیل فقدان آموزش ، شناخت و دانش صحیح در مورددرمان اعتیاد ، در درمان خود موفق نبوده و به بیراهه رفته است و هر بار که اقدام بهترک اعتیاد نموده است ، با وضعیتی بدتر از قبل ، دوباره به مصرف روی آورده است ، چنینفردی ، زمانی که وارد کنگره 60 می شود ، با قرار گرفتن در مسیر و جریان آموزش ، ضلعآموزش مثلث دانایی او رفته رفته رشد می کند و با دیگر اضلاع مثلث دانایی او در زمینهاعتیاد ، هم سطح می شود . در این حالت ، داناییو دانش او برای حرکت مفید و سازنده ، موثر واقع می شود و می تواند در این مسیر سختو پر فراز و نشیب ، حرکت نماید و ما می بینیم که او در حال حرکت و پیشرفت است و تغییراترا در او به وضوح مشاهده می کنیم .
پس از اینکه مصرف کننده مواد مخدر ، با شروع سفر ، توانست از نام زیبایمسافر استفاده کند و به مفهوم واقعی کلمه ، سفر و حرکت کند ، حتی پس از گذشت چند روز، می توانیم تغییرات را در سیمای او ببینیم .
منظوراز بیان این مطالب این بود که بدانیم فلسفه وجودی ما در کنگره 60 ، درمان و رهایی ازاعتیاد است و برای این امر ، شدیداً به یادگیری و آموزش نیاز داریم . در واقع ، اینجاهستیم که یادبگیریم و آموزش ببینیم ، یاد بدهیم و آموزش بدهیم ، برای رهایی از اعتیاد، برای درمان اعتیاد . تمام بخش ها و تمام فعالیت های کنگره 60 در تمامی سطوح ، فرودشانروی این مسئله است . رهایی یک نفر از بند اعتیاد .
اینجا جای یادگیری است ، اینجا جای آموزش است ، برای همه ، در تمامی سطوح، از تازه وارد گرفته تا مسافر سفر اول و سفر دوم ، آزاد مرد ، کمک راهنما ، راهنما ، مرزبان ، دیدهبان ، نگهبان ، همه و همه در حال آموزش و یادگیریهستیم .
در کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر ، مبحث بهترین راه ، از قول سردارمی خوانیم :
باید بدانید که ما همه برای خدمت و آموزش پا به حیات نهاده ایم . ابتدا، آموزش ، سپس خدمت درست انجام دهیم .
هر یک از اعضای کنگره و یا یک مسافر یا همسفر واقعی ، دو خصوصیت یا مشخصهخاص دارد . آموزش دیدن و خدمت کردن . اگر این دو مشخصه در کسی به صورت پر رنگ قابلدید باشد ، بدانیم که در حال حرکت مفید و موثر است و در غیر اینصورت ، یعنی کم رنگبودن این دو خصوصیت و یا یکی از آن ها ، بدانیم که حرکت ، حرکت پایدار و ماندگاری نخواهدبود .
درکنگره 60 اگر کسی در حال یادگیری و خدمت نباشد ، قطعاً از مسیر خارجمی شود و درمسائل منفی و حاشیه ای وارد می شود .
در هراجتماع انسانی ، از مدرسه گرفته تا دانشگاه ، از فروشگاه تا کارخانه و خلاصه هرجاییکه تعدادی انسان با هم باشند ، یک سری مسائل حاشیه ای نیز ممکن است وجود داشته باشدو کنگره 60 نیز از این قاعده مستثنا نیست ، ما نمی خواهیم ادعا کنیم که تمام اعضایکنگره 60 به طور کامل از این مسایل به دور هستند و کوچکترین مسئله حاشیه ای وجود ندارد. خیر ، ممکن است در اینجا هم مسائل حاشیه ای در حد جزئی وجود داشته باشد . اما عدهای بسیار کم وارد این مسائل می شوند . و آنهاافرادی هستند که نیروی شان را صرف آموزش و یادگیری و خدمت نمی کنند ، این افراد بهصورت خودکار ، جذب مسائل منفی و حاشیه ای می شوند ، غیبت می کنند ، دیگران را نقد وبررسی می کنند . در امور شخصی دیگران تجسس می کنند و خلاصه این که در نهایت معرکه میگیرند . به قول معروف ، اگر افسار نفس و خواسته های آن را در دست نگیریم ، نفس ، افسارما را در دست خواهد گرفت و به سویی می برد که خود می خواهد .
حال از زاویه دیگری به موضوع نگاه کنیم .
مصرفکننده مواد مخدر ، برای رسیدن به درمان و رهایی ، باید از راهنمایی های راهنمای خود و یا مرزبانان نمایندگی ، در پروسهدرمان اعتیاد ، تبعیت کند و حرف آن ها را گوش کند و عمل کند ، بعضی وقت ها راهنما چیزیمی گوید و یا مسئله ای را مطرح می کند که لازم است رهجو اجرا کند ، مثل برنامه جدیدو یا چند روز سقوط آزاد و قطع مصرف و یا حرکتیکه لازم است برای رسیدن به درمان و رهایی ، رهجو انجام دهد و یا ممکن است مرزباناندر جایی امر و نهی کنند که برای برقراری نظم و انضباط لازم است اجرا شود . اما بعضیوقت ها رهجو ممکن است برایش جالب نباشد و به سطحی از دانایی نرسیده باشد که بداند انجاماین مهم برای درمان و رهایی او ضروری است . ممکن است در این حالت ، به دلیل جهل و نادانی، شروع کند به نق زدن و وارد مسائل و افکار منفی شدن که چرا رهنمای من چنین برنامهای به من داده است ، چرا مرا تحویل نگرفته است ، چرا برای فلانی خندید و برای من نخندید، چرا دیگری را تحویل گرفت و مرا تحویل نگرفت ، چرا مرزبانان چنین چیزی گفتند و خلاصهاینکه ممکن است صدها مورد و مسئله از افکار منفی و مخرب در ذهن او ایجاد شود و حالاو را خراب کند . معمولاً ، نق زدن ها و وارد حاشیه شدن ها و معرکه گیری ها ، ابتدادر ذهن و تفکر ایجاد می شود ؛ از آنجایی که به هر چه فکر کنیم همان اتفاق هم برایمانمی افتد ، در عمل نیز این مسئله نمود پیدا می کند و شخص عملا از مسیر خارج می شود واگر ادامه پیدا کند ، ممکن است کاملاً شخص را از مسیر درمان خارج کند .
در اینحالت ممکن است او جذب افرادی بشود که خود آن ها هم در چنین تفکراتی غوطه ور هستند ، در چنین جمع هایی، خبری از آموزش نیست، بلکه رزو به روز بیشتر در افکار منفی فرو می رود و ممکن استبه جایی برسد که هر آنچه بدست آورده است از دست بدهد .
تجربه نشان می دهد ، افرادی که در کنگره 60 در چرخه آموزش و خدمت قراردارند ، به ندرت جذب مسایل حاشیه ای می شوند ، آنهایی که بازیگر هستند ، آموزش می بینندو خدمت می کنند ، تغییرات را در تفکر ، اندیشه و جهانبینی آنها به وضوح می بینیم واینگونه مسایل برایشان معنا و مفهومی ندارد . آن ها نیرو و توجهشان روی خودشان و عملکردخودشان معطوف شده است و کاری به کار دیگران ندارند . اما کسانی که تماشاچی خدمت دیگرانهستند و از چرخه آموزش و خدمت باز می مانند ، مشمول این تغییرات در تفکر و جهانبینینمی شوند. آن ها نیرو و توجهشان معطوف عملکرد دیگران می شود و این ، یکی از بدترینحالاتی است که ممکن است یک انسان دچار آن شود . شروع می کنند به ایراد گرفتن و غیبتدیگران و نقد کردن عملکرد دیگران . خسی را در چشم دیگران می بینند ، اما چوب را درچشم خود نمی بینند .
خصوصیت خاص کسانی که خدمت نمی کنند و بازیگر نیستند ، همین مسئله ، یعنیایراد گرفتن از خدمت دیگران ، ایراد گرفتن از همه کارهایی که در کنگره انجام می شودو نق زدن همیشگی است .
گاهی اوقات مشاهده می شود که بعضی ها می گویند در کنگره ، نوبت خدمت بهما نمی رسد ، نوبت مشارکت و یا خواندن نوشتار به ما نمی رسد، و حتی برای نظافت سالنهم به ما نوبت نمی رسد . اما باید بگوییم کهبا اجرا شدن طرح لژیون خدمت گزار ، این مسئله نیز منتفی شده است .
براساس این طرح ، در هر یک از جلسات کنگره در تمامی نمایندگی ها ، یکیاز لژیون ها ، به عنوان لژیون خدمتگزار ، که نوبت آن را مرزبانان تعیین می کنند ، کلیهمسئولیت ها و خدمات آن جلسه را به عهده میگیرد. مثل نگهبان نظم ، میهمان دار ، مسئولین آبدارخانه و پذیرایی ، میکروفن گردان ، خواندننوشتارهای اول جلسه ، مرتب کردن سالن قبل از جلسه و نظافت سالن بعد از جلسه . لژیون هایی که نیروی کافی برای تمام این خدمات نداشته باشند ، معمولاً ازلژیون های دیگر کمک می گیرند . نتیجه بسیار ارزشمند طرح لژیون خدمتگزار این است کهنوبت خدمت به تمامی لژیون ها و اعضای کنگره می رسد و فرصت خدمت به صورت چرخشی به همهمی رسد و دیگر کسی نمی تواند ادعا کند که نوبت خدمت به ما نمی رسد . در ثانی ، خدمتدر کنگره داوطلبانه است و همیشه کارهایی هست که در نمایندگی باید انجام شود و کسانیکه واقعاً عاشق خدمت هستند، می توانند خدمت کنند .
در کنار خدمت ، آموزش و یاد گیری نیز باعث می شود تا دیگر مجال و تفکریبرای این گونه مسایل وجود نداشته باشد .
قدرمسلم ، رابطه ای که بین یادگیری و معرکه گیری می توانیم برقرار کنیم ، این است که هرزمان از آموزش و خدمت فاصله بگیریم ، به سمت مسایل از این دست ، از جمله معرکه گیریکشیده شویم . این دو در کنار هم وجود ندارند ، شهر وجودی ، تفکرات و ذهن ما ، فقط جاییکی از این هاست . یا یادگیری ، آموزش و خدمت ، یا معرکه گیری ، نق زدن و حاشیه .
معرکهگیری ، نق زدن ، حاشیه ، همه و همه ، تجلی نادانی است . جهل و ناآگاهی .
برای همین در تمام جلسات کنگره 60 در بدو شروع جلسه ، نگهبان می خواندکه برای رهایی از دست بزرگترین دشمن خودمان که جهل و نادانی خودمان است ، 14 ثانیهسکوت نماییم و به خدا پناه ببریم .
ما دشمنبیرونی نداریم ، دشمن ما در درون ماست . هیچ کس از بیرون نمی تواند به ما آسیب برساند، آن کس که به ما آسیب می رساند ، خود ما هستیم . تنها کسی که می تواند ما را نابودکند ، تنها کسی که می تواند جایگاه ما را متزل کند و باعث سقوط ما شود ، فقط و فقطخود ما هستیم، جهل و نادانی ماست ، جهل و نادانی که ممکن است در درون هر انسانی باشدو برای همین باید بیاموزیم ، باید یادبگیریم ، باید آموزش ببینیم و عمل کنیم .
به قول یکی از اساتید کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر ، انسان هاییمی توانند با این بیماری مبارزه بنمایند که دارای خصوصیات کامل تری هستند .
شاید این خصوصیات ، عشق به آموختن و آموزش و عشق به خدمت به هم نوع باشد. وقتی برای انجام هر کاری ، عشق در میان باشد ، آن کار طور دیگری انجام می شود . بهبهترین شکل ممکن انجام می شود . از انجام آن نهایت لذت را می بریم . وقتی عشق باشد، چیزی به نام مانع ، معنا و مفهوم ندارد . برای درمان اعتیاد ، اگر عشق به رهایی نباشد، مطمئن باشید نیروی مخوف شیطان بسیار قوی تر از ماست . اعتیاد بیماری نیست که به توانبا سهل انگاری و باری به هر جهت بودن ، آن را درمان کرد . درمان اعتیاد نیروی عظیمیرا می طلبد که جز با نیروی عشق نمی توان به مصاف آن رفت . و این عشق ، عشق به آموختنو عمل کردن است .مطلب را با جمله ای از سردار به پایانمی رسانیم :
باید ساخته بشویم و برای ساختهشدن ، باید بیاموزیم تا به درجه ای که ممکن است.
نویسنده: مسافر شهرام-لژیون یکم
این دستور جلسه از جمله دستور جلساتی است،کهمستقیماً به تجربیات ما مربوط می شود.در اینجا موضوع دستور جلسه،فراتر از تجربیات شخصی،موردبررسی قرار می گیرد؛اما در کارگاه های آموزشی،همه ما فرصت داریم با بیان تجربیات شخصی،موضوعرا بررسی نماییم .
همه انسان ها تصور می کنند بهترین راه کوتاه ترین راه است،در نتیجه،بهدرستی یا نادرستی آن تفکر ندارند،راهی را می روند که زودتر به خواسته های خود برسند،لذا،مشقهایشانهمیشه ناتمام و بی محتوا باقی می ماند و مجبورند دوباره بنویسند؛غذای نیمه پخته و یابه عبارتی خام،قابل خوردن نیست .
کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر،صفحه 254
از زمانی که بشر ، پدیده ای به نام اعتیاد به مواد مخدر را شناسایی کرد،تا به امروز،همواره به دنبال راهی برای از بین بردن این وابستگی بوده است.در صده هایاخیر،آنگونه که تاریخ حکایت می کند،روش ها و رویه های مختلف و متفاوتی برای رفع اینوابستگی به کار گرفته شده است.در زمان های قدیم،حکما و طبیبان از داروهای گیاهی زمانخود برای از بین بردن علایم ناشی از قطع مصرف مواد مخدر،استفاده می کردند .
با گذشت زمان و ظهور داروهای شیمیایی در قرن میلادی،استفاده از اینداروها به تدریج جایگزین داروهای گیاهی گردید .
اولین دارویی که برای درمان اعتیاد به صورت تخصصی،ساخته و عرضه شد،داروییبه نام انیدرید استیک یا دی استیل مرفین یا هرویین بود که در سال 96 توسط کمپانیداروسازی بایر آلمان ساخته شد.در قرن و 19 میلادی،در اروپا استفاده از تریاک برایدرمان بعضی از بیماری ها مرسوم بود.در آن زمان،عمدتاً به دلیل بیماری های ناشی از ضعفسیستم های بهداشتی و فاظلاب،بیماری های عفونی در شهرهای بزرگ اروپایی مثل لندن،شیوعزیادی داشت و استفاده از تریاک برای درمان این بیماری ها رواج داشت . در نتیجه،اعتیادبه تریاک نیز گسترش می یافت و کس نمی دانست برای درمان این وابستگی چه باید کرد .
با ورود هرویین به عنوان داروی ترک اعتیاد،طولی نکشید که اعتیاد به هرویینمعزلی شد شدیدتر و بزرگتر از معزل اعتیاد به تریاک.همزمان با جنگ جهانی دوم و مسدودشدن راه های ورود تریاک به اروپا ، دانشمندان آلمانی،سخت در تلاش بودند تا جایگزینیدارویی برای تریاک پیدا کنند.آن ها موفق شدند با الگو برداری از ساختار مولکولی مخدرهایگیاهی،دارویی شیمیایی به نام متادون را ساخته و عرضه نمایند.در ابتدا تصور می شد کهاین دارو می تواند جایگزینی مناسب برای مواد افیونی از جمله تریاک و هرویین باشد ونقش داروی درمان کننده را به عهده گیرد،ما گذشت زمان نشان داد که متادون از عهده وظیفهخود بر نیامده است .
تجربه سال ها و دهه های متوالی استفاده از متادون نشان داد که این دارو،خوداعتیاد سنگینی به دنبال دارد آن هم به گونه ای که مصرف کننده متادون،دیگر نمی تواندبه مصرف قبلی خود بازگردد به عبارت دیگر،مخدر مصرفی او در گذشته،دیگر جوابگوی او نیست.اینمسئله به این مفهوم بود که متادون نه تنها کمکی به درمان نکرد،بلکه اعتیاد سنگین تریرا به وجود آورد و معلوم نبود با این اعتیادجدید،چه باید کرد .
اگر بخواهیم با زبان ساده،عملکرد متادون را تشریح کنیم،باید بگوییم،متادونآستانه تحمل را نسبت به مصرف اپیوییدها بالا می برد،طوری که ماده مصرفی قبلی،دیگر جوابگویفرد نخواهد بود و شخص مجبور است مصرف متادون را ادامه دهد و مصرف متادون او نیز بهتدریج بالا می رود .
البته اگر از زوایه کاهش آسیب به موضوع نگاه کنیم،متادون از این نقطه نظر،موفقبوده است.برای مثال:اگر مصرف کننده هرویین که در روز چندین بار هرویین یا کراک تزریقمی کند،با مصرف متادون،تزریق هرویین را کنار بگذارد،باید بگوییم متادون در اینجا نقشیک داروی نگهدارنده و کاهش دهنده آسیب را خیلی خوب به عهده گرفته است و از این بابتدارویی موفق به شمار می رود .
اما برای درمان اعتیاد به متادون،هنوز پروتکل و روش خاصی ارائه نشده استو مصرف کنندگان متادون در کاهش آن،دچار مشکل می شوند و پس از قطع مصرف نیز با مشکلاتمتعدد رو برو هستند و از عدم تعادل رنج می برند .
به هر حال با نگاهی گذرا به سیر تاریخی ظهور و استفاده از داروهای ترکاعتیاد می بینیم که همه این داروها،خود به وجود آورنده اعتیاد جدید بوده اند این مسئلهفقط شامل هرویین و متادون نیست.داروهای بیشمار دیگری نیز وجود دارند که به همین شکلعمل کرده و می کنند .
روش های ترک اعتیاد،از قطع ناگهانی مصرف گرفته،تا طب سوزنی،آب درمانی،شوکبرقی،تعویض خون،ماتریکس،سم زدایی سریع،استفاده از داروهای شیمیایی و گیاهی و عطاری،همهو همه،مصرف کننده را به جایی می رسانند که چند صباحی را در قطع مصرف مواد سپری می نماید،آن هم با وضعیت نامتعادل و حال نامناسب،به طوری که هر روز ممکن است به مصرف باز گردد .
این نتایج باعث شده است تا بعضی متخصصین،صریحاٌ می گویند،اعتیاد درمانمشخص و شناخته شده ای ندارد،اعتیاد درمان قطعی ندارد،اعتیاد بیماریی لاعلاج،عود کنندهو پیش رونده است و پس از قطع مصرف،شخص بایستی همیشه تحت نظر و کنترل باشد و هیچ گاهبی نیاز از پیگیری درمان نخواهد بود،مثل بیماری فشار خون یا دیابت،فقط می توان ان راکنترل کرد نه اینکه قطعاً درمان کرد.
امروزه هر وقت صحبت از روش های ترک اعتیاد یا درمان اعتیاد می شود بی درنگگفته می شود که تنوع روش های درمان اعتیادیک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است و بایستی روش های گوناگون وجود داشته باشد و هر فردیبا توجه به شرایطی که دارد با استفاده از یکی از این روش ها بتواند اقدام به ترک یادرمان کند .
البتهکنگره 60 مخالف با این دیدگاه و نظریه نیست و اعتقاد دارد که قرار نیست همه مصرف کنندگانمواد مخدر با استفاده از یک روش به درمان و رهایی برسند،اما نظر علمی،کنگره 60 اعتقادی به تنوع روش های درمان اعتیاد ندارد.اگر کنگره60 در مورد بعضی از روش های ترک یا درمان اعتیاد از دیدگاه مخالف صحبت می کند ،اینمخالفت یک بحث علمی و چالش علمی است و موضوع از نظر علمی مورد بررسی قرار می گیرد .
اکنون با دلایل علمی و متقن می گوییم که دوران این سخنان به سر آمده است.اینتعابیر مربوط به زمانی بود که صورت مسئله اعتیاد،کشف نشده بود،مربوط به زمانی بود کهمثلث درمان اعتیاد تشریح نشده بود.مربوط به زمانی است که سیستم تولید کننده مخدرهایطبیعی یا سیستم ایکس شناسایی نشده بود.مربوط به زمانی است که پروتکل DST با استفاده از داروی اپیوم تینکچر OT تدوین نگردیده بود .
مربوط به زمانی است که کنگره 60 وجود نداشت،مربوط به زمانی است که مهندسحسین دژاکام روش خود را ابداع نکرده بود .
از آن زمان،یعنی از زمانی که اولین فرد توانست با استفاده از داروی اپیومو روش کاهش تدریجی و پله ای مصرف یا ریداکشن استپر (Reduction stepper )،اعتیاد خود را درمان کند،معادلات درمان اعتیاددگرگون شد .
اکنون سال هاست که ما درمان قطعی اعتیاد را می بینیم،خودمان با این روشدرمان شده ایم.صدها و هزاران نفر با این روش درمان شده اند و برگشت نکرده اند .
برای ما،اعتیاد،مرموز،لاعلاج،پیش رونده و عود کننده نیست .
برای ما،وسوسه یا کریوینگ و ریلپس،معنا و مفهومی ندارد.برای ما فراری بودن،معنا و مفهومی ندارد.ما تحت کنترل ومراقبت نیستیم،کسی مواظب ما نیست.در فکر این نیستیم که ممکن است فردا برویم و مصرفکنیم.دیگر تمام شد.این دفتر برای همیشه در زندگی ما بسته شد
زیرا ما درمان شده ایم،زیرا جسم،روان و جهانبینی ما به درمان و تعادل رسیدهاست .
زیرا سیستم ایکس یا سیستم تولید کننده مخدرهای طبیعی ما در دستگاه عصبیو هورمونی به عملکرد مطلوب خود رسیده است ما دیگر نیازی به مصرف مواد مخدر نداریم کهبه دنبال آن،وسوسه یا میل به مصرف داشته باشیم.ما درمان شده ایم.با متد DST و داروی اپیوم تینکچر OT درمانشده ایم و خوب می دانیم که OT اپیوم تینکپچر یاشربت تریاک، تنها داروی درمان اعتیاد است که اعتیاد ما را سنگین تر نمی کند.با اطمینانمی گوییم که تمام مواد مخدر اعتیاد آور،اعتیادشان از تریاک سنگین تر است و با اطمینانمی گوییم که اپیوم ،سبک ترین،کم عارضع ترین،سالمترین،با راندمانترین داروی درمان اعتیاداست که اعتیاد سنگین تری به دنبال خود ندارد و تاکنون بشر نظیر آن را ندیده است و نخواهددید .
بهترین راه،همیشه کوتاهترین را نیست،متد DSTبا استفاده از داروی اپیوم تینکچر یا شربت تریاک،اصل زمان را در درماناعتیاد بسیار مهم می داند و معتقد است حداقل زمان برای درمان اعتیاد 10 ماه است .
متد DST در کنار اصل زمان،ازبهترین داروی موجود نیز استفاده می کند،یعنیO.T
متد DST با استفاده از زمانمناسب و داروی مناسب،پروسه درمان را همزمان با تمرکز روی سه مولفه جسم،روان و جهانبینیپیش می برد .
متد DST عملیات درمانی وکاهش پله ای مصرف را طوری پیش می برد که شخص نه تنها با مشکل مواجه نمی شود،بلکه بدوننیاز به استراحت،به امور زندگی خود رسیدگی می کند .
متد DST در کنار زمان مناسبو داروی مناسب،آموزش مناسب را برای تغییر جهانبینی و تفکرات و دیدگاه ها نیز به کارمی گیرد .
متد DST در کنار همه اینها،ورزش را نیز به عنوان مکمل درمان اعتیاد به کار می گیرد .
این ها مشخصات بهترین راهی است که ما با آن درمان شده ایم .
ما تعصب نداریم و از خودمان تعریف نمی کنیم،این ها حقایقی است که ما درککرده ایم و این پیام را با تمام وجودمان به همه انسان های دربند اعتیاد و نیازمند به راه درمان خواهیم رساند.از زرد و سفیدو سرخ سیاه و در هر گوشه ای که از این عالم باشند
نویسنده: مسافر شهرام-لژیون یکم
نویسنده: مسافر شهرام لژیون یکم
منبع: باشگاه خبرنگاران
دستور جلسه این هفته: سیستم ایکس
در متد درمانی کنگره 60 DST،افرادی که تحت درمان اعتیاد قرار میگیرند با پایان سفر اول و ورود به سفر دوم،سیستم ایکس یا تولید کننده مخدرهای طبیعی بدن آنها در سلامت کامل و با حداکثرکارایی خواهد بود.
بهجرئت میتوان گفت این موضوع، اگر نگوییم مهمترین، یکی ازمهمترین دستور جلسات سالانه کنگره 60 میباشد. در بعد وسیعتر، این موضوع مهمترینمسئله و پارامتری است که در مقوله درمان اعتیاد و آسیبهای جسمی اعتیاد مطرح میشود.موضوع مخدرهای طبیعی بدن یکی از شاهکارهای خلقت خداوند و یکی از پیچیدهترین بخشهایفیزیولوژی موجودات است. هنوز این موضوع از نقطه نظر دانش پزشکی به سطحی نرسیده استکه علم پزشکی از آن شناخت کافی داشته باشد و به همین دلیل در کنگره 60 به آن سیستمایکس X گفته میشود.موضوع مخدرهای طبیعی بدن برای اولین توسط دانشمندی به نام هیوجس کاسترلیزHughes Kosterliz در سال 1975 میلادی مطرح گردید.
او و همکارانش پس از آزمایشهای متعدد بر روی مغز حیوانات وانسان متوجه وجود مخدر طبیعی در مغز و دستگاههای عصبی شدند. در آن موقع آنهاتوانستند 12 نوع از این مواد را شناسایی کنند و در قالب سه دسته یا خانواده:انکفالین، اندورفین و دینورفین نامگذاری کنند. آنها بهطور کلی به این یا مورفیندرونی Morfin-Endogenous میگفتند.
واژه اندورفین Endorphin نشاندهنده همین موضوع است. از آن زمان تاکنون دانشمندان توانستهاند شمار زیادی ازمخدرهای طبیعی بدن را شناسایی کنند تا جایی که اکنون بیش از 250 نوع از این موادشناسایی شدهاند. از مهمترین این مواد میتوان به اپیورفین در بزاق دهان، استیلکولین، نوراپینرفین، دوپامین و سروتونین اشاره کرد. در حال حاضر این موضوع یکیشاخههای مهم دانش پزشکی است تا جایی که رشتهای تحت عنوان نورولوژی Neurology،انحصاراً برای شناخت این بخش از دستگاه عصبی به وجود آمده است.
و اما موضوع اصلی این است که با وجود این که 34 سال از شناساییاین مواد توسط دانش پزشکی میگذرد، هنوز علم پزشکی متوجه اهمیت این موضوع در مسئلهاعتیاد و درمان آن نشده است. در حال حاضر در هیچ کجای دنیا در مسئله درمان اعتیادبه اهمیت این سیستم و نقش حیاتی آن در درمان اعتیاد پی نبردهاند. هنوز نمیدانندکه مصرف مواد مخدر در قسمت جسم و فیزیولوژی، دقیقاً این سیستم را هدف میگیرد و ازکار میاندازد. هنوز هم در بسیاری از متدهای درمانی، از روشهای کوتاه مدت سمزدایی و سایر روشهایی که فقط نام علمی دارند، استفاده میشود. هنوز هم متخصصینحوزه اعتیاد در دنیا در طول فرایند درمان اعتیاد، به تنها چیزی که توجهی ندارند،مسئله از کار افتادن سیستم تولید کننده مواد شبه افیونی در اثر مصرف مواد و چگونگیراه اندازی آن است. در حالی که این موضوع مهمترین پارامتر در درمان اعتیاد به هرنوع ماده مخدر است.
این موضوع را با ایمان و جرئت تمام میگوییم که بنیان کنگره 60و مبتکر روش درمان تدریجی اعتیاد (DST) یعنیآقای مهندس حسین دژاکام برای اولین بار در طول تاریخ بشر، پی به نقش حیاتی اینسیستم در چگونگی اعتیاد و درمان آن بردند و برای اولین بار در دنیا (1376-1997)اعلام کردند که مهمترین تخریب براثر مصرف مواد مخدر در قسمت جسم و فیزیولوژی، ازکار افتادن سیستم تولید کننده مخدرهای طبیعی است و بر همین اساس صورت مسئله اعتیادو مثلث درمان اعتیاد را ترسیم نمودند.
ایشان در ادامه با تأسیس کنگره 60، پروتکل درمان اعتیاد با متد DST را تنظیم و به جهانیان عرضه نمودند. به عقیده ما این رویداد یک کشف علمیبزرگ است. هر چند هنوز کسی متوجه اهمیت و بزرگی این کشف نشده است، اما مطمئن هستیمکه در آینده طور دیگری به این رخداد توجه خواهد شد زیرا اثر حکم، همیشه در حالحیات قاضی به واقعیت بزرگ جلوه نمینماید.
بر اساس این پروتکل و همین طور صورت مسئله اعتیاد، سؤال مهمی بااین مضمون مطرح میشود.
امروزه در همه جای دنیا صحبت از این است که اعتیاد بیماری است.بسیار خوب. حالا بگویید که این بیماری در انسان چه تخریبهایی به وجود میآورد ویا خیلی ساده بگوییم که این بیماری با بیمار چه کرده است؟ کجا را خراب کرده است؟بخشهای آسیب دیده چه هستند؟ برای درمان آنها چه باید کرد؟ و چقدر زمان میخواهد؟
متأسفانه تاکنون کسی جواب درستی به این سؤالات نداده است؛ اماکنگره 60 و پروتکل (DST) کاملاًشفاف و بدون ابهام و بهصورت جامع به این سؤالات پاسخ میدهد.
صورت مسئله اعتیاد میگوید که مصرف مواد مخدر و در ادامه بیماریاعتیاد، سه بخش از شهر وجودی انسان را دچار آسیب و تخریب مینماید و از تعادل خارجمیکند. این بخشها عبارتاند از جسم، روان و جهانبینی و بر همین اساس مثلث درماناعتیاد با سه ضلع با عناوین فوق ترسیم شده است.
سؤال بعد: در قسمت جسم به دلیل اعتیاد و مصرف مواد مخدر، چهآسیبی به وجود آمده است؟ کجای جسم آسیب دیده است؟
جواب: سیستم تولید کننده مخدرهای طبیعی و درونزاد از کارافتاده است و مخدرهای بیرونی مثل هرویین، تریاک، شیشه، حشیش، شیره، ترامادول،متادون و غیره جایگزین آن شده است و اگر شخص مواد مصرف نکند یعنی از بیرون موادافیونی وارد نشود، شخص خمار میشود.
سؤال بعد: در قسمت روان چه اتفاقی افتاده؟
جواب: روان یا مجموعه صور پنهان، از آنجایی که وضعیت آن تابعیاز وضعیت جسم و جهانبینی ماست، در بیماری اعتیاد به دلیل از تعادل خارج شدنساختارهای جسم بر اثر مصرف مواد و از کار افتادن سیستم ایکس و از سوی دیگر به دلیلاز تعادل خارج شدن تفکرات و جهانبینی به خاطر وابستگی به مواد، روان نیز در اینمیان از تعادل خارج میشود که ریشه اصلی آن در عدم تعادل جسم است.
سؤال بعد: در قسمت جهانبینی چه اتفاقی افتاده است؟
جواب: در قسمت جهانبینی یا تفکرات و بینش فرد، به دلیل وابستگیشدید به مصرف مواد مخدر و تصورات و افکاری که به دلیل این وابستگی و همینطورتخریبهای وارد شده در قسمت جسم و عدم تعادل در قسمت روان، جهان بینی یا نگرش فردبه زندگی نیز کاملاً دستخوش تغییر و دگرگونی میشود و از حالت تعادل طبیعی خارج میشودکه ما اصطلاحاً به آن جهانبینی افیونی و معتاد گونه میگوییم. خیلی ساده یعنیاینکه همه چیز را از زاویه نشئگی و خماری نگاه میکند.
سؤال بعدی: حالا چه باید کرد؟ درست کردن اینها و یا به عبارتی،درمان اعتیاد چقدر زمان میخواهد؟
جواب: اینکه چه باید کرد سؤالی است که بایستی با مطالعه کتابعبور از منطقه 60 درجه زیر صفر و جزوات و مقالات علمی کنگره 60 پاسخ آن را بیابیدو اما زمان آن حداقل 10 ماه است تا سیستم تولید کننده مخدرهای طبیعی یا درونی یاایکس راه اندازی شود و مثلث درمان اعتیاد یعنی جسم، روان و جهانبینی در کناریکدیگر و به کمک یکدیگر به تعادل برسند.
سؤال: این مخدرهای طبیعی بدن که میگویید در کجای بدن تولید ویا ترشح میشوند؟ آیا جای خاصی یا غده خاصی وجود دارد؟
جواب: خیر جای خاصی و یا غده خاصی وجود ندارد و این که بگوییمدر بدن غده خاصی وجود دارد که این مواد را تولید میکند نمیتواند کاملاً درستباشد.
برای اینکه به سؤال شما جواب بدهیم ابتدا بایستی کمی سیستم عصبیانسان را بشناسیم، البته من پزشک نیستم و چیز زیادی در این مورد نمیدانم اماچیزهایی را که یاد گرفتم میگویم.
بهطور کلی دستگاه عصبی انسان را به دو بخش تقسیم میکنند.اعصاب مرکزی و اعصاب محیطی، اعصاب مرکزی با CNS شامل مغز و نخاع است. مراکز فرماندهی و کانالهای مهم ارتباطی جسم انسان دراین بخش متمرکز است.
از آنجایی که این بخشها یعنی مغز و نخاع اگر آسیب ببینند دیگرترمیم و بازسازی نمیشوند، بنابراین شدیداً از آنها محافظت میشود، مغز در محفظهاستخوانی بسیار محکمی تحت عنوان جمجمه محافظت میشود، نخاع نیز در کانالی که ازوسط ستون فقرات عبور میکند نگهداری و محافظت میشود، این محافظت شدید از نخاعبرای این است که آسیب نبیند، زیرا خدای نکرده اگر آسیب ببیند انسان فلج میشود وترمیم هم نمیشود.
اعصاب محیطی به تمامی رشتههای عصبی گفته میشود که از نخاع جدامیشوند و تمامی بدن را در بر میگیرند و در همه جا هستند و کار آنها انتقال پیامهااز مغز و نخاع به تمام اعضای بدن و همینطور برگشت پیامها از اعضا به نخاع و مغز.
این رشتههای عصبی از سلولهایی تشکیل شدهاند که به آنهانورون گفته میشود. نورونها تشکیل دهنده و به و جود آورنده رشتههای عصبی هستند.این نورونها برای اینکه یکدیگر را خبر کنند و یا پیامی را به نورون کناریبرسانند، فکر میکنید چهکاری میکنند؟
این سؤال مهمی است که آنها با توجه به این که از هم جدا هستندچگونه به یکدیگر پیام میدهند و یکدیگر را خبر میکنند. آنها برای این کار یک سریمواد شیمایی از خود ترشح میکنند که این مواد در فضای بین سیناپسی یا همان فاصلهبین نورونها حرکت میکنند و از نورونی به نورون دیگر میرسند. نورون بعدی اینمواد را جذب میکند و در واقع پیام را در یافت میکند. به این مواد در اصطلاحپزشکی نوروترانسمیتر یا ناقل عصبی یا واسطه شیمایی گفته میشود. اگر به مفهوم واژهانگلیسی نوروترانسمیتر neurotransmitters دقتکنید کاملاً متوجه میشوید که از دو واژه نورون و ترانسمیتر به معنی حامل عصبیتشکیل شده است.
و اما سؤال مهمی که میخواستیم پاسخ دهیم، پاسخش دقیقاًاینجاست، مخدرهای طبیعی یا درونی که اینقدر از آنها صحبت میشود، همیننوروترانسمیتر ها یا مواد شیمیایی هستند که در بین نورونها یا فضای بین سیناپسیحرکت میکنند و پیامها را از نورونی به نورون دیگر منتقل میکنند، بنابراین، اینمواد در تمام بخشهای بدن وجود دارند و ترشح میشوند و نمیتوانیم بگوییم که غدهیا غدد خاصی وجود دارند که این مواد را تولید میکنند، هر چند در بسیاری از غددنیز ممکن است تولید شوند اما مرکزیت آن در دستگاه عصبی است؛ بنابراین مخدرهایطبیعی یا مواد شبه افیونی در دستگاه عصبی و در دستگاه هورمونی تولید و ترشح میشوند.
شکل سلول عصبی یا نورون شبیه یک درخت است، به شاخ و برگهای آندندریت و به تنه آن آکسون میگویند، جایی که دندیرت ها از آنجا منشعب میشوند راجسم سلولی میگویند.
محلی که دندریتها یا شاخ و برگهای نورونها به هم کمترینفاصله را دارند، سیناپس میگویند. مواد شبه افیونی از انتهای آکسون یک نورون ترشحمیشوند و توسط دندریتهای نورون دیگر دریافت میشوند. انتقال پیام از یک نورون بهنورون دیگر همین طور ادامه مییابد تا به مغز برسد و یا از مغز به اعضای بدن برسد.
جالب است بدانید که فعل و انفعالاتی که در نورونها با دریافتپیامهای شیمایی روی میدهد، الکتریکی است و بهطور کلی گفته میشود که انتقالپیامها در دستگاه عصبی فرایندی الکتروشیمیایی است.
بعضی از مخدرهای طبیعی مثل ضد دردهای قوی چون دینورفین و همینطورانکفالین ها و اندورفینها سرعت انتقال پیامها را در دستگاه عصبی کاهش میدهند وبه همین دلیل به آنها واسطههای مهاری میگویند، مثلاً اگر بخشی از بدن ما دچاردرد شود، میزان درد واقعی به مغز نمیرسد زیرا قابل تحمل نیست، اما مواد ضد درد باکاهش سیگنالهای درد و کاهش سرعت پیام اجازه نمیدهند که پیام درد به آن شکل بهمغز برسد، در واقع کمی از آن به مغز میرسد و ما کمی از آن را احساس میکنیم.
بعضی دیگر از مخدرهای طبیعی سرعت انتقال پیامها را در دستگاهعصبی افزایش میدهند. مواد مخدر نیز حسب شباهتی که به مواد شبه افیونی یا مخدرهایطبیعی بدن دارند به همین شکل عمل میکنند.
موضوع مهم دیگری که در مبحث سیستم ایکس مطرح میشود، این است کهدامنه تأثیرات و نقش حیاتی این مواد در فیزیولوژی و تعادل ما بسیار بیشتر و فراتراز آن چیزی است که ما تصور میکنیم.
حقیقاتا نمیتوان بخشی از عملکرد جسمی یا روانی و جهان بینی مارا نام برد که تحت تأثیر عملکرد این مواد نباشد. گوارش ما، شادی و ناراحتی ما،آرامش ما، اضطراب ما، هیجان، شادی و غم و اندوه ما، امید و ناامیدی ما، افسردگی وسرزندگی ما، تفکرات منفی و مثبت ما، خوش بینی و بدبینی ما، حالت چشم و موهای ما،رنگ چهره و پوست ما، پرخوابی و بیخوابی ما، مسائل شویی ما در انزال سریع و یادیر، عشق و محبت ما، دوست داشتن و نفرت ما، صحبت کردن ما، روان صحبت کردن و یابعضی وقتها لکنت زبان ما، کم رویی و پررویی ما، فهم سریع و یا کند ما، هوشیاری ویا کند ذهنی ما، همه و همه تحت تأثیر این مواد قرار دارند.
حقیقاتا باور کردنی نیست، برای همین است که کنگره 60 که خودپیشگام و جلودار علم نورولوژی درمان اعتیاد میباشد در بیان و معرفی این سیستم ازواژه X استفادهمینماید، متخصصین این رشته، یعنی نورولوژی و همین طور متخصصان درمان اعتیاد هنوزچشم و گوششان به روی اثرات شگفت انگیز این مواد بسته است و آن طور که باید بازنشده است و نمیدانند که در درمان اعتیاد، مهمترین مسئله همین است. درمان اعتیادهرگز اتفاق نمیافتد و مصرف کننده مواد مخدر هرگز به رهایی حقیقی نمیرسد، مگر اینسیستم بهطور کامل راه اندازی شود، متخصصان اعتیاد در دنیا هنوز نمیدانند که قطعناگهانی مصرف مواد مخدر بدون جایگزین مناسب چنان ضربهای به عملکرد این سیستم واردمینماید که شخص تا ابدالدهر از عدم تعادل تمامی بخشهای شهر وجودی خود رنج میبرد.ما در کنگره 60 به تجربه دانستیم که بهترین دارویی که شرایط مناسب را جهت راهاندازی کامل این سیستم در بیماری اعتیاد فراهم مینماید، ا اپیوم یا اپیوم تینکچر Opium& Opium tincture با علامت اختصاری OT است.
بعد از درمان اعتیاد، فیزیولوژی سالم، یا به عبارتی جسم سالمهمراه با ورزش و تفکرات سالم در عملکرد مطلوب سیستم تولید کننده مواد شبه افیونینقش بسیار بسزایی دارند؛ به عبارت دیگر عملکرد سیستم ایکس تابع دو پارامتر یا عاملباسیم یا بیسیم است. باسیم، منظور سیستم تولید کننده مخدرهای طبیعی در دستگاهعصبی و هورمونی است که با سلامت جسمی، تغذیه، خواب و ورزش مناسب به حداکثر کاراییمیرسد. منظور از عامل بیسیم نیز تفکرات و اندیشه ماست به این صورت که افکار مثبتو عملکرد مثبت ما و دوری از ضد ارزشها چه در فکر و چه در عمل، باعث تقویت اینسیستم میشود و بالعکس افکار و اعمال منفی و ضد ارزش باعث تضعیف این سیستم میشود.
در متد درمانی کنگره 60 DST،افرادی که تحت درمان اعتیاد قرار میگیرند با پایان سفر اول و ورود به سفر دوم،سیستم ایکس یا تولید کننده مخدرهای طبیعی بدن آنها در سلامت کامل و با حداکثرکارایی خواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
دستور جلسه این هفته : وادی اول و تاثیر آن روی من :
با تفکر ساختار ها آغاز می شود ، بدون تفکر آنچه هست روبه زوالمی ورد
قبل از هر چیز طبق معمول یادآور می شویم که بر اساس پروتکل روشدرمان تدریجی یا کاهش پله ای مصرف با استفاده از داروی اپیوم یا اپیوم تینکچر(DST) برای رسیدن به درمان قطعی اعتیاد ، یعنی نقطه ایکه مصرف کننده مواد مخدر به جایگاهی برسد که در آن جایگاه نه تنها مواد مخدر مصرفنمی کند ، بلکه در درون او هیچ گونه میل و خواستی برای مصرف مواد مخدر وجود نداشتهباشد و علامتی از حالت های اعتیاد گونه در چهره ، آناتومی و رفتار او مشاهده نشودو به راحتی و به دور از ناآرامی ها و دل نگرانی های زمان اعتیاد ، در آرامش وآسایش به زندگی خود ادامه دهد ، بایستی سه ضلع مثلث درمان اعتیاد یعنی ، جسم ،روان و جهان بینی او به تعادل کامل برسد . مصرف کننده موادمخدر برای رسیدن به ایننقطه راه سخت و طولانی و در عین حال شیرینی را بایستی بپیماید که نقطه آغاز آندستور جلسه این هفته است . این دستور جلسه مستقیما مربوط به ضلع جهان بینی درماناعتیاد است و تاثیر بسیار مهم و شگرفی در موفقیت ما دارد .
وادی اول می گوید : با تفکر ساختار ها آغاز می شود و بدون تفکرآنچه هست رو به زوال می رود . ببینیم در متن وادی اول نوشته آقای مهندس حسیندژاکام ، مطالب چگونه آغاز می شود .
"در این وادی بهتر است بدانیم چگونه همه چیز پیدامی شود و یا همه چیز خلق می شود ، برای پیدا شدن یا به وجود آمدن و یا خلق شدن ،اولین قدم یک فکر است و یا یک اندیشه و این اندیشه آغاز خلق است . بنابراین همهانسان ها برای پیدا شدن لازم است تفکر نمایند و نیروی القا و احیا و تحرک هم موجودمی باشد به عبارتی همه چیز اول مثل صفحه سفید نقاشی است ، سپس ذره ذره تصویرپدیدار می گردد و از معنی آن هم زشت و زیبا و هم خوب و بد پدیدار می شود .
پس اول باید تفکر نمود "
وادی اول ، مصرف کننده مواد مخدر که بارها و بارها اقدام به ترکنموده و موفق نشده است را مورد خطاب قرار می دهد و به او تفهیم می کند که علت شکستهای پی در پی او چه بوده است در این وادی تاکید می شود که با خواندن این وادی نمیخواهیم همین امروز تصمیم به ترک و قطع مصرف بگیریم ، زیرا این حرکت یعنی ترک و قطعناگهانی مصرف ، حرکتی بدون تفکر و بی نتیجه است که نمی خواهیم آنرا تکرار کنیم ،بلکه می خواهیم با تفکر راهی منطقی و اصولی برای درمان قطعی اعتیاد بدون عود ،برگشت ، و یا ریپلیس را بیابیم ، این وادی نقطه آغازی است برای حرکتی اصولی و صحیحبرای درمان اعتیاد . مطالعه این وادی در کنار مقالات علمی کنگره 60و کتاب عبور ازمنطقه 60 درجه زیر صفر مقدمات حرکت مصرف کننده مواد مخدر برای درمان اعتیاد رافراهم می کند و نقطه آغاز یا مبدا حرکت را به روشنی ترسیم می نماید .
همان گونه که در ابتدای متن وادی اول اشاره می شود ، تفکر نقطهآغاز خلق و پیدایش است .برای خلق و به وجود آوردن هر چیزی ، حتی درمان و رسیدن بهرهایی بایستی تفکر نمود و این تفکر بایستی اصولی و منطقی و بر مبنای واقعیت و باداشتن اطلاعات درست و صحیح باشد ، کنگره 60 اطلاعات و دانش درمان اعتیاد را دراختیارمان قرار می دهد و بر اساس این داشته ها می توانیم برای درمان اعتیاد ورسیدن به رهایی ، درست و منطقی فکر کنیم . البته در مراحل بعد و وادی های بعدی میآموزیم که تفکر به تنهایی کاری از پیش نمی برد و بایستی در ادامه به اجرا گذاشتهشود و تفکر خود یک مثلث کامل است ، اما در این مطلب فرود ما روی اهمیت بسیار زیادموضوع تفکر می باشد .
در جزوات جهان بینی ، تعاریف بسیار زیبا و دقیقی از تفکر ارائهشده است و جایگاه تفکر در دانایی ما نیز کاملا مشخص شده است ، این تعریف عبارت استاز این که تفکر حرکت از یک نقطه مجهول برای رسیدن به یک نقطه معلوم است . یا بهسخن دیگر تفکر ی درست و منطقی است که مجهولات را برای ما روشن کند . برای درماناعتیاد بدون در دست داشتن اطلاعات و شناخت کافی ، دنیایی از مجهولات و سوالات بیپاسخ وجود دارد اما زمانی که با علم درمان اعتیاد آشنا می شویم و مقاله علمی صورتمسئله اعتیاد را مطالعه کنیم ، تفکر ما یک تفکر درست خواهد بود و مجهولات ما تبدیلبه معلومات می شود . تمامی سوالات بی پاسخ ما پاسخ داده می شود . صورت مسئلهاعتیاد دقیقا صورت سوالات ما را در حوزه درمان اعتیاد پاسخ می دهد و دلیل شکست هایپی در پی خود را متوجه می شویم .
در این وادی اشاره می شود که در کنار تفکر ، نیروی القاء واحیاء و تحرک نیز موجود می باشد . تفکر ما برای درمان اعتیاد و در ادامه سایرموفقیت های زندگی در کنار این مثلث یعنی القا ،احیا و تحرک بهترین نتیجه را خواهدداد . یعنی اگر بتوانیم تفکر را مکمل این مثلث نماییم . احیا ، القا و تحرک برداشتدیگری از مثلث درمان اعتیاد یعنی جسم ، روان و جهان بینی می باشد .
اگر دقت کنیم می بینیم که در قسمت جسم حرکت اختصاصی ما برایرسیدن به تعادل جسمی و فیزیولوژی ، عملیات تیپرینگ و کاهش پله ای مصرف داروی اپیومو اپیوم تینکچر است ،اما این به تنهایی کافی نیست .
هدف ما در درمان اعتیاد از نقطه نظر تعادل جسمی و فیزیولوژی ،احیا و زنده شدن جسم است ، بنابراین جسم و احیاء با هم منطبق هستند ، اما چه زمانیاحیاء اتفاق می افتد ؟
زمانی که کارکرد ما روی دو ضلع دیگر یعنی روان و جهان بینی نیزبه کمک ضلع جسم بیاید ، در آن موقع پس از طی دوره 11 ماهه درمان اعتیاد در کنگره60 احیاء را به وضوح در جسم خود مشاهده خواهیم کرد .
در ضلع جهان بینی ، حرکت اختصاصی ما برای رسیدن به تعادل ،آموزش و رسیدن به دانایی است ، در پروسه آموزشی درمان اعتیاد ، مصرف کننده موادمخدر در طول 11 ماه آموزش کاملی را برای رسیدن به درمان قطعی اعتیاد و رسیدن بهرهایی می بیند ، سفر اولی هایی که با تمام وجود به این آموزش ها توجه می کنند واین آموزش ها را به خوبی فرا می گیرند ، درست زندگی کردن ، سالم بودن و در یک کلمهصراط مستقیم به آن ها القاء می شود .اتفاقی که در ضلع جهان بینی روی می دهد ،القاء است ، فرصت نداریم که به مفهوم کامل القاء اشاره کنیم اما در فیزیک گفته میشود که القاء زمانی اتفاق می افتد که بدون تماس فیزیکی ، دو جسم یا شی یا جریانتحت تاثیر یکدیگر قرار بگیرند. مثلا اگر در یک سیم برق جریان قوی برق وجود داشتهباشد ، اگر سیم دیگری در نزدیکی آن باشد ، بدون تماس ، جریان ضعیفی در آن سیم نیزبه وجود خواهد آمد .
در بخش جهان بینی ، مصرف کنندگان مواد مخدر خواه ناخواه تحتتاثیر جهان بینی رهایافتگان از اعتیاد قرار می گیرند و خواست رهایی بیشتر از پیشدر آن ها ایجاد می شود . در این مسیر شخص به جایی می رسد که دیگر نمی تواند حالتهای معتاد گونه زمان مصرف را داشته باشد .
زمانی که لذت و شیرینی صداقت را آموخت و به او القاء شد دیگرنمی تواند دروغ بگوید ، زمانی که شیرینی رهایی را چشید ، دیگر نمی تواند مصرفکننده باشد ، زمانی که لذت صراط مستقیم را چشید و به او القاء شد ، دیگر نمی تواندغیر از این باشد .
بنابراین اگر دقت کنیم ، ضلع جهان بینی مثلث درمان اعتیاد نیزبا القا منطبق می شود ، اما تعادل جهان بینی آن گونه که مد نظر کنگره 60 می باشد ،یعنی القای درست زندگی کردن و سالم بودن زمانی به جایگاه مطلوب خود می رسد که ضلعجهان بینی در کنار دیگر اضلاع مثلث درمان اعتیاد یعنی جسم و روان قرار بگیرد .
تحرک و روان :
در ضلع روان ، ابتدا بایستی ببینیم که عدم تعادل روانی مصرفکننده به چه مفهوم است . قطعا این عدم تعادل روانی به معنی خدای نکرده دیوانه بودنیا تیمارستانی بودن نیست البته داخل پرانتز باید بگوییم که برای مصرف کنندگان شیشهبه معنی دیوانه بودن و تیمارستانی بودن نیز هست اما برای سایر دسته ها مثل تریاکیها ، شیره ای ها . چنین چیزی نیست . عدم تعادل روانی به مفهوم افسرده بودن وگوشه گیربودن ، کم تحرک بودن ، منزوی بودن و دوری از جمع و هماهنگ نبودن با زندگی، اجتماع ، خانواده و جامعه است .
در کنگره 60 معتقدیم که این عدم تعادل روانی ریشه در تعادل جسمدارد و با به تعادل رسیدن جسم ، روان نیز به تعادل کامل خواهد رسید . اما بایدبگوییم که این تعادل زمانی به شکل کامل و مطلوب خود را نشان می دهد که ضلع روان درکنار جسم و جهان بینی قرار بگیرد . یعنی تعادل جهان بینی نیز در کنار تعادل جسمی ،نقش بسیار تعیین کننده ای در تعادل روانی دارد .
مثلا وادی دوم که مربوط به جهان بینی است ، به وضوح روی ضلعروان درمان اعتیاد اثر می گذارد و احساس پوچی و نا امیدی را از بین می برد .
ممکن است سوال شود که بسیار خوب در ضلع جسم عملیات تیپرینگ و درضلع جهان بینی هم آموزش و دانایی حرکت های اختصاصی محسوب می شوند . حالا حرکتاختصاصی ما در ضلع روان چیست ؟ حرکت اختصاصی ما در ضلع روان ، موضوعی است که درکنگره 60 تحت عنوان بازیگر بودن و خدمت کردن از آن یاد می شود . برای همین درکنگره 60 اینقدر تاکید می شود که بایستی بازیگر بود و خدمت کرد ، زیرا این حرکت کهدر مجموع می توانیم تحت عنوان تحرک از آن یاد کنیم دقیقا مربوط به تعادل روانی ماو خروج از حالت هایی چون منزوی بودن ، افسردگی و گوشه گیری است . به جای دوری ازجمع ، به جمع نزدیک می شویم ، در جمع صحبت می کنیم و خدمت می کنیم .
بنابراین تحرک نیز کاملا با ضلع روان منطبق است . در اینجامتوجه می شویم که وقتی گفته می شود نیروی القا ، احیا و تحرک نیز موجود می باشد بهچه مفهوم است .
در پروسه درمان اعتیاد در کنگره 60 درست فکر کردن را می آموزیم، در ادامه به تفکرات خود عمل کردن را نیز می آموزیم ، در پروسه درمان اعتیاد درکنگره 60 جسم و روان و جهان بینی ما به تعادل می رسد آنگاه تفکر ما سالم ترین تفکرخواهد بود ، می آموزیم که به چه فکر کنیم و به چه فکر کنیم ، می آموزیم که تفکرآغاز خلق است واگر به چیزی فکر کنیم باید بدانیم که گام اول را برای خلق و به وجودآوردن آن بر می داریم . پس باید خیلی مواظب باشیم که به چه چیزهایی فکر می کنیمزیرا به هر چه فکر کنیم ، باید منتظر روی دادن و اتفاق افتادن آن نیز باشیم .
اگر به شکست و نتوانستن فکر کنیم ، باید منتظر روی دادن و اتفاقافتادن آن نیز باشیم . اگر به موفقیت و پیروزی فکر کنیم ، باید منتظر وقوع آن باشیم، در این وادی یاد می گیریم قبل از هر انجامی ابتدا فکر کنیم ، درست فکر کنیم و درپی کشف مجهولات و ترسیم راه باشیم ، نه اینکه مانند زمان اعتیاد اول انجام بدهیم وبعد فکر کنیم.
در وادی اول می آموزیم که از این موهبت و از این قدرت عظیم کهبه انسان داده شده است درست استفاده نماییم . قدرت تفکر انسان قابل قیاس باموجودات دیگر نیست . در سوره بلد اشاره می شود که خداوند انسان را بر سر دوراهیهدایت کرد ( وَ هَدَیناهُ نَجدَین ) . این دوراهی بیانگر اختیار انسان است . اگرموضوع اختیار با آن درجه اهمیت و عظمت به انسان تفویض شد ، در کنار آن ، قدرت تفکرو تعقل نیز داده شد تا بتواند از عهده اختیار برآید . طبق بیان کلام الله شریف ،هر مصیبتی که بانسان اصابت می کند ، چیزی نیست مگر اینکه انسان با دستان خودش آنمصیبت را برای خود به وجود می آورد . تمام بدبختی ها و خرابکاری های ما در
وقتی از صورتمسئله اعتیاد صحبت می کنیم، یعنی از اولین خشت بنای علمی کنگره 60 صحبت می کنیم ،کنگره 60 برای بیان کامل موضوع اعتیاد ، تعریف اعتیاد و چگونگی آن ، بنای عظیمی راساخته است به گونه ای که اعتیاد دیگر یک موضوع ساده و در حاشیه نیست ، بلکه اعتیاد، خود یک علم و رشته تخصصی است و جالب تر اینکه برای کامل شدن علوم اعتیاد ،بایستی کلیه علوم و رشته ها به کمک آن بیایند . به عبارت دیگر ، برای درک کاملموضوع بیماری اعتیاد و چگونگی درمان آعتیاد ، به تمامی رشته های علمی ، به نوعی احساس نیاز می شود .
و اما صورتمسئله اعتیاد.
اگر بخواهیم به صورتساده از صورت مسئله اعتیاد بگویم ، ابتدا به ساکن بایستی صورت مسئله ، یا صورت سوالات مطروحه در این زمینه را تشریح کنیم. چرا مسئله؟چون یک علامت سوال در اذهان ، در مقابل اعتیاد چیست، قرار دارد . پس اعتیاد یک مسئله است .
هر مسئله ای هم صورتمسئله دارد . صورت مسئله از تعدادی سوال بی جواب به وجود می آید . صورت مسئله ،یعنی قبل از پاسخ دادن و فکر کردن به جواب ، ابتدا فکر کنیم که سوال ها دقیقاً چه هستند و ما دنبال چه مجهول و گم شده ای می گردیم . بایستی با حوصله و دقت کافی تمام اجزایاین سوالات را از هم جدا و تفکیک نمائیم تا بدانیم به دنبال چه هستیم . چرا که درغیر این صورت ، نمی دانیم چه می خواهیم و زمانی که ندانیم به دنبال چه هستیم ،تکلیف معلوم است که از کجا سر در می آوریم .
یکی از مشکلات اصلی اعتیاد تا به حال همینموضوع بوده است . هزاران سوال و مجهول و پرسش و علت که هیچ کس نتوانست به آنها پاسخی بدهد و نتیجه آن ، کلاف سر در گمی شد که همه جهانیان را گمراه کرد و هیچ کس نتوانستراهی منطقی برای آن پیدا کند و دست آخر ، از شدت گمراهی ، و نبود آگاهی ، عده ای بهجایی رسیدند که گفتند اعتیاد درمان ندارد و عده ای دیگر ، ادعای درمان اعتیاد را در کوتاه مدت و چند ساعت مطرح نمودند .
جالب است بدانیم کهبه همین دلیل تعریف مشخص ، واضح و کاملی از اعتیاد ارئهنشد و پروتکل درمانی مشخصی نیز برا ی آن مدون نشده بود.
یکی از مهمتریناقداماتی که موسس کنگره 60 ( نویسنده کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر و مبتکرروش DST) قبل از همهاینها انجام دادند ، این بود که تمام این مجهول ها رابه یک مجهول تبدیل نمودند . یعنی بسیاری از سوالات بی ربط که گمراه کننده بودند را کنار گذاشتند و یک معادله با هزارانمجهول را به یک معادله با یک مجهول تبدیل کردند و در اینجا بود که اتفاقبزرگی روی داد.
مجهول و یا ایکس ،درمعادله مذکور این بود که چرا یک فرد هر قدر تلاش می کند و با هر شیوه و متدی کهمصرف مواد مخدر را کنار می گذارد ، حالش خوب نمی شود و به تعادل نمیرسد حتی پس ازگذشت مدت طولانی ، چرا این فرد دیگر مثل سابق قادر به ادامه زندگی و انجام درستمسئولیت های خود نیست، چرا میل و وسوسه مصرف موا مخدر را دارد ، چرا ؟
پس از تحقیق و بررسیهای گسترده ، پس از سال ها تجربه اعتیاد و بکار گیری روش های متعدد ، زیر نظرمتخصص ترین های این حوزه که بعضا فارق التحصیلان خارج از کشور نیز بودندو پس از ساعت ها تفکر نظری و کار عملی ، ایشان به این جواب و نتیجه رسیدند: سیستم تولیدکننده مواد شبه افیونی و مخدر های طبیعی و درون زای بدن ، یا اندوجنوسEndogenous که ما در کنگره 60به آن سیستم X می گوییم.
این سیستم دچاراختلال شده و کارش را درست انجام نمی دهد . عملکرد آنبه مواد مخدر بیرونی یا اکسوجنوسExogenous که فرد مصرف میکند ، محول شده است و هر وقت که مصرف مواد قطعشود نا کارآیی این سیستم هزار مشکل و اختلال ایجاد می کند ، به این سادگی ها همراه اندازی نمیشود تازه اگر مواد مخدر به ناگهان قطع شود خماری شدید ناشی از آن مثل یک ضربه مهلک چنان شوکی به این سیستم وارد می کند که تا آخر عمر هم درست نمی شود .
وقتی این سیستم درستکار نمی کند:
اول : فیزیولوژِی و جسم ، تماماً دچار اشکال میشود از شصت پا گرفتهتا موهای سر ، همه و همه ازتعادل خارج می شوند و انواع واقسام درد ها و بی قراری ها ، از عطسه و خمیازه گرفته تا اسهالو . به سراغ فرد می آید
دوم : روان یامجموعه صور پنهان از تعادل خارج می شود . مصرف کننده مواد مخدر ، وقی مصرفش را قطعمیکند بعد از مسئله فیزیولوژی ، در قست صور پنهانشهر وجود هم دچار اشکال و بهم ریختگی می شود . اما این به هم ریختگی به مفهوم بیمارروانی بودن نیست . خیر ، بیمار روانی به آن مفهوم نیست . چون جسم تعادل ندارد ، روانهم از تعادل خارج شده ، چون مخدر های طبیعی بدن از تعادل خارج شده ، حالاتی به فرد دست می دهد که شبیه افراد و بیماران روانی است، مثل افسردگی ، گوشه گیری ، ریشه این اختلالات درجسم است نه در روان
سوم : تفکرات ودیدگاه شخص به زندگی نیز دچار تحول و دگر گونی می شود . البته درجهت منفی . در این حالت شخص هیچ امیدی به زندگی ندارد ، قادر به فکر کردن و تصمیمگرفتن نیست ، قادر به انجام کارها و مسولیت های خود نیست ، همه چیز را چپکی ووارونه می بیند ، از همه طلب کار و متوقع است و فکر می کندکه زندگی بدون مواد مخدر هیچ معنا و مفهومی ندارد و تمام لذت های دنیا و زندگی فقطدر یک کلمه خلاصه شده است ( مصرف مواد ) ما در کنگره 60 به چنین وضعیتی ، جهان بینی افیونی میگوییم .
زمانیکه موسس کنگره60 ، مهمترین گره اعتیاد را که تا آن موقع کسی کوچکترین توجهی به آن نکرده بود ، را یافتند ، درعمل یافته های خود را به اجرا گذاشتند و پساز گذشت 11 ماه از به کار گیری شیوه جدید ، موفق شدند مصرف مواد مخدر خود را قطع کنند ، با این تفاوت که هیچ یک از مسائلو مشکلات و عوارضی که در گذشته با قطع مصرف مواد مخدر به سراغاو می آمد ، با استفاده از متدی که بعدها DST نام گرفت ، هیچ کدامشان وجود نداشتندو این جای شگفتی بسیار بود که نه از نظر جسمی دچار مشکل بودند ، نه از نظر روانی و نه از نظر فکری و جهان بینی .
نویسنده کتاب عبوراز منطقه 60 درجه زیر صفر ، سرانجام پس از سالها مصرف مواد مخدر ، موفق به درماناعتیاد خود شدند ، بدون هیچ گونه عارضه و بدون وسوسه و میل مصرف مجددمواد مخدر . او دریافت که مهم ترین مسئله در درمان اعتیاد ، سیستم X یا سیستم تولید کنند مواد شبه افیونی و مخدر های طبیعی جسم استکه تعادل تمام ابعاد وجودی انسان شامل جسم ، روان ، جهان بینی را در بر میگیرد .اینجا بود که ایشان کشف و یافته خود را در قالب یک مقاله علمی به اولین کنگره پزشکی و سراسری راهکارهای درمان اعتیاد در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان ارائه نمودند و مقاله فوق در این کنگره پذیرفته شد .
این مقاله به صورتی بسیار ساده ، صورت مسئله بیماری اعتیاد را تشریح می کندو می گوید بیماری اعتیاد و یا مصرف مواد مخدر و وابستگی به آن ، در سه بخش مهم شهروجودی انسان اختلال و تخریب ایجاد میکند . جسم ، روان ، جهان بینی .
در قسمت جسم ، سیستمتولید کننده مواد شبه افیونی یا مخدر های طبیعی یا درون زا و یامطابق با اصطلاحات پزشکی ، نورو ترانسمیترها و میانجی های عصبی و شیمیایی مثل دینورفین – اندورفین- انکفالین- دوپامین - سروتوئین ، استیل کولینو همچنین هورمون های درونریز مثل اپی نفرین ، ملاتونین ، آدرنالین و . دچار اختلالشده و تولیدشان به ورود مواد مخدر بیرونی مثل تریاک – هروئین- شیره-کراک-شیشه- و غیره وابسته است و به عبارتی ، مخدرهایبیرونی ، جایگزین مخدرهای درونی شده است .
جامع ترین و کاملترین و شاخص ترین تعریف برای بیماری اعتیاد از نقطه نظر فیزیولوژی همین مسئله استیعنی جایگزینی .جایگزینی مواد مخدر بیرونی یا مصنوعی به جای مخدرهای طبیعی جسم.
در قسمت روان ، ریشهتمام اختلالات ، در جسم و عدم تعادل جسمی و جهانبینی می باشد و با به تعادل رسیدن جسم و جهانبینی ، روان نیز در شرایط مطلوب خواهد بود .
در قسمت جهان بینی وتفکرات نیز به موازات به تعادل رسیدن جسم و روان می توان با آموزش ، این قسمت رانیز به تعادل رساند به گونه ای که اثری از تفکرات منفی ناشی از مصرف موا مخدر وجهان بینی افیونی باقی نماند..
سخنان استاد
دستور جلسه این هفته: وادی چهاردهم ،
آنچه باور است محبت استو آنچه نیست ظروف تهی است .
من که می گویم کلام خودنیست ، بلکه فردیست در جمع بیکران هستی ؛
که باورش کار هر کس نیست، مگر معنی آن بداند که آن چیست ؛
ارابه ها را در بیکرانبه حرکت در آورید که نگهبانان ماورا به آنچه در زمین می گذرد نیازمندند ؛
بشکافید ، آنچه شکافتنینیست ، در دل سنگ بروید و ترکیب ها را جدا نمایید.
شاید متوجه بشوید که تنهاپیوند محبت انسان ها را به هم متصل نگاه داشته است و انسان های فاقد محبت بسان ظرفهایی هستند تهی و یا ظرف هایی که پر ازخالی هستند ، این سخن را اگر امروز باور نکنید، یک روز بالاخره متوجه می شوید ، حتی اگر پس از مرگ هم باشد ،چون همین پیوند محبتما را به استادانمان وصل نموده و وصل می نماید .
همان گونه که می دانیمبر اساس پروتکل درمان اعتیاد در کنگره 60 و یا متد دی اس تی ، برای رسیدن به درمانقطعی اعتیاد و قطع کامل بندها و پیوندهای مصرفکننده با مواد مخدر و اعتیاد و دنیای آن ، بایستی سه ضلع مثلث درمان اعتیاد ، یعنیجسم ، روان و جهان بینی در کنار یکدیگر بهتعادل و سلامتی برسند ،
اگر به متن و نوشتارهایاین وادی ها دقت کنیم می بینیم که هر کدام از آن ها گره گشای بخش عمده ای از مشکلاتو گره های زندگی ما هستند که تا به امروز نمیدانستیم و نمی توانستیم آن ها را باز نمائیم، وادی های آموزشی کنگره 60 برای درمان اعتیاد و در ادامه زندگی سالم ، از موضوع تفکرآغاز می گردد ( با تفکر ساختارها آغاز می گردد و بدون تفکر آنچه هست روبه زوال می رود ) و به موضوع محبت در وادی چهاردهم ختممی گردد ( آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است .)
پیمودن و عبور کردن ازوادی های کنگره 60 به مفهوم آموزش ، یادگرفتن و عمل به آن هاست ، چیزی جز کسب معرفتدر جهت خیر و صلاح محض نیست و قطع به یقین ، ما را به وادی محبت می رساند و به همیندلیل موضوع محبت در وادی چهاردهم قرار گرفته است .
درمان اعتیاد بدون رسیدنبه دانایی غیر ممکن است . در پیام سفر اول که یکی از زیباترین پیام های کنگره 60 میباشد و خود به تنهایی یک کتاب است ، برای مسافران سفر اول وعده پاداشی نیکو داده میشود . " اما بیندیش که وقتی این سفر تمام شد ، آنجا تو را پاداشی نیکو خواهد بودو آن پاداش بند عشقی است که بیت تو و قدرت مطلق الله برقرار می گردد "
این بند عشق چیزی جز عشقو محبت به خالق و محبت و خدمت به مخلوق نیست که نتیجه رسیدن به دانایی و کسب معرفتو علم و آگاهی در جهت صراط مستقیم و دوری از ضد ارزشهاست .
اصولا صحبت کردن از محبتو دوست داشتن ، برای انسان هایی که به دانایی نرسیده اند ، امری عبث و بیهوده است وبه واقع فقط بازی کلمات است بدون احساس و بدون درک معنا و مفهوم .
شاید تصور شود که محبترا همه انسان ها دارند و احسا س می کنند و این موضوع ربطی به دانایی ندارد ، هر انسانیفرزند خود را دوست دارد والدین خود را دوست دارد چه دانا باشد و چه نباشد .
در پاسخ این سوال یا نظریهباید بگوییم که محبت بر دو نوع است ، خاص و عام .
اما محبتی که مد نظر وادیچهاردهم است ، محبت عام است ، محبتی که همه چیز و همه موجودات و انسان ها را در بر می گیرد ، رسیدن به این سطحاز محبت ، کار ساده ای نیست ، به حرف و سخننیست ،دنیایی است زیبا در پشت کوه تزکیه وتصفیه و رسیدن به دانایی .
تا زمانی که وجود ما سرشاراز ناخالصی و صداهای ناهنجار و ناهمگون است ، صدای زیبا و لطیف محبت را نخواهیم شنید، همانگونه که صدای یک ساعت را در شلوغی وسر و صدای زیاد نمی توانیم بشنویم ، صدای محبترا در شلوغی و سرو صدا های ناشی از ضد ارزشها و احساسات منفی نخواهیم شنید ،
پیمودن وادی ها و فراگرفتناین قوانین و عمل به آنها چیزی جز تزکیه وتصفیه و رسیدن به دانایی نیست ، در آن هنگام این صداهای زشت و ناهنجار مانند حسادت ، کینه ، دشمنی خود خواهی و غیره .
به تدریج ضعیف می شوندو در فرایند تزکیه ، از شهر وجودی ما رخت بر می بندند و آن گاه نوای زیبا و دلنشینمحبت را احساس می کنیم که برای همه است . ، این محبت ، محبت عام است و همه چیز را در بر می گیرد . در آن حالت همه انسانها را دوست داریم ، حتی آن هایی که با ما سنخیتی ندارند .در آن هنگام برای همه موجوداتو آفریده های خداوند ارزش واحترام قائل هستیم و حتی با یک درخت نیز با احترام و دوستداشتن بر خورد می کنیم .
وادی چهاردهم به ما میگوید ، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است ، فکر می کنم آنچه باور است محبت است ، شاید به این معنی باشدکه هر آنچه باور و اعتقاد داریم و به واسطه آن ها زندگی و موفقیت های خود را پیگیری می کنیم ، اگر با چاشنی محبت نباشد و به محبت نرسد ، فاقد ارزش و اعتبارند و آنباور واعتقادی ما را به سرمنزل مقصود می رساند که در جهت خیر محض باشد و ما را به محبتبرساند.
و آنچه نیست ظروف تهیاست ، انسان هایی که محبت ندارند و وجودشاناز محبت و دوست داشتن دیگران خالی است ،درستمانند انسان هایی هستند که خالی و تهی هستند مانند ظرف های خالی . چقدر این جمله پرمغز و مفهوم است ، اگر وجود ما ظرف باشد ، هر چه از علم و دانش در درون این ظرف باشد اما محبت نباشد ، یعنی اینکه خالی است .
نکته مهم در باره این مواد مخدر، اسمی هست که برایآن گزینش شده هست که چرا به این ماده کروکودیل گفته میشود؟چون وقتی این ماده از طریقتزریق وارد رگ مصرف کننده میشود به علت حل نشدن کامل درخون به صورت توده در میآید،این ماده مخدر، شروع به ایجاد عفونت های پوستی کرده و تخریب جزئی بافت بدن از همانناحیه تزریق آغاز میشود، رنگ پوست سبز و ناهموار شده و مثل پوست کروکودیل میشود.
متعادل کردن چاکرا بامهندسی ذهن شفای چاکرا چه کمکی به شما میکند؟
1چاکرای ریشه
این چاکرا انرژی حیاترا تشکیل می دهد و فرد را سفت و محکم بر زمین نگه می دارد.
چاکرای سالم ریشه: ازطریق این چاکرا احساس شادابی و انرژی می کنید. این چاکرا بر حس بویایی و قسمت های محکمبدن مانند دندان ها و استخوان ها و ناخن ها نظارت دارد.
پرکاری چاکرا: باعث میشود فرد سلطه جو، خودمحور و مادی گرا شود.
کم کاری چاکرا: در اینصورت فرد احساس اضطراب و ناامنی می کند و مدام عصبی می شود.
علائم فیزیکی عدم توازنچاکرا: درد مفاصل، کمردرد، چاقی، یبوست و سیستم ایمنی ضعیف
2چاکرای خاجی
این چاکرا نشان دهندهخلاقیت و توازن احساسی است.
چاکرای سالم خاجی: شمارا خوشبین و امیدوار می کند و باعث می شود به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنید.
پرکاری چاکرا: بیش ازحد احساساتی شده و خیلی سریع عاشق می شوید.
کم کاری چاکرا: در لاکخودتان فرو می روید و در مورد همه چیز بی تفاوت می شوید.
علائم فیزیکی عدم توازنچاکرا: مشکلات مثانه، ناتوانی جنسی، کمردرد (در قسمت پایین کمر)؛ مشکلات روده بزرگ
3چاکرای خورشیدی
این چاکرا به عزت نفسو درک و فهم شخصی مربوط می شود. در سطوح احساسی ایجاد خوش بینی و خلاقیت می کند.
چاکرای سالم خورشیدی:فرد با اعتماد به نفسی هستید و هرگز احساس بطالت و بیهودگی نمی کنید.
پرکاری چاکرا: دچار خشمو حالات تهاجمی می شوید. زیاد با دوستانتان سر سازگاری نخواهید داشت.
کم کاری چاکرا: فردی منفیگرا می شوید و نمی توانید در هر موردی تصمیم بگیرید.
علائم فیزیکی عدم توازن:انرژی ندارید. همیشه خسته هستید. ممکن است به مشکلات کبدی و دردهای مفصلی دچار شوید.
4چاکرایقلب
این چاکرا به عشق ورزیدنو محبوب شدن و ارتباط برقرار کردن مربوط می شود.
چاکرای سالم قلب: شمافردی با محبت، دلسوز و با شفقت هستید و دوستان بسیاری به سوی شما جذب می شوند.
پرکاری چاکرا: در عشقاحساس مالکیت و طلبکاری می کنید و بداخلاق می شوید.
کم کاری چاکرا: به حالخود افساس می خورید؛ وحشت زده هستید. عذاب وجدان دارید و بی تفاوت می شوید.
علائم فیزیکی عدم توازن:فشار خون بالا، مشکلات تنفسی و قلبی، شانه درد، نفس تنگی و درد سینه.
5چاکرایگلو
این چاکرا نقش مهمی درانتقال افکار و عقاید دارد.
چاکرای سالم گلو: از ابرازحقیقت ترسی ندارید. دوست دارید به حرف های دیگران گوش دهید و نظرات دیگران را قبولکنید.
پرکاری چاکرا: اصلا حرفگوش نمی کنید؛ چرا که مدام در حال حرف زدن هستید. با صدای خودتان تمام صداهای دیگررا خفه می کنید.
کم کاری چاکرا: از حقیقتگریزان هستید. در مواقعی که لازم باشد حرف دلتان را نمی زنید. خجالتی هستید و نمی توانیدخودتان را مطرح کنید.
علائم فیزیکی عدم توازنچاکرا: عفونت گوش، مشکلات تیروئید و گلو و بیحالی.
6چاکرای پیشانی (چشمسوم(
این چاکرا، چاکرای درکو اشراقی شما است. بر ذهنتان نظارت دارد و مرکز فرماندهی و ناظر بر چاکراهای دیگر است.
چاکرای سالم پیشنانی:به شهود خودتان گوش می کنید. خلاقیت بسیار قوی دارید، راه حل مشکلاتتان را تجسم میکنید.
پرکاری چاکرا: واقع بینیرا از دست می دهید. مغرور، مقتدر، انحصارطلب و متعصب می شوید.
کم کاری چاکرا: به جایفکر کردن به موضوع، به شکل مستقل هر کس هر چیزی گفت همان را انجام می دهید. بی ثباتو بزدل می شوید.
علائم فیزیکی عدم توازن:دائم نگران هستید. دچار سردرد، حواس پرتی، حافظه ضعیف و دچار مشکلات چشمی می شوید.
7چاکرایفرق سر
چاکرای سالم فرق سر: متوجهمی شوید که تمام موجودات در کائنات به نحوی به یکدیگر مرتبط هستند.
پرکاری چاکرا: دچار افسردگیو ناامیدی شده و از لذت زندگی محروم می شوید.
کم کاری چاکرا: منزویو کم حرف و گوشه گیر می شوید.
علائم فیزیکی عدم توازن:دردهای میگرنی، ناراحتی های سیستم عصبی، بیخوابی، ناراحتی های روحی و روانی و بیماریهای پوستی.
نکته مهم: هم اکنون کهاز گنجینه انرژی های بدن خودتان آگاه شده اید، چنانچه هر یک از موارد ذکر شده بالارا دارید ، با مهندسی ذهن شفای چاکرا، می توانید خودتان را از شر گرفتاری های گوناگونخلاص کنید.
منبع: کتاب مهندسی ذهن
نویسنده: مسافر شهرام-لژیون یکم
بسم الله ارحمن الرحیم
وادی سوم و تاثیر آن روی من
باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان برای خویشتن خویش فکر نمی کند .
در هفته های قبل اشاره کردیم برای رهایی کامل و درمان قطعی اعتیاد ، بایستیبخش های آسیب دیده بر اثر مصرف مواد مخدر در شهر وجودی انسان ، یعنی جسم ، روان و جهان بینی را به تعادل و سلامتی برسانیم تا شهروجودی ما از سلامت و تعادل برخوردار باشد .در قسمت جهان بینی ، رسیدن به تعادل ، منوط به آیتم های متعددی از جمله تعادل جسم ، تعادل روان و از همه مهمتر، یادگیری و آموزش و کسب اطلاعاتو آگاهی سالم از قوانین زندگی و هستی است .
زمانی که جهان بینی ما از تعادل برخوردار است ، نگاه ما به زندگی و هستیو خودمان و همینطور برداشت و ادراک ما از زندگی ، برداشت و درک درست و صحیحی می باشد و همه چیز را آنطور که هست و در جای خود و با ارزش حقیقی خودش می بینیم ، البتهزمانی تعادل جهان بینی ما مفهوم و ارزش پیدامی کند که به صورت عملی و کاربردی ، نتایج آن را در زندگی خود ببینیم ؛ به عبارتی بهآنچه که آموخته ایم عمل کنیم ، زیرا در غیر اینصورت ، برای باورها هیچ ارزشی نیست .
باورزمانی ارزش پیدا می کند که به آن عمل کنیم ؛ باور و اعقتاد بدون عمل ، ارزشی ندارد، به قول اساتید و بزرگان کنگره 60 ، قدرتو توانایی در دانستن تنها نیست ، عمل می توانددانسته ها را زیبنده سازد تا به دل آنان که خواستار و نیازمند هستند بنشیند و به قولیدیگر ، علم فقط دانستن نیست ، به علم عمل کردن ، علم است .
برای رسیدن به تعادل جهان بینی ، آموزش جایگاه ویژه ای دارد و به همین منظور کنگره 60 چهاردهفصل آموزشی را در قالب 14 وادی یا قانون و یا راه مطرح کرده است که در واقع علوم پایهو مبانی آموزشی کنگره 60 در بخش جهان بینی است .
اکنون ، مدتی است که نگهبان کنگره 60 ، توجه ویژه ای را نسبت به وادیهای کنگره معطوف داشته اند . اگر سی دی های ندانی یک و دو را گوش کرده باشید ، در آنجانگهبان کنگره 60 از جایگاه فوق العاده مهم وادی ها در ساختار آموزشی کنگره 60 و درماناعتیاد صحبت می کنند و از کمک راهنمایان و راهنمایان می خواهند که در لژیون خود توجهبیشتری به وادی ها داشته باشند . نگهبان کنگره معتقد هستند که وادی ها ، ستون ها وپایه های آموزش جهانبینی است و اگر رهجو سه وادی اول را حقیقتاً بیاموزد و عمل کند، به درمان کامل خواهد رسید .
از اول مهر تاکنون دو وادی را پشت سر گذاشته ایم ، در وادی اول با موضوعبسیار مهم تفکر آشنا شدیم و آموختیم که برای ساختن یک زندگی سالم و رهایی از اعتیادباید فکر کنیم ، درست فکر کردن را قبل از هر انجامی سرلوحه کارهایمان قرار دهیم . دروادی دوم آموختیم که ما به هیچ نیستیم حتیاگر خودمان ارزشی برای خودمان قائل نباشیم ، هر کدام از ما ارزش و جایگاه خاص خودمان را داریم ، هر کداماز ما پتانسیل و استعدادهای منحصر به فردی داریم که برای شکوفایی آنها باید در صراطمستقیم گام نهیم .
با گذر از وادی دوم ، مصرف کننده مواد مخدر بعد از تفکر و خارج شدن نسبی از احساس پوچی و نا امیدی ، خود را برای حرکتآماده می کند ، حرکت برای درمان اعتیاد و خروج از تاریکی ، در این مقطع ، او متوقعاست که دیگران به کمک او بیایند زیرا او می خواهد اعتیادش را درمان کند و یا به قولی ترک کند ؛ حالا که می خواهد ترک کندپس همه باید به کمک او بیایند ، خانواده ، اطرافیان ، دوستان ، آشنایان و خلاصه همهباید کار و زندگی شان را رها کننند و به کمکبیایند زیرا او می خواهد ترک کند . این روحیه طلب کاری و متوقع بودن و انتظار کمک از سوی دیگران ، در مصرف کنندگان مواد مخدر بسیارشایع است . این روحیه و تفکر طلب کاری و طلب کار بودن ، از خانواده گرفته تا دوستانو آشنایان و جامعه و حتی خداوند ، تفکر بسیار منحرف ، مخرب و بازدارنده ای است و تازمانی که در مصرف کننده مواد مخدر این حالتوجود دارد . به طور قطع نباید منتظر کوچکترینموفقیت و پیشرفتی در او باشیم .
وادی سوم همچون شمشیری برنده به مرکز این تفکر مخرب فرود می آید و میگوید :
باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان برای خویشتن خویش فکر نمی کند .
در عبارت فوق ، از کلمه باید استفاده شده است ، نمی گوید خوب است یا شایستهاست یا بهتر است ؛ می گوید باید دانست . این تاکید قطعی نشان از قانونی محکم و خللناپذیر است . این قانون در تمام سطوح زندگی ما حکم فرماست و یکی از قوانینی است کهدنیای ما بر پایه آن اداره می شود .
کاری ندارد که ما قبول داریم یا نداریم ، این قانون عمل می شود ، چه بپذیریمو چه نپذیریم . خوشا به حال کسانی که از آموزگار می آموزند ، زیرا اگر آموختیم که آموختیم، در غیر اینصورت از روزگار می آموزیم و روزگار معلم بی رحمی است .
وادی سوم خیال مصرف کننده مواد مخدر را راحت می کند که هیچ کس به اندازه خود تو به فکر تو نیست ، هیچکس به اندازه خود تو دلسوز تو نیست، آنکس کهباید به تو کمک کند خود تو هستی نه دیگران ، از هیچ کس توقع کمک نداشته باش ، هیچ کسبار اعتیاد تو را نمی تواند حمل کند ، این بار روی دوش تو است خودت باید آنرا حمل ودر نهایت بر زمین بگذاری ، حتی نزدیک ترین افراد ، مثل پدر و مادر ، خواهر ، برادر، همسر ، فرزند و همینطور صمیمی ترین دوستان ، نمی توانند به جای تو برای مشکل تو فکر کنند و آن را حل کنند . خودت باید فکرکنی تصمیم بگیری ، حرکت کنی و به مقصد برسی ، در غیر اینصورت هرگز به مقصد نخواهی رسید .
اعتیاد درمانگر ندارد ، درمانگر اعتیاد ، خود فرد مصرف کننده است . اعتیادراهنما دارد و راهنما فقط راهنمایی می کند . نه راهنما و نه هیچ کس دیگری نمی تواندمشکلات مصرف کننده را بر دوش بگیرد . نه راهنما و نه هیچ کس دیگری نمی تواند بار خماریرا از روی دوش مصرف کننده بردارد . این بار را فقط خودش باید حمل کند و در نهایت وبه تدریج زمین بگذارد . این تاوان باید پرداخته شود .
موقعیکه مصرف کننده مواد مخدر بودم و تصمیم می گرفتم که اعتیادم را با تفکر آن موقع ترککنم ، به شدت متوقع بودم و می خواستم که همه کار و زندگیشان را تعطیل کنند و در خدمتمن باشند و به کمک من بیایند . دوست داشتم دیگران حتی به جای من فکر کنند و به جایمن مشکلات مرا حل کنند ، منتظر بودم دیگران تصمیم بگیرند که من چه کار باید بکنم .از همه طلب کار بودم و همه را مقصر می دانستم از این بابت که اعتیاد من تقصیر آن هاست، تقصیر و کوتاهی و بی توجهی خانواده ، اطرافیان ، جامعه و حتی خداوند بوده است کهمن معتاد و مصرف کننده شدم . به همین دلیل معتقد بودم که همه باید بار اعتیاد مرا بهدوش بکشند و دیگران این بار را از روی دوش من بردارند ، خودم را بسیار دانا ، فهمیدهو بی گناه و بی تقصیر می دانستم .
الان که فکر می کنم به تفکرات و دیدگاه هایی که آن موقع داشتم ، تعجبمی کنم ، چقدر نادان بودم چقدر همه چیز را وارونه می دیدم !
وقتی به کنگره آمدم ، تازه فهمیدم که چه کرده ام . وادی سوم به من فهماندکه دست از این تفکرات غلط و مخرب بردار ، اعتیادت را گردن دیگران نینداز، خودت خرابکردی ، خودت مواد مصرف کردی ، کسی تو را مجبور نکرد که بروی و مواد مصرف کنی ، حالاهم خودت باید برگردی و خرابکاری ها را درست کنی ، احدی به تو کمک نمی کند ، فقط خودت هستی . تنهای تنها. اگر با این شرایط می توانی ، حرکت کن ، مطمئن باش موفق می شوی ، در غیر این صورت، برای همیشه در جهنم اعتیاد بمان ، اگر منتظری که دیگران بیایند و به تو کمک کنندو مشکل تو را حل کنند ، بدان که آن روز هرگز نخواهد آمد !
وادی سوم اینگونه آغاز می شود : ( متن اصلی وادی(
ما با شروع زندگی در این وادی ، برای خود آغازی تازه داریم . امیدوارهستیم که شما هم با نگاه کردن به طبیعت به ابعاد گسترده ای برسید ؛ چون اصوات موسیقیدر جهان خود بدرخشید که خود کلید مسیر راه رهایی خود را بیابید .
ما نیک می دانیم که انسان اگر خود جستجو نکند ، اگر با همه کاوشگران ماهرهمنشین باشد ، به موضوع واقعی نمی رسد .
در این تشبیه زیبا ، گفته می شود که انسان اگر خود تلاش و کوشش نکند واگر خود جستجو و تفکر نکند ، اگر با همه جستجو گران ماهر همنشین باشد به جایی نمی رسد. هر کسی برای درمان خود ، بایستی خودش حرکت کند ، تلاش کند ، جستجو کند تا راه رهاییرا بیابد .
از مطلب فوق چنین استنباط می شود و عملا ما هم به این نتیجه رسیده ایمكه در حل مشكل اعتیاد بالاترین نقش به عهده خود ما می باشد و اگر تصور كنیم اعتیادیك بیماری است و دیگران بایستی آن را برای ما معالجه نمایند , بسیار در اشتباه هستیم. برای حل مشكل اعتیاد , بیشترین بار حل این مسئله بر دوش خود ما می باشد و خود مابایستی بیشترین تفكر را برای حل این مسئله بنمائیم.
مسئولیت این كار بعهده هیچ شخصی نخواهد بود مگر خودمان . البته نمی توانیممنكر كمك و هم دردی و یاری سایرعزیزان و اعضاء خانواده باشیم ، ولی بایستی به این مطلبتوجه داشته باشیم كه نقش اول بعهده ماست و مـا هستیم كه بایستی بدهی خود را نسبت بهتخریب هایی كه ایـــجاد كرده ایم پـرداخت نمائیم . اگر امروز دچار مشكلات هستیم ایندردها و رنجها دلیل باز پرداخت بدهی ما نسبت به اعتیاد است و بایستی با شهامت مشكلاترا تحمل كنیم ، چون به سرعت بدهی ما , بازپرداخت می شود و به نقطه تعادل جسمی و روانیمی رسیم . نكته قابل توجه این است : تاكنون به خاطر استفاده از مواد مخدر زندگی مابازی در نا آگاهی بوده و اكنون بازی در آگاهی را آغاز نموده ایم و بایستی این بازیدر آگاهی ادامه پیدا نماید در غیر اینصورت با شكست مواجه می گردیم .
حال برای اینكه در این بازی یا مبارزه بتوانیم بطرف پیروزی حركت كنیم، بایستی نیروهای خود را بشناسیم و نیروها و تخریبهای مواد مخدر را نیز كاملا شناسایینمائیم . در اینجا مسئله مواد مخدر و جذابیت های آن را دست كم نگیریم و بدانیم شیطانبه زیباترین شكل ممكن وارد افكار و اندیشه انسان می گردد و در شكار گوهر جان انسانبه گونه های مختلف توسط نیروی منفی این عمل انجام می گیرد.
لازم است بدانیم كه بزرگترین نیروی منفی یا شیطان در ماده نهفته است وبایستی در طول حیات خود به گونه ای عمل نمائیم تا ماده اسیر ما باشد و ما اسیر مادهنشویم .
آری ، شیطان به زیباترین شکل وارد تفکرات ما می شود و انجام کارهای ضدارزش و نا معقول را در لباسی زیبا به ما القاء می کند . تصویری که در قصه ها و افسانهها از شیطان ارائه می شود و به شکل یک عفریته زشت و حشتناک و یا یک موجود خون آشامبه تصویر کشیده می شود ، فقط قصه و افسانه است . اگر شیطان به این شکل بیاید که کسیبه سمت او نمی رود و همه از شیطان فرار می کنند .
اما نکته اینجاست که چرا این همه انسان به سمت شیطان می روند و به القائاتاو توجه و عمل می کنند ؟ زیرا او بسیار زیبا وارد می شود و لباسی زیبا با هزار توجیهبر تن ضد ارزش ها می کند و ما را فریب می دهد .
نیروی منفی را دست کم نگیریم که بسیار قوی است . او نمی خواهد مصرف کنندهمواد مخدر که برای او نیرویی مفید و حرف گوش کن است را به سادگی از دست دهد . او باتکنیک های فراوان وارد عمل می شود و به عناوین مختلف در راه او اخلال ایجاد می کندتا او را متوقف و برگرداند .
اما اگر مصرف کننده با خواست قوی ادامه دهد و خود را مسلح به سلاح علمو دانش شناخت اعتیاد و انسان کند و مسئولیت کار را بپذیرد و خود را مسلح به سلاح عشق، عقل و ایمان نماید ، آنگاه قدرت مطلق به شیطان اجازه نمی دهد که او را از مسیر خارجکند
نتیجه ای كه از وادی سوم گرفته می شود:
* كلیهمسئولیت كار را , خود بپذیریم.
* كلیهسختی ها را بعنوان بازپرداخت بدهی خود به اعتیاد تحمل كنیم.
* سعیكنیم خودمان مسئله را با تفكر حل نمائیم.
نویسنده: مسافر شهرام لژیون یکم
منبع: سی دی های آموزشی
سی دی احیاء از مهندس دژاکام
طبیعت در بهار متولد میشود در تابستان به زایش میرسد در پاییز بهآرامیبه خواب میرود و در زمستان گویی که میمیرد و دوباره در بهار احیاء میشود نام اصلیکنگره60 هم جمعیت احیای انسانی کنگره60 است یعنی کار اصلی کنگره60 احیای انسانهاستکلمه احیاء در کلامالله نیز بارها نیز آورده شده به معنای زنده کردن مصرفکنندگانمواد مخدر هم کمتر از مردگان نیستند که باید احیاء شوند .خیلیهاخواستند مصرفکنندگان مواد مخدر را احیاء کنند ولی با شکست مواجه شدند که با ذکر مثالیعلت این شکست را مشخص میکنیم اگر ما بخواهیم زبالهای را احیاء کنیم با دپو کردن آندرجایی که احیاء صورت نمیگیرد همینطور امکان ندارد عدهای مصرفکننده را درجایی مثلکمپ جمع کنیم و بعد از مدتی بگوییم اینها احیاء شدهاند
احیاء یعنی بازتوانی در ابعاد مختلف نظیر جسم،روان،جهانبینی،ورزش و.ولیدرجایی مثل کمپ چنین احیایی صورت نمیگیرد البته درجایی که تخریب فرد غیرقابلتحملباشد کمپ مفید است ولی نباید از کمپ انتظار احیاء داشت. پس از احیاء مسئله مهم تثبیتاست یعنی فرد ثبات داشته باشد و مجبور نباشد از مواد و مصرفکنندگان فرار کند.
حالا احیا شرایطی دارد که اولین شرط فرد احیاکننده است که باید ابتداتمایلی به این کار داشته باشد بعد باید توان این کار را داشته باشد و مسئله سوم کهخیلی هم مهم است این است که باید علم این کار را داشته باشد ما از خیلیها مثل پلیسو. توقع بیجایی داریم که احیا کنند درحالیکه آنها علم این کار را ندارند.
بعد دیگر شخصی است که میخواهد احیا شود که شرط اول خواست و تمایل بهاحیا است شرط دوم این است که باید تسلیم کنگره و راهنما باشد البته در چارچوب کنگرهمثلاً کنگره میگوید در سفر اول ازدواج،طلاق،سفر و. ممنوع است و رهجو باید تسلیمباشد شرط سوم هم این است که قابلیت احیا هم داشته باشد مثلاً شخصی که فقط قرص میخورددر کنگره قابلدرمان و احیا نیست و یا افراد زیر سال و یا نی که بدون رضایت همسرمیآیند قابلدرمان نیستند همچنین افرادی که روی ویلچر هستند چون برای حضور در جلساتمشکلدارند و یا کسانی که توهم زیاد دارند هم در کنگره قابلدرمان نیستند.
بعد سوم احیا هم خوراک و طعام احیا است که این هم خود به یک مثلث تبدیلمیشود که یک ضلع آن علم درمان شامل متد دی اس تی و آموزشهای جهانبینی است ضلع دیگرزمان درمان است که در کنگره60 زمان احیا در سفر اول حدود10 ماه است ضلع سوم هممکاناحیاست که باید یک مکان مناسب باشد
در هر کاری افراطوتفریط باعث تخریب میشود شخصی که مدتها مصرفکنندهمواد مخدر بوده مانند اژدهایی است که سالها خواب بوده و حالا که بیدار شده میخواهدیکمرتبه تمامکارهای عقبافتاده خود را رسیدگی کند همچنین قوای جنسی یکی دیگر از مواردیاست که سالها در اثر اعتیاد به خوابرفته بود و بعد از درمان بیدار میشود که اگرفرد در استفاده از آن افراط کند باعث ایجاد مشکلات و بیماریها میشود جهانبینی کنگرههم در پی آموزش همین مسائل است
اصولاً انسان میخواهد همهچیز را یکمرتبه و غیرمنطقی به دست بیاورند درگذشته هفتهای یکمرتبه فعالیت جنسی انجام میشدولی انسانهای امروزی در اثر کمخردی هر شب چنین فعالیتهایی انجام میدهند در استفادهاز قوای جنسی باید تعادل برقرار باشد افراط در این موضوع باعث انحرافات اخلاقی میشوددرست مانند اروپا که آن قدر این موضوع آزاد شد که این مسئله جذابیت خودش را از دستداد و وقایعی همچون همجنسگرایی و همچنین بیماریهایی مثل ایدز رواج پیدا کرد چونکائنات سیستمی است که اگر کسی از حالت تعادل خارج شود به بدترین شکل مجازات میشود.
مسئله بدی که وجود دارد این است که قبح این کارها ریخته شده و کسی کهچنین کارهایی میکند باافتخار کارهای خود را تعریف میکنند.انسانها باید با تفکر بهتکامل برسند و نباید با استفاده بیشازحد از جسم خود درروند احیای خود تخریب ایجادکنند.
نویسنده: مسافر شهرام لژیون یکم
خروج از تاریکی
چگونه بر تاریکی غلبه کنیم ؛
انسان در همه دوره های زندگی و یا هر سن و سالی می تواند از تاریکی خارجشود و خوشبختانه در کنگره الگوهای زیادی داریم. البته ما هم در کنگره هم الگوی خوبداریم و در بعضی موارد الگوی بد. الگو باید بدون نقص باشد.
عرفا و بزرگان می گویند، تا از شک نگذری به یقین نمی رسی. برای رسیدنبه یقین باید به صورت ذره ای و پله پله حرکت کنیم و نمی شود یک لحظه ای به یقین رسید.یقین: مرحلۀ به اجرا در آمدن آن تفکر و یا حرفی است که به زبان آورده می شود و هر زمانکه پا به عمل گذاشتیم می توان گفت به یقین رسیدیم. باید برای غلبه بر تاریکی به آنمغلوب شویم تا ضعیف شود و آنگاه نور وارد می شود.
کسانی می توانند از تاریکی خارج شوند در بحث مواد مخدر که ابتدا واردکنگره شوند و با سیستم، کتب و راهنمایان و الگوهای بدون نقص درمان اعتیاد آشنا شوند.
وجود یک الگوی خوب و بدون نقص بسیار مفید خواهد بود در هر زمینه ای، مثلااگر یک الگوی ورزشی یا اجتماعی دست به خودکشی یا یک کار ضد ارزش بزند بسیار تأثیرمنفیبرای شخصی که وی را الگوی خود قرار داده می شود. برای رسیدن به یک راه و مسیر جدیدو مناسب، باید آدم ها، سیستم و علم جدیدی باز شود که وارد آن شویم. مثلا روش های قدیمدر مسئله مواد مخدر که همگی یا روش ها غلط بوده و یک دفعه ای به قطع مواد راهنماییمی کردند یا اینکه اعتقاد به نداشتن راه درمان داشتند.
ما برای رسیدن به آرامش ابتدا باید از جسم شروع کنیم، یعنی تا جسم مابه آرامش و ساختار جدید نرسد نمی توان شروع به درمان کنیم. کسی که جسم او با مواد مخدرو الکل حرکت می کند نمی تواند به آرامش برسد و باید همانند یک ماشین، سوخت بدن نیزاز راه غذاهای طبیعی تأمین شوند و انرژی بگیرد کنگره نیز همانند بدن انسان که دائمسلول هایش در حال تغییر هستند، باید اشخاص و خدمت ها تغییر کنند و تعویض شوند.
برای غلبه بر سخترین مشکلات باید خود را به آرامی آماده کرد و در مسیرآهسته و با دقت حرکت کنیم به عبارتی مشکلات را باید ذره ذره آسان کنیم تا به هدف برسیم.
مثال: یک سنگ بزرگ در مسیر حرکت که باید یا با چکش ذره ذره یا با کمکافراد دانا آن را از سر راه برداریم.
هر موجود زنده ای، دارای هالۀ نور می باشد که با چشم قابل دیدن نیست(هر چیزی که قابل دیدن نیست، دلیل بر نبودن آن نیست) این هاله بر اثر بیماری یا موادمخدر یا دود تخریب شده و به هم ریخته می شود.
انسان ها برای رسیدن به استحکام و استواری در برابر موانع احتیاج به آموزشو آزمایش دارند درست مانند فولادی که برای شکل گیری و تغییر ابتدا به آن حرارت زیادو چکش می زنند و آن را در آب سرد فرو می کنند که از حالت نرم به سختی و استحکام برسد.
همیشه غلبه بر مشکلات به صورت ذره ذره و آهسته به جزء سختی، همراه بالذت است، مانند اشخاص سفر اولی که در هر پله که کم می کنند، یک نوع لذت هم می برندزیرا جوانه و شکوفه زدن گیاهان لذت بخش است.
مسائل مالی: اگر وضعیت مالی شخص خراب باشد، تمرکز فکری ندارد و برای داشتنتمرکز باید وضعیت مالی را سر و سامان داد و پایه های مالی را محکم کرد ولی احتیاج بهزمان و برنامه ریزی دارد.
*باید صورت اقلامیرا که در جهت پیشرفت فکر و عقل شما کمک نمی نماید، آهسته بکاهید.*
یعنی افکار، حرف ها، کارها و اموراتی که به ما کمک نمی کند در مسیر پیشرفتدور بریزیم و بگذریم. مسائل شما هر چقدر زودتر به هدف برسد، در اندیشه، تفکر، تمرکزو القای اندیشه و نیروهای مثبت، توسط خودتان به دیگران قادر خواهید شد. به خاطر داشتهباشد، نیروها و هدف های مثبت در شما، این مثبت بودن را هدف قرار می دهیم، پس در اجرایاین مسئله کوشا باشید.
اگر انسان خود کاری را انجام دهد و از طریق علم، به یقین رسیده باشد وافکارش و کارهایش ذاتا و عمیقا مثبت باشد، خداوند قدرتی را در کلام او می گذارد کهبر روی دیگران هم اثر داشته باشد
تعالیم کنگره :
تعالیم کنگره مربوط به تمرکز، در ترک مسائلی است که انسان در بند آن است.یعنی علاقه فردی به برخی مسائل که بسیار مضر هستند برای انسان ها مانند مواد مخدر والکل
نویسنده:مسافر شهرام لژیون یکم
سی دی گریز از حقیقت ( مهندس دژاکام)
ما تمام هستی را نمی شناسیم و تنها جهان فیزیک را می شناسیم. جهان فیزیکنیز صور آشکار و صور پنهان دارند. کرات و کهکشانها را میبینیم و برای ما قابل مطالعهاست ولی سیاهچاله قابل دیدن نیست و صور پنهان است. این تازه جهان ماده است و ممکن استهزاران هزار جهان های پنهان وجود داشته باشد. یعنی جهان هایی وجود داشته باشد که مادهتشکیل دهنده آن با ماده تشکیل دهنده جهان ما فرق داشته باشد که نمونه بارز آن را درخواب میبینیم. ممکن است در آن جهان ها که موجودیت و ساختارش با جهان مادی ما متفاوتاست، آن ذره اولیه ساخته شده و بعد انفجار صورت گرفته است. همچون گردویی که میکاریمو درخت گردویی از آن به وجود می آید که سالیانه هزاران گردو می دهد. اینها همه از آنگردوی اولیه نیست و نمی توانیم بگوییم درخت گردو در آن گردوی کوچک اولیه بوده است.نقشه ی آن در گردوی کوچک اولیه بوده است که با رفتن در زمین و تغذیه، انرژی گرفته وبه این شکل در آمده است. گردوهای بعدی از مواد موجود در خاک و اب و خورشید بوجود آمدهاند. هستی اولیه نیز از جهانها و هستی های دیگری انرژی گرفت و بوجود آمد و به این شکلدر آمد.برای بررسی مسائل باید به ریشه آن توجه کنیم. در مبحث بیماری اعتیاد و سایرانواع و اقسام بیماری ها باید به ریشه و تغذیه آن توجه کنیم. در گذشته فقط به ظاهرقضیه توجه میشد و میگفتند برگهای زرد درخت کنده شود و شاخه خشک را با اره ببریم. خانم"نورا بالکو" رئیس انجمن سوء مصرف مواد مخدر در امریکا، شش مقاله تحقیقاتیبرای من فرستاده اند.
در هیچیک از این مقالات به آن ریشه اصلی پی نبرده بودند و به تغییراتکورتکس مغز مصرف کنندگان و تغییرات قسمت فرونتال مغز پس از مصرف پرداخته بودند ولیبه این اشاره نشده بود که چرا در کورتکس یا فرونتال این تغییرات ایجاد می شود؟ فقطبه سیستم صور آشکار اشاره شده و می خواهد صور آشکار را بدون توجه به ریشه حل کند.حتیدر دوستیها و روابط فی ما بین خودمان و کسب کارمان نیز باید به ریشه توجه کنیم. مابدون توجه به ریشه و ضلع دیگر مثلث یعنی تغذیه می خواهیم شاخ و برگ درخت را اصلاح کنیمکه امکان پذیر نیست. شما وقتی می خواهی وجود خدا را منکر شوید باید خیلی از چیزها راثابت کنید تا به اینجا برسید و همینطوری نمی شود. باید وجود تمام جهان های هستی و جهانهای موازی با فرکانسها و ارتعاشات متعددشان را نادیده گرفت و منکر پیدایش هستی شد وگفت بجز جهان فیزیکی هیچ جهان دیگری وجود ندارد که امکان پذیر نیست. باید منکر بقایانسان شد تا به این نقطه برسیم.چرا ما در کنگره 60 توانستیم اعتیاد را درمان کنیم ودیگران موفق نشدند؟ به خاطر اینکه ما مستقیم به روی ریشه رفتیم و گفتیم جسم، روان وجهان بینی، سه عامل اصلی هستند. برای جسم یا ریشه دلیل آوردیم و حرف از یک جو ارادهو غیرت نگفتیم و به نابود شدن مخدرهای طبیعی بدن با مصرف مواد مخدر اشاره کردیم کهباید این را درست کنیم. برای درست کردن این مقوله باید فرد از نظر فکری هم درست شودو باید جهانبینی و افکار و اندیشه درست شود و فرد بدنبال حقیقت و راستی باشد که باکژی و ریا و نیرنگ امکان پذیر نیست. الان یکسری از بیماریها فقط به خاطر افکار و اندیشهغلط است. ریشه فیزیولوژی و مدت زمان درمان و داروی آن در زمان مناسب و مقدار مناسبرا معرفی کردیم که همگی بر روی ریشه توجه کرده بودند و انجام شد.فیلسوف هایی که فقطبه شاخ و برگ نگاه می کنند، فیلسوفهای بحثیهستند که فیلسوفانی هستند که فقط به تنه درخت نگاه می کنند. در مقابل آن فیلسوفان ذوقیو یا الهی هم داریم که به اصطلاح به آنها عارف گفته می شود و به ریشه نگاه می کنند.آنهایی که در بحث نگاه می کنند یکی یکی از بین می روند و اگر می خواهید ببینید درستمی گویند یا نه به زندگی آنها و سوابقشان نگاه کنید و اینکه چگونه مردند؟ آیا در تیمارستانبوده اند یا در غربت و تنهایی بوده اند. آن فیلسوفی که بحثی است فقط می خواهد ظاهرقضیه را ببیند که نتیجه آن، از میان رفتن پیوندهای معنوی و خانوادگی بوده است. وقتیچیزی را از انسان میگیرید چه چیز در ازاء آن می خواهید بدهید؟ وقتی خدا، ایمان و عشقرا از انسانها می گیرید، چی به او می دهید؟ یکسری انسانها به یک درخت ایمان دارند ودر مواجه با مشکلات به آن روی می آورند و بلاخره کور سوی امیدی را در خود حفظ می کنندکه ممکن است کارشان را درست بکند و دلش را تسلا می دهد ولی او که هیچ اعتقاد و بندیندارد خودش را حلق آویز می کند. مردم در مواجهه با فیلسوفان بحثی کیف می کنند چون مسئولیترا از انسانها می گیرند و انسان را به لذت جویی تشویق می کنند.
راهنما باید نگاهش به ریشه شاگرد و ریشه بیماری باشد . ما می خواهیم بهراهی برویم که راه درست باشد تا از زندگی مان بهره مند شویم و گمراه نشویم و آلت دستدیگران نباشیم. ما می خواهیم به انسانی که در قعر مواد مخدر غوطه ور است کمک کنیم کهنیازمند ابزار است. این فرد را نمی توانیم با تناب پوسیده از چاه بیرون آوریم و احتیاجبه اندیشه، راه، متد و علم داریم و علم آن است که ما به ریشه درخت توجه کنیم.
انسانهای نادان به عمق مسائل پی نمیبرند و به سخنان هر کسی گوش می دهند.هر کسی که حرف می زند باید تعقل کنیم. به منظور و هدف آن توجه کنیم و اگر درست بوداستفاده کنیم. اینکه "چه کسی" میگوید مهم نیست، "چه چیز" می گویدمهم است. بعضی مواقع مجبوریم با برخی نادانان همدم باشیم، باید از آنجا بیرون برویمو مکانی را برای خود مهیا کنیم که بتوانیم به کارمان بپردازیم. باید مقاوم باشیم ومطمئن باشیم که خداوند عشق، محبت و خوبی ها را برای انسانهای خوب می خواهد و تحویلانسانهای خوب می دهد. پس وقتی در طول سفر هستیم و یا در زندگی در حال حرکت هستیم بهخداوند توکل کنیم و صبور باشیم ، چون خداوند یکسری فشارها را به انسانها می آورد ودر ادامه یکسری امور خوب و نیک را برای آنها در نظر می گیرد، پس صبر کنیم و در صبرمانبا وقار و متانت باشیم. در همه حالت از جمله بی پولی و مشکلات باید شخصیت و وقار خودمانرا حفظ کنیم. اکثر مصرف کنندگان از اسب به زمین خورده اند و لی از اصل نیفتاده اندو آن وجود و فطرت پاکشان از بین نرفته است. وقتی با وقار بودید مهره و خر مهره عیانمی شود. اگر در اثر گذشت زمان صبر کنیم مشخص می شود. وقتی در مزرعه بذرها را می کاریدو زیر زمین است، چیزی مشخص نیست و وقتی از زیر زمین بالا آمدند، علفهای هرز مشخص میشود.
کسانی که گنهکار واقعی هستند هیچ گریزی از حقیقت ندارند زیرا که وعدهالهی است. اگر ذره ای کار نیک یا ذره ای کار بد مرتکب شوند به خودشان باز میگردد. اینکه می گویند ظالم باش، سالم باش حرف غلط و احمقانه ای است. کسی با ظلم پابرجا نمی ماندو نوبت باران همیشه محفوظ است. همینطور هم انسانها درست کار پاداششان را دیر یا زوددریافت خواهند کرد. وقتی می خواهی حال کسی را بگیری اول می بایست حال خودتان خراب شود.
با اعمال خودمان اگر درست باشد مرتب میزان و تشخیص خودمان را صیقل میدهیم. ممکن است افرادی که روزگاری اصلا به حساب نمی آمده اند روزی به بهترین مقربانالهی تبدیل شوند که جان افراد زیادی را از اعتیاد نجات دهند. اگر یک نفس را احیا کنیانگار تمام نفوس را احیا کرده ای که کلام خداوند است و پاداشش را از خداوند دریافتخواهد نمود که پاداش اصلی است. اینها همانهایی هستند که از دیگران سبقت می گیرند وتبدیل به یک مهره الهی و نیک میشوند. این افراد هیچ انتظار پاداشی ندارند ولی یکمرتبهپاداش بسیار بزرگی را دریافت می کنند.
اگر در صراط مستقیم و درست باشید برای هیچ چیزی هیچ ترسی وجود ندارد.انسانی که درست کار باشد هیچ خوفی ندارد. خوف را کسی دارد که تقلب کرده باشد و دارایمشکل باشد. در کلانتری کسی که اعتیاد دارد یا سارق است میترسد. انجام فرمان با عملدرست نتیجه اش از پیش معلوم است . وقتی که فرمانی داده می شود نتیجه اش از قبل مشخصاست و وقتی فرمانهای الهی را به اجرا در آوریم در نتیجه به رستگاری و آرامش میرسیمو شب خواب راحت داریم. اگر فرمان راهنما را اجرا نمودیم به درمان و راه خودمان خواهیمرسید. اگر راهنما فرمان کنگره را اجرا کرد نتیجه اش معلوم است ولی اگر نکرد به مشکلبر میخورد. البته منظور انجام فرامین درست است و آنکه فرمان را اجرا نکرده نتیجه اشنامعلوم است و وضعیت نامشخصی دارد اگرچه قطعاً به مشکل مواجه خواهد شد. ممکن است بایکسری از مشکلات و مسائل برخورد کنیم و این طبیعی است و نمی توان گفت که از قبل پیشبینی کرده بودیم و نباید اتفاق می افتاد. فرامین الهی هیچ ابهامی ندارد و همگی روشناست. یک موقع ممکن است فرمان الهی نباشد.
فرامین الهی هیچکدام ضد بشری و ضد انسانی نیستند و اکثراً فرامین اخلاقیهستند.یکسری از فرامین هم هستند که ضد الهی هستند. وعده خداوند هرگز خلاف نیست و نبودهاست و هرگز دروغ نیست و هرچه گفته انجام می شود فقط ممکن است طبق زمان بندی ما نباشد.مثلا خداوند گفته اگر در راه مستقیم باشی کمکت میکنم و ما در ابتدای حرکتمان منتظرکمک باشیم. وعده درست است ولی ما با مقیاسهای خودمان نگاه میکنیم و انتظار پاداش داریماما حتما انجام میپذیرد. برای چی ممکن است زمانش درست نباشد؟ زیرا این بوته آزمایشاست که وقتی به حقیقت رسیدیم ایمان کامل می آوریم. بنابراین اگر در سختی ها و تنگناهاقرار گرفتیم باید سختی هایش را به دل و جان بپذیریم. اگر در حال سفر هستیم و پله هاییرا کاهش می دهیم باید سختی هایش را بپذیریم.
چیزی که خداوند از انسان می خواهد و انسان می بایست در این مسیر بیاموزداین است که انسان بلند شدن را بیاموزد. وقتی بلند شدن را بیاموزد رهایش می کنند. زمانیکه در یک کلاس هستید تا زمانی که دروس آن را نیاموزید به کلاس بالاتر نمیروید و اگرهزار بار به زمین بخورید باید بلند شوید. وقتی بلند شدید مسئله تمام می شود. شما میخواهید پله ای را کم کنید و از یک مسیر به مسیری دیگر بروید باید یکسری از سختی هارا تحمل کنید. وقتی تحمل کنید رنگ و حالتان عوض می شود و تغییر میکند. اگر به بوتهآزمایش بروند و آن را تحمل کنند به لذت غیر قابل وصفی دست خواهند یافت
نویسنده: مسافر شهرام لژیون یکم
به نام قدرت مطلق الله
بدانید هر قدر که می توانید، برای دانستن، توانایی و قدرت فکر لازم است. پس باید بتوانید تا بدانید
جشن گلریزون به مفهومواقعی کلمه ، یک جشن و سرور از جنسی بسیار متفاوت است . زیرا در همین جشن است که خداوندبه بعضی بندگان خود اجازه می دهد تا یکی از مهمترین خدمتها را به سایر انسانها در جهترهایی از چنگال مخوف اعتیاد ارائه دهند و ما نیک می دانیم که خداوند اجازه خدمت بهبندگانش را به هر کسی نمی دهد . اگر کسی این حس زیبا در او پدید می آید که می توانددر این جشن به وظیفه خود عمل کند ، قطعا جزو بندگانی است که خداوند به او اجازه خدمتو یاری رساندن داده است و این سعادتی کم نظیر است .
نظر به اهمیت خاص ایندستور جلسه ، به همه مسافران و همسفران ارجمند پیشنهاد می کنیم سی دی لژیون مالی را تهیه و گوش نمایند . قدرمسلم هیچ کس در کنگره 60 نمی تواند موضوع لژیون مالی و هدف از طرح این دستورجلسه رابهتر از نگهبان کنگره60 تجزیه و تحلیل نماید.
جمعیت احیای انسانی کنگره60طبق قوانین کشور ، تحت عنوان سازمان مردم نهاد یا ان جی او فعالیت می نماید. همانگونهکه از این واژه ها پیداست سازمان مردم نهاد، یعنی سازمانی که مردم آن را بنا کرده اندو توسط مردم اداره می شود و یا در واژه انگیلسی آن گفته می شود NGO یعنی Non Governmental organization طبق قوانین تشکیل سازمان های مردم نهاد ، این گونهسازمان ها که در فارسی به آنها سمن یا سازمان مردم نهاد می گوییم ، با نیروی مردمیو هزینه مردمی به کمک دولت می آیند تا طبقپروانه فعالیت و اهداف اساسنامه ای خود باریاز دوش دولت بردارند و برای حل مشکلات کشور به دولت کمک کنند .
حال اگر قرار باشد سازمانمردم نهاد یا NGO هزینههای خود را به گردن دولت بیندازند ، قدر مسلم دیگر سازمان مردم نهاد یا NGO نیست ، می شود سازمان دولت نهاد یاGO .
با این مقدمه مشخص میشود که کنگره 60 باید هزینه های خودش را بدون وابستگی به دولت تامین نماید. اهمیت موضوع مالیه و نقش آن در پیشبرداهداف هر موسسه، سازمان و تشکیلاتی بر کسی پوشیده نیست و همه ما می دانیم که بدون داشتنقوت مالی هیچ کاری نمی توان انجام داد.
آنگونه که بینان و نگهبانکنگره 60 در سی دی لژیون مالی توضیح می دهند ، هر موسسه ، سازمان ، ادراه ، مغازه ویا تشکیلاتی ، برای وجود داشتن و فعالیت داشتن به سه مولفه نیاز دارد . علم و دانشیا تخصص ، نیروی انسانی و توان مالی . اگر هر کدام از این آیتمها وجود نداشته باشدو یا ضعیف باشد ، مشخص است که اختلال جدی در پیشبرد برنامه ها وجود خواهد داشت و ایناختلال تا سر حد ورشکستگی ، انحلال و نابودی پیش خواهد رفت .
طبق جمله ای که در ابتدایامر از سردار نقل شد " باید بتوانید تا بدانید" مشخص می شود که در یک پروسهآموزشی ، ابتدا به ساکن ، توانستن و توان مالی مطرح می شود و سپس دانستن. برای مثالاگر ما پول شرکت در کلاس زبان را نداشته باشیم نمی توانیم در کلاس زبان شرکت کنیم. پس اگر می خواهیم زبان انگلیسی یاد بگیریم باید توانایی مالی آن را هم داشته باشیم؛ به همین صورت برای انجام کلیه امور نیازمند توان مالی هستیم.
پس کنگره 60 هم از اینقاعده مستثنی نیست و برای پیشبرد اهداف خود و امور یومیه خود نیازمند منابع مالی استو این منابع بایستی توسط خود اعضاء کنگره 60 تامین شود.
همانطور که می دانیم ودر بند یازدهم نوشتار قوانین کنگره 60 به آن اشاره شده است ، منابع مالی کنگره 60 کمکهای داوطلبانه اعضاء می باشد.
طبق همین بند ، در تمامیجلسات و کارگاههای آموزشی کنگره 60 سبد پول به گردش در می آید و اعضاء به صورت داوطلبانهمبالغی را به این سبد واریز می کنند. حالا یکی 500 تومان ، یکی هزار تومان، یکی 5هزارتومان و یکی هم 10 هزار تومان و یا بیشتر ، به هر حال هرکس در حد توان و وسع خود.
مبالغی که از محل سبدجمع آوری می شود، برای هزینه های یومیه کنگره60 مثل قند، چای، آب، برق، تلفن، گاز،صندلی، نوشت افزار و غیره کفایت می کند. اما برای هزینه های بیشتر و سنگین تر مثل تهیهزمین و ساختمان برای کنگره 60 یا هزینه های تحقیقاتی و ورزش دیگر کفایت نمی کند
با تدبیر و بصیرت عمیق بنیان و نگهبان کنگره60، چند سال پیش حسابی تحتعنوان حساب زمین و ساختمان باز شد و اعلام شد کسانی که می خواهند فقط به حساب زمینو ساختمان کمک کنند می توانند مبالغ داوطلبانه خود را به این حساب واریز نمایند. خوشبختانهبا استقبال اعضای کنگره و حمایت از این حساب ، کنگره 60 توانست در بعضی از نمایندگیهای خود مانند اصفهان، هیدج، رباط کریم، اراک و بعضی نقاط دیگر. اقدام به خرید زمینو ساخت مکان برای نمایندگی ها خود نماید که این روند همچنان ادامه دارد.
مبالغ واریزی به حسابزمین به گونه ای است که هشتاد درصد آن برای خود شعبه و 20 درصد آن به حساب دفتر مرکزیمنظور می شود. که البته این 20 درصد ها نیز در نهایت جمع می شود و باز برای تهیه زمینو ساختمان نمایندگی ها هزینه می شود، ممکن است در یک شعبه ای برای خرید زمین یا ساختمانمبالغی کسری وجود داشته باشد که از محل همین 20 درصد دفتر مرکزی تامین می شود.
در همین راستا ، بنیانو نگهبان کنگره 60 تصمیم گرفتند که یکی جلسات سالانه به موضوع لژیون مالی و گلریختصاص داده شود.
همانگونه که همه ما میدانیم ، لژیون در کنگره 60 ساختاری است که توسط بنیان کنگره60 در تابستان 1380 طراحیگردید و از آن زمان تاکنون در زمینه های مختلف بسیار موفق عمل نموده است.
مثل لژیون های درمان اعتیادبرای مسافران و همسفران ، لژیون ویلیام وایت (درمان اعتیاد به سیگار). لژیون مرزبانانهر نمایندگی ، لژیون پزشکان که روزهای جمعه در پارک طالقانی تشکیل می شود و بالاخرهلژیون مالی.
افرادی که قصد عضویت در لژیون ملی را دارند بایستی برای وارد شدن به لژیون ، مبلغ 5 میلیونتومان به صورت نقد و یکجا به حساب زمین واریز کنند و این حق عضویت فقط برای یکسال استو هر سال برای تمدید عضویت باید 5 میلیون تومان به حساب زمین واریز کنند.
وظیفه لژیون مالی ، تشویقو ترغیب اعضای کنگره جهت عضویت در این لژیون و حمایت اعضا از حساب زمین و ساختمان وتامین منابع مالی برای هزینه های زمین و ساختمان کنگره 60 می باشد.
اعضای لژیون مالی اینتوان را دارند که حس زیبایی که از عضویت در لژیون مالی و کمک به حساب زمین و ساختمان را تجربه کرده اند ، به دیگران منتقلنمایند و این باعث تشویق و رشد مبالغ واریزی و تامین منابع مالی خواهد شد. کنگره60 با توجه به ماهیت خود ، یعنی سازمان مردم نهاد بودن ، بایستی به طور کامل روی پایخود بایستد و این ایستادن ممکن نیست مگر با مشارکت و اعضای کنگره 60 در تامین هزینههای مالی.
بنیان کنگره 60 جدیدابه این نکته بارها اشاره کرده اند که اعضای لژیون مالی افراد خیلی پولدار و ثروتنمدینیستند ؛ بلکه از حیث تمکن مالی از قشر متوسط جامعه هستند . با این دیدگاه خیلی ازما می توانیم به راحتی عضو لژیون مالی باشیم . آنهایی که این حس را تجربه کرده اند، می گویند عضویت در لژیون مالی چنان دگرگونی و ارتقایی در سطح مالی زندگیشان ایجادکرده ، که با تک تک یاخته های وجودشان باور دارند که ان اللله لا تخلف المیعاد . هرکس در وعده خود تخلف کند ، قطعا خداند تخلف نخواهد کرد . کسانی که در جهت الهی ، اهدافالهی و انسان دوستانه را یاری می کنند خداوند وعده کرده است که ده برابر آنها را یاریمی کند.
جشن گلریزون به مغهومواقعی کلمه ، یک جشن و سرور از جنسی بسیار متفاوت است . زیرا در همین جشن است که خداوندبه بعضی بندگان خود اجازه می دهد تا یکی از مهمترین خدمتها را به سایر انسانها در جهترهایی از چنگال مخوف اعتیاد ارائه دهند و ما نیک می دانیم که خداوند اجازه خدمت بهبندگانش را به هر کسی نمی دهد . اگر کسی این حس زیبا در او پدید می آید که می توانددر این جشن به وظیفه خود عمل کند ، قطعا جزو بندگانی است که خداوند به او اجازه خدمتو یاری رساندن داده است و این سعادتی کم نظیر است .
در سی دی لژیون مالی ،نگهبان کنگره 60 برای اولین بار به موضوعی مهم اشاره نمودند و آن دورنمای کنگره 60 در تاسیس آکادمی و دانشگاه بین المللیاعتیاد می باشد که علاقه مندان از سراسر دنیا برای تحصیل در رشته اعتیاد به صورت تخصصی و با کمک رشته های پزشکی ، روانپزشکی و فلسفه بتواننداز آن فارغ التحصیل شوند . برای ما اعضای کنگره 60 و در مقیاسی وسیع تر ، برای ما ایرانیان، در اختیار داشتن این علم و دانش و توان صدور این علم به سایر نقاط جهان و دیگر کشورها، یک افتخار بسیار بزرگ است که می توانیم به دیگر کشورها علم صادر کنیم ؛ البته نهبرای فخرفروشی ، بلکه برای کمک به مصرف کنندگان انواع مواد مخدر که راهی برای درمانو رهایی پیدا نکرده اند و از بیماری خود در رنج هستند . کمک برای رهایی مصرف کنندگانمواد مخدر و خانواده های رنج کشیده آنها که بارها و بارها دردهای وحشتناک خماری راتحمل کرده اند اما موفق نشده اند که از اعتیاد رها شوند و حتی بعضی جان خود را هم ازدست داده اند . آنها در هر جایی که از عالم باشند ، به این علم و دانش نیاز دارند واگر ما به لطف الهی از این علم برخوردار شده ایم ، انتقال آن وظیفه ماست و این بدونتوان مالی امکان پذیر نخواهد بود.
نویسنده: مسافر شهرام لژیون یکم
منبع: سی دی های آموزشی مهندس دژاکام
به نام قدرت مطلق الله
عقل بر اساس مطالبی که دریافت می کند تصمیم گیری می کند ولی بحث اصلیما زمانی است که عقل فرمان نادرست صادر می کند .عقل لازم است اطلاعاتی را کسب کند وفرمان صادر کند مانند یک قاضی خبره زمانی که اتهامات مجرم یا متهم را بررسی می کنداطلاعاتی تحت عنوان پرونده در اختیارش قرار می گیرد و بر اساس آن اطلاعات پرسش هاییرا مطرح می کند و فرمان را صادر می کند البته در جاهایی هیئت منصفه وجود دارد که اینکار را انجام می دهد . در نظر بگیرید مطالبی که تحت عنوان پرونده در اختیار قاضی قرارمی گیرد و اطلاعاتی که جمع آوری شده نادرست با شد ، قاضی بر اساس اطمینان از پروندهو اطلاعات آن حکم صادر می کند . برای عقل یک قلعه در نظر گرفتیم که سربازانی از آنمحافظت می کردند و اجازه نمی دادند که هر خواسته ای وارد قلعه شود وظیفه این نگهباناناین است که بر اساس دانایی خواسته ها را از فیلتر عبور دهند و بعد آنها را نزد قاضیو یا عقل ببرند اگر میزان دانایی در این مرحله زیاد نباشد اطلاعات درست و غلط همگیوارد می شوند و در نتیجه فرمان و حکم درست صادر نمی گردد . حرکت انسان به طرف تاریکیبه دلیل دانایی اندک است ، اطلاعات را نمی تواند تشخیص دهد مثلا یک مصرف کننده آگهیرا تحت عنوان ترک 3 روزه مشاهده می کند ولی چون خوب نمی تواند اطلاعات را پردازش کندآن آگهی را به راحتی قبول می کند
ما برای تشخیص درستی و یا نادرستی یک مطلب باید از نظر دانایی جلوتر ازآن مطلب باشیم مثلاخواندن یک کتاب ، باید دید که اطلاعات و مطالبی که آن کتاب بیان می کند درست است یا خیر . در حالحاضر میکروبها و بیماریهای جدیدی به وجود آمده اند که 50 سال پیش وجود نداشتند ، زمانیکه یک میکروب می خواهد وارد بدن ما بشود اگر بدن با آن میکروب آشنا باشد و آن را تشخیصدهد که مثلا سل است اجازه ورود را به آن میکروب نمی دهد ولی اگر میکروب جدید باشد نمیتواند تشخیص دهد در نتیجه آن میکروب وارد بدن می گردد و ما را با مشکل روبرو می کند. فرض کنید عده ای می خواهند قلعه ای را بگیرند تمامی سعی ساکنین قلعه آن است که اجازهورود به قلعه را ندهند ولی اگر آن افراد توانستند به هر طریقی وارد قلعه شوند و ازدرون قلعه شروع به تخریب کنند شکل قضیه کاملا متفاوت می شود . زمانی که دانایی وجودداشته باشد می توان آن نیروها را وارد نکردو اجازه ورود به آنها را نداد ولی زمانی که دانایی کم است و آن نیروها وارد شدند دیگرما نمی توانیم بگوییم وارد نشوید ما اجازه نمی دهیم و یا نمی خواهیم . اتفاقی که میافتد این است که فرمان غلط صادر می شود که در نتیجه آن فرمان غلط یک فعل اشتباه صورتمی گیرد و در نتیجه آن فعل غلط حس بهم ریخته می گردد . نفس ، عقل و حس باهم در ارتباطاند و یک چرخه را تشکیل می دهند نفس خواسته را بیان می کند ، خواسته بررسی می شود وفرمان صادر می گردد اتفاقی که می افتد این است که آن نفس دیگر آن نفس قبلی نیست . درشهر یا کشوری خواسته ای تحت عنوان ساختن یک سد و یا یک کارخانه مطرح می شود که قبلاوجود نداشته زمانی که فرمان ساختن آن سد یا کارخانه صادر می شود دیگر آن شهر یا کشور، شهر وکشور قبلی نیست . زمانی که فرمان غلط و یا اعمال نادرست مدام تکرار شوند درحسما اختلالاتی را به وجود می آورند. حس اولین شروع بکارگیری قوه عقل است حال مشکل دوتا می شود یکسری مطالب وجود دارد که دانایی قدرت تشخیص آنها را ندارد و یکسری مطالبوجود دارد که دانایی قدرت تشخیص آن را دارد ولی چون آن مطلب وارونه بیان شده درست نمیتواند آن را تشخیص دهد یعنی در این زمان دوست ، دشمن و دشمن تبدیل به دوست می گردد، چون حس دچار چرخش و دگرگونی شده است مثلا در این زمان اگر بزرگتری درباره موضوعیبه ما حرف بزند ما می گوییم دارد زور می گوید و مقابل فعل + و اتفاق + برداشتمان – خواهدبود. وقتی فردی چند سال مواد مصرف کند از چیزهایی که همه خوششان می آمده بدش می آیدهمه در جمع قرار دارند او در گوشه ای تنهایی را ترجیح می دهد و.شاید مسائلی را کهعنوان می کنیم به صورت تمثیلی باشد ولی به اعتقاد من واقعیت دارند . در این زمان استکه انسان تبدیل به یک شخص بدهکار می شود ، در یک مصرف کننده تمامی سلولهای شخص بدهکارو مقروضند یا وام گرفته اند یا سفته داده اند و یا نزول کرده اند در اینجا همه سلولهادچار مشکل اند به جز قسمتی از آنها که حال خوبی ندارند ، ولی وضعیتشان خوب است . وقتیدر انسانی رکود و تخریب ایجاد شد انسان ماهیت خواسته ها را درک می کند دیگر آن شخص، یک شخص معمولی نیست انسانی است که میلیونها تومان بدهکار است . هرچه درصورپنهان وجوددارد درصورآشکارهم وجود دارد . اتفاقاتی که در درون رخ می دهد بازتابش در بیرون همنمایان می گردد . ممکن است کسی بگوید که من در دوران مصرفم هیچ وقت به نان شبم محتاجنبودم باید گفت که تو قرار بوده میلیاردر شوی ولی به100میلیون یا 200 میلیون و یا یکخانه و 2 ماشین راضی شده ای ، داستان گربه ای است که با گربه دیگری دعوایش می شود وآنگربه را کتک می زند گربه ای که کتک خورده بود دوستانش را می آورد ولی باز همه کتک میخورند دوباره تمام طایفه اش را می آورد بازهم آن گربه همه را می زند . آنها تعجب میکنند و می گویند تو چطور توانسته ای این کاررا بکنی ، می گوید: من ببرم که حالا بهاین روز افتاده ام شاید آن ببر در گربه ها قوی باشد ولی حقیقت چیز دیگری است . تمامسیستم های ما زیر قرض است اگر ما دراین شرایط اقدام به سقوط آزاد کنیم چه اتفاقی میافتد ؟ در این زمان ساکنین اینطور می گویند : ما دیگر رشوه نمی دهیم نزول هم نمی دهیمو می خواهیم آزاد و رها باشیم درون ما آشوب به وجود می آید . چون نفس اماره ازما مدرکجمع کرده در نتیجه بقیه چیزهایی را که شخص دارد هم از او می گیرد خانه ، بچه ، عزیزانو. سفته ها باید پاس شوند . نفس اماره از ما چک و سفته دارد و ریش ما در دستانش استدر نتیجه هر جا که بخواهد ما را با خودش می برد . انسان زمانی که درتنگنا قرار داردحسش تغییر می کند . وقتی زیر بار قرض است احساس نگرانی دارد نمی تواند شاد و خوشحالباشد حالا فکر کنید در این لحظه همه چیز او را بگیرند یعنی هرچه که برایش باقی ماندهچه می شود ؟ غمگین تر و داغون تر و. حداقل قبلا چیزهایی داشته که برایش درتلاش باشدمثلا دلخوش بوده که زن و بچه اش یک سقف بالای سرشان دارند ولی تمام وسایلش را در خیابانانداخته و زن و بچه اش آواره شده اند. درسقوط آزاد هم همین اتفاق می افتد نفس این کاررا انجام می دهد ، شخص خوشحال است و می گوید فرشم زمین است و آسمان هم سقفم ولی بهجایش من پاک پاکم واقعا هم همین طور است او پاک است ازهر گونه شادی و شعف ، پراز خشمو کینه ومنتظر است تا انتقام بگیرد . ما در کنگره معتقدیم که اگر بخواهیم به یکبارهمواد خود را قطع کنیم این اتفاقها برایمان می افتد . ما معتقدیم که باید به مرور زمانچرخه را برگشت داد و فرمان درست را اجرا کرد . 11 ماه سفر برای سلولهای ما حکم100سالرا دارد تمامی سلولهای بدن ما به جز برخی ا:.8( آنها طی 1تا 1.5 سال خود را بازسازی می کنند پله 21روزه برای سلولها حکم5 یا 7 سال را دارد زمان برای ما و برای سلولها کاملا متفاوت است. اگر فرمان ها را به طور مع انجام دهیم حس عوض می شود . شرایطی به وجود می آوردکه پول و سفته را پرداخت می کنیم و زمانی که مواد به مقدارکمی برسد مدرک وپرونده و.کهدر اختیار نفس اماره بوده حل می شود و رهایی به معنای واقعی به وجود می آید . بدستآوردن چیزهایی که دربند نیروهای بازدارنده بوده اتفاق می افتد . وقتی عقل فرمان میدهد که مواد مصرف کن ، ف:.8'مان درستی برای یک مصرف کننده صادر کرده آن سقوط آزادو یا تغییر مواد به مواد دیگر است که فرمان اشتباه به حساب می آید .
پاسخ پرسشهای عنوان شده در جلسه :
1- نباید توقع داشته باشیم که همه چیز را بفهمیم هرکس به اندازهخودش متوجه مسائل می گردد .
2- برای تشخیص درستی و یا نادرستی مطالب باید بالاتر از آن مطلبباشیم مثلا برای داوری بین چندین نوازنده ، داوران باید خودشان بالاتر از نوازندگانباشند تا بتوانند تشخیص دهند که آن قطعه ای که هر یک اجرا می کنند ارزش هنری دارد یانه .
3- ذات یا ف هرشخص در مقابل کاری قرار می گیرد که آن شخص میتواند انجام دهد یا نه .البته ف افراد قابل تغییر است . برای مثلا فمس قابلیت عبورجریان برق ازخود را دارد ولی نیکل این طور نیست میزان استعداد و پتانسیل هرشخص به فوجودی آن شخص بستگی دارد که قابل تغییر است .
4- راجع به حس ، مطالب و تصاویری که با آن سروکار داریم بعضیحاوی حس ها و انرژی هایی هستند که باعث بی تعادلی درما می شود حسی که در اعتیاد بهوجود می آید به یکبارهایجاد نشده است یک مصرفکننده 300،200مصرف می کند تا حس در او دچار تغییر شود . حسی زمانی در ما تغییر می کندسطح انرژی در ما دچار تغییرشود.
به نام قدرت مطلق الله
اضطراب و نگرانی اگر به مقدار کم و عادی باشد سازنده است اما اگر اضطراببا ترس زیاد و نگرانی از حد عادی بالا رودT دیگرافکار و حافظه در اختیار انسان نیست و تمرکز کاملاً از بین میرود و از این قانون بهعنوان قانون "فاجعه" یاد میشود.
اثری که تاریکی بر انسان میگذارد چیست؟
مطمئناً وقتی تاریکی میآید،ترس و نفرت هم در شخص بوجود میآید و داشتناین حسها دلیل بر وجود تاریکی و یا وجود بندهای تاریکی است، هر انسانی که خداوند آفریدهاست در وجودش نیروهای بسیار زیادی قرار داده که خیلی از این نیروها را چه در صور آشکارو چه در صور پنهان هنوز نمیشناسیم.نیروی دیدن،نیروی تفکر،تعادل و محبت. مجموعهایننیروها به علاوه عقل و روح و . به انسان توانمندی میدهد که بالاتر از سایر موجوداتقرار میگیردزمانی که تاریکی بوجود میآید این نیروها که بسیار هم برای انسان کاربردیاست را از اختیار انسان خارج میکند.
اولین موضوعی که در انسان مطرح شد و مهم بود موضوع اختیار انسان بود ووقتی میگوییم اختیار یعنی مختار هست چیزی را انتخاب کند، اما در حیوان این گونه نیستحیوان هم دارای عقل و حس هست اما دارای اختیار نیست. حیوان زمانی که بوی غذا را درگرسنگی حس میکند شروع به تفکر میکند برای چگونگی حمله به حیوان دیگر. و همه این تفکراتدر عقل انجام میشود.اما اینها همه یک موضوع است یعنی اگر حس گرسنگی باشد و شکار همفراهم باشد حمله هم انجام میپذیرد اگر دوستش بگوید حالا من این آهو را میشناسم وکاری به این آهو نداشته باش، این مسائل وجود ندارد و او حمله میکند.
اما در انسان اینطور نیست یعنی اگر حس گرسنگی به انسان دست بدهد و شدیداًگرسنه باشد ممکن است غذایش را به فرد دیگری که احساس کند از خودش گرسنهتر است بدهدو این یعنی انتخاب.مثلاً پولی را میبخشد و مسائلی از این قبیل و همه اینها در مرحلهانسانی انجام میشود و ممکن است انتخاب بین 5 اتفاق انجام شود و ممکن است انتخابهایشالویت بندی شود و در اختیار راههای مختلف و انتخاب وجود دارد.انسانهایی هم هستندکه در راستای حس خود حرکت میکنند. وقتی میگوییم تاریکی؛ یعنی زمانی که اختیار مطرحشد، تاریکی بوجود آمد و هدف تاریکی هم گرفتن اختیار از انسان هست حالا اگر اختیار رااز انسان بگیرد به هدفش میرسد.وقتی انسانی در تاریکی قرار گرفت انتخابهایش محدودمیشود و در راستای حس خود حرکت میکند، و مسائل دیگر را مد نظر ندارد شخصی که در اعتیادقرار دارد هر حسی که به سراغش میآید را انجام میدهد و این یعنی تاریکی به هدف خودشدر این فرد رسیده.
اما چطور اختیار گرفته میشود؟
زمانی اختیار گرفته میشود که ما یکسری از حق انتخابهای خودمان را ازدست بدهیم حق انتخاب زمانی کم میشود که انسان یکسری از نیروهایی که در بدو خلقت توسطخداوند دادهشده را از دست بدهد وقتی نیروی محبت را از دست داد وقتی که نیروی ایمانرا از دست داد وقتی که نیروی تمرکز،شهامت،تجزیه و تحلیل را از دست داد دیگر انتخابهاکم میشود و یکسری گزینهها حذف و ما به جبر نزدیک میشویم. وقتی در انسان نیرویی کهمربوط به استقلال و درآمد هست گرفته شود دیگر شخص قادر به پول درآوردن نیست،وقتی قدرتتجزیه و تحلیل از شخص گرفته شود دیگر قادر به یادگیری دروس ریاضی نیست.
در اینجا باید بگوییم نیروها از بین نمیروند، بلکه در جایی ضبط و مصادرهمیشوند در هستی چیزی از بین نمیرود،نیروی انسان مصادره میشود و افراد دیگری از آناستفاده میکنند،وقتی شخص در اعتیاد هست نیروها و استعدادهایش از بین نرفته بلکه درجایی قفل و زندان شده و قفلها اگر باز شود و تواناییها برگردد میتواند نیروهایشرا بهتر بکار بگیرد چراکه چیزهای جدیدی نیز آموخته.مثلاً فردا امتحان کنکور دارم یابرای استخدام شغلی باید حاضر شوم و یا به سوالاتی پاسخ بدهم و یا مسابقه ورزشی دارمدر اینجا اگر نیروی جسمانی تحت فرمان شخص باشد و من بدانم هر زمان دلم خواست میتوانم10 تا شنا بروم و یا میدانم در هر زمان که بخواهم میتوانم صفحاتی را حفظ کنم یعنینیرو تحت فرمان من هست پس ترسی ندارم و مثل آب خوردن میماند چراکه نیروی من تحت فرمانمهست.
حالا اگر بخشی از نیرو تحت فرمان من باشد و بخشی تحت فرمانم نباشد چهاتفاقی میافتد؟
هر زمان که حالم خوب باشد میتوانم 10 تا شنا بروم اگر حالم خوب نباشد5 تا شنا میروم و بقیه را نمیتوانم و این هم بستگی به سطح انرژی دارد.در اینجا ترسهم بوجود میآید، در زمانی که مسئله مهم و حیاتی در زندگی بوجود میآید و نیروها تمامو کمال تحت فرمانم نباشد ترس ظاهر میشود چرا که معلوم نیست فردا من در چه حالی باشم.ماترس نگهدارنده و ترس بازدارنده داریم، کسی یک مار و یک عقرب را ناز نمیکند و اینجاترس نگهدارنده در وجود انسانها هست و اگر کسی این ترس در وجودش نباشد ممکن است موجبنابودی شخص شود، اما ترس بازدارنده زمانی بوجود میآید که نیروها تمام و کمال تحت فرمانشخص نیست و ترس باعث میشود شخص جرات و شهامت روبرو شدن با گزینشها را نداشته باشد.فرایندخارج شدن از تاریکی، بدون برگشت نیروها به انسان اتفاق نمیافتد. یعنی تا نیروها بهانسان برنگردد شخص از تاریکی خارج نشده.اگر کسی اعتیاد را کنار گذاشت آن نیروهایی کهقبل از ورود به اعتیاد در شخص وجود داشت اگر به نقطه اول برگشت داده شود یعنی خروجکاملاً انجامشده در غیراینصورت خروج از تاریکی انجامنشده.
نقطه آغاز ورود به تاریکی در انسان همان شجره خبیثه هست،وقتی انسان دردرون نیروهایی داشته باشد که با آن بتواند در بیرون و در طبیعت با مشکلات روبرو بشود و بتواند بر آنها غلبه کنداین انسان در بهشت هست چراکه نیروهای بیرونی نمیتواند به شخص آسیبی برساند چون شخصدر درون نیروهایی دارد که تحت فرمانش هستند که عامل بیرونی را خنثی میکنند.این شخصدر بهشت هست و داستانی هست که میگوید کسانی که در بهشت هستند خواستهشان اجرا میشودو خواستهها برای انجام باید نیروهای تحت فرمان انسان وجود داشته باشد اما در جهنمدیگر اینطور نیست یعنی اگر یک انسان خمار را در یک باغ پر از گل و زیبایی قرار بدهیدآن شخص هیچ لذتی نمیبرد و دائم به درو دیوار میزند و ناسزا میگوید چرا که آن نیرویدرونی که بتواند از عامل بیرونی لذت ببرد وجود ندارد، آن نیرویی که بتواند از طعم غذالذت ببرد وجود ندارد.
نقطه آغاز تاریکی "کبر" هست یعنی حس برتریجویی و نقطه آغازخروج از تاریکی زمانی است که آرامآرام از ضد ارزش کم کند مثلاً اگر روزی 5 گرم تریاکاستفاده میکند شروع کند 4 گرم مصرف کند و همین طور ادامه دهد.انسان مجموعهای استاز اضداد یعنی مجموعهای از فضایل و مجموعهای از رذایل. انسان هر چیزی را از روی ضدشمیشناسد یعنی ما زیبایی را از روی زشتی،دانایی را از جهالت و . میشناسیم.من آنقدر میتوانم دانا بشوم که جهالت را تجربه کرده باشم آن قدر میتوانم شجاع شوم که ترسرا تجربه کرده باشم.کسانی که کارهای خوب را انجام نمیدهند به خاطر این است که مزهآن کار را نچشیدهاند و از مزه آن محروم هستند و نمیشود به آن افراد ایراد گرفت.انسانهامزههای زیادی را در خلقت گم کردهاند،اما انسانی که تاریکی را تجربه کرده به هماننسبت میتواند مزههای مختلف را هم تجربه کند پس تجربه تاریکیها میتواند یک سرمایهبرای انسان باشد کسانی که تجربه تاریکی اعتیاد را تجربه کردهاند پتانسیل این را دارندکه معلمهای خیلی خوبی بشوند و به انسانهای بسیار خوبی تبدیل بشوند اگر بدانند برایتبدیل شدن به این افراد بهترین هستند برای کمک راهنما شدند یک لحظه غفلت نمیکنند.تمامهستی در خدمت خواسته انسان هست اما قانون دیگری هم وجود دارد که اگر انسان خواستهایداشته باشد در صورتی به او داده میشود که انسان ظرفیت آن صفت یا ویژگی را داشته باشدچراکه تکامل انسان برای قدرت مطلق خیلی مهم است چراکه اگر ظرفیت آن را نداشته باشدباعث انفجار و تخریب در شخص میشود.
برای خداوند دادن تواناییها به انسان کاری ندارد اما برای شخص ممکن استمخرب باشد و تا زمانی که ظرفیت در شخص بوجود نیامده باشد آن خواسته توسط قدرت مطلقبه او داده نمیشود ممکن است در برخی از موارد برای تنبیه به شخص بدهد مثلاً پول زیادیبه شخصی میدهد و باعث نابودی شخص میشود.پس در مجموع میتوان گفت منظور از تزکیه وپالایش بوجود آمدن مقدمات و شرایطی برای به دست آوردن نیروهایی است که از فرمان ماخارجشدهاند و این هم شامل زمان میشود.
سی دی مدل قلعه عقل
به نام قدرت مطلق الله
ما در نوشتارها داریم که خداوند مانند حس است و کسی که میخواهد وجودخداوند را لمس و درک کند باید حس لازم را در درونش به وجود بیاورد که بفهمد یک نیرویبرتری وجود دارد البته انسان اصولاً زمانی که در کارهایش موفق میشود علت موفقیتهایشرا خودش میداند ولی زمانی که به مشکلی برمیخورد از یک نیروی بیرونی استمداد میطلبدوقتی مشکلش حل شد به دنبال علت حل مشکلش میگردد اینجاست که وجود خداوند را حس میکند.
هر فردی باید خواسته انجام کاری را داشته باشد و هنر معلم این است کهخواسته را در شاگرد بیابد و پرورشش دهد اما معلم و راهنمایی که داناییاش کم است اصراربر ایجاد یک خواسته در رهجو دارد که با این کار انرژی خودش را به هدر میدهد و حسشخراب میشود اگر راهنما در موقع پذیرش رهجو به دنبال منافعش باشد حسش به هم میریزدو نمیتواند رهجو را به سرمنزل مقصود برساند پس راهنما باید شدیداً مواظب حسهایش باشد.
پدید آوردن خواستهها که مانند بذری هستند به عهده رهجوست و راهنما فقطاین خواستهها را در اعماق وجود رهجو میبیند و به یادش میاورد آنوقت حسی در رهجوبه وجودمی آید که او را به حرکت درمیاورد
ذرات نفس مانند افراد یک جامعه بر اساس خواستهای مشترکشان دورهم جمعمیشوند و باهم در ارتباطاند اصولاً کاری که جهانبینی میکند این است که مانند ذرهبینچیزهای نادیدنی را قابل دید میکند در مدل شهر وجودی کتاب60 درجه هم این موضوع انجامگرفتهبه همین خاطر مثلاً وقتی فرد خمار میشود میداند که این خماری از کجای نفسش نشات گرفته
مغز با تمام پیچیدگیهایش اپراتور و مترجمی است برای عقل در مدل قلعهعقل ذرات نفس مانند ساکنان یک شهر هستند و عقل در قلعهای در بهترین نقطه شهر ستدارد و محافظانی از این قلعه حفاظت میکنند درواقع این محافظان داناییفرد هستند وذرات نفس برای اینکه خواستهشان عملی شود و عقل برای این خواستهها فرمان اجرا صادرکند باید از این سربازان دانایی عبور کند.مدل قلعه عقل باآنکه ابتدا یک فرضیه بود ولیبا مطرحشدن سد خونی مغز که میگوید هیچ مولکولینمیتواند وارد مغز شود مگر مولکولهای ریز ازجمله آلکالوئیدهای مواد مخدر ازلحاظ علمینیز این مدل تائید شد.حالا اگر خواسته نامعقولی بتواند وارد قلعه عقل شود آن موقع کارسخت میشود مثل انسانی که شرایط خوبی ندارد و سیستم ایکسش خوب کار نمیکند این شخصکج دار و مریز زندگیاش میگذرد ولی اگر مواد مصرف کند شرایطش کلاً به هم میریزد
ما در جهانبینی از مثلثهای زیادی استفاده میکنیم چون هر معادله برایمطرحشدن حداقل نیاز به سه پارامتر دارد و هر پارامتر باید مستقل باشد یکی از این مثلثهامثلث دانایی است به اضلاع آموزش،تجربه و تفکر
ما خیلی اوقات تفکر را با افکار اشتباه میگیریم تفکر یعنی متمرکزشدنروی یک موضوع خاص ولی افکار پراکنده هستند در تعریف تفکر آمده که یک حرکت درونی استاز یک مبدأ به یک مقصد فاصله این دو یک خط است که دانستههای ما را به ندانستههایمانوصل میکند ولی در افکار همهچیز درهمبرهم است در تفکر مدیریت دست ماست ولی در افکارما کارهای نیستیم.
اگر تمام مسائل هستی را یک سطح وسیع در نظر بگیریم مثلث دانایی ما فقطیک بخش آن را پوشش میدهد یعنی اگر ما دانای دانا هم باشیم باز بسیاری از مسائل رانمیدانیم از طرفی مسائلی که در درون مثلث ما هستند مطالبیاند که ما به آنها احاطهکامل داریم مسائل روی خطوط مثلث برای ما گنگ و نامفهوماند و مسائل بیرون از مثلث هممطالبی هستند که نسبت به آنها هیچ اطلاعی نداریم
یکی دیگر از مسائلی که در جهانبینی آمده طبقهبندی علوم است چون ما خیلیوقتها فکر میکنیم دانایی داریم ولی درواقع دانستههای ما در حد علمالیقین است مثلاًمیدانیم مرده ترس ندارد ولی در عمل از مرده میترسیم یکی از بزرگترین مشکلات حوضهاعتیاد هم همین است که کسانی که شناختی از اعتیاد ندارند و فقط دانستههایی از اعتیاددارندبه افراد مصرفکننده برنامه میدهند و برایشان نسخه میپیچند.
قسمت دوم عینالیقین است که در این مرحله فرد وارد دانایی میشود مثلکسی که میداند مرده ترس ندارد و بهراحتی کنار مرده میخوابد ولی در این مرحله هنوزفرد آن موضوع مشخص را تجربه نکرده ولی نسبت به آن دانایی دارد موجودات بر اساس پیوستگیکه باهم دارند تجربیات یکدیگر را حس میکنند یعنی از ناراحتی یکدیگر ناراحت و از خوشحالییکدیگر خوشحال میشوند یعنی القای متقابل صورت میگیرد مثل رابطه مسافر و همسفر.
در مرتبه حق الیقین هم فرد در بطن ماجرا قرار دارد مثل مرده که هیچکسبهاندازه خود او نمیداند مرده ترس ندارد کسی هم که اعتیاد دارد به مرتبه حق الیقیندر مورد اعتیاد رسیده است البته این بدین معنا نیست که ما باید هر موضوعی را تجربهکنیم بلکه ما الآن بندهای مختلفی به دستانمان است که باید آنها را بازکنیم و وقت تجربیاتجدید را نداریم.
تکامل عقل روی دانایی است دانائیرا یک مثلثی در یک سطح تعریف کرده اند که اگر همه مسائلی که در مورد انسان در دنیاوجود دارد در این سطح بی نهایت در نظر بگیریممطالبی که ما از آنها سر در می آوریم در سطح مثلث قرار می گیرد یعنی مسائلی که می فهمیمچی به چی هست.مطالبی که خارج از مثلث قرار می گیرند مطالبی هستند که ما نمی توانیمنظر بدهیم و شناخت درستی از آن مسئله نداریم ٬ مطالبیکه روی اضلاع قرار می گیرند مطالبی است که برای ما ماهیت گنگ دارد و قطعا نمی توانیمدر موردشان نظر بدهیم.
اگر انسان دانایی اش را تغییر ندهد هیچ چیز نمی فهمد در زندگی انسان چیزیکه باعث می شود تغییر بوجود بیاید تشخیص است چون وقتی من تشخیص دادم می توانم انتخابکنم و وقتی انتخاب درست انجام دادم می توانم زندگی خوبی داشته باشم.
پس انتخاب درست به تشخیص درست بستگی دارد بنابراین اگر می خواهیم زندگیمان تغییر کند باید دانایی مان تغییر کند و باید در این راستا مثلث دانایی مان بزرگشود و رشد کند
ما برای اینکه بتوانیم از مثلث دانایی استفاده کنیم باید ببینیم که کدامضلع رشد کرده و این را کاملا صادقانه با خودمان انجام بدهیم.اگر مطلبی را متوجه نمیشویم علتی دارد بگردیم و علت آن را پیدا کنیم.
تفکر
تفکر کردن مطلبی است که در قالب یک چارچوب در حال انجام شدن است ولی افکاراینطور نیست ٬افکار جهت ندارد. شما می توانید به هرچیزی فکر بکنید و هرموضوعی می تواند باعث فکر کردن بشود شما تصورو توهم و چیزهای دیگر هم داریداما اینها تفکر نیست اما می توانند در تفکر باشند و یادر تفکر کردن بکار بیاید.
شرط تفکر کردن این است که من زمانی که فکر می کنم یک جهت خاصی داشته باشدو من مم به حرکت در این جهت خاص هستم .اگر من بخواهم در یک جهت درستی حرکت کنم نیازمندیکسری معلومات و اطلاعاتی هستم . تفکر هم میتواند در جهت مثبت و منفی باشد.
انسان در لحظه آموزش باید فقط باید آموزش بگیرد در لحظه تجربه فقط تجربهاندوزی کند و در زمان تفکر فقط تفکر کند. نباید زمانها تداخل پیدا کنند.زمان گوش دادنبه حرفهای استاد فقط گوش بدهیم. این موضوع در کنگره هم اتفاق می افتد در زمان صحبتهایراهنما من نباید به فکر مسائل و مشکلاتم باشم بلکه باید فقط یاد بگیرم و از آموزشهابفهمم که چگونه با این مشکلات برخورد کنم.و این می شود وقتی که من همه آموزشها را عملیکنم.
در تمام مراحل زندگی ما اتفاق می افتد که اگر ما بتوانیم این سه مرحلهرا از هم تفکیک کنیم و به وقت و جدا از هم انجام دهیم به دانایی واقعی می رسیم.در زمانآموزش من نباید در مورد درستی و یا غلطی آموزش قضاوت کنم و به تجزیه و تحلیل آن بپردازماین کار را باید به زمان تفکر انتقال دهم.
ما شاگردی بنام شاگرد خنگ و کودن نداریم .همه انسانهای سالم از یک میزانتوانایی برخوردارند اما تفاوت زمانی رخ میدهد که شاگرد در زمان آموزش جای دیگری هستم یعنی فکر و اندیشه ام در جای دیگریست واین باعث می شود که مطالب آموزشی را جذب نکنم
پس خنگی در گرفتن مطلب نیست در جای دیگر بودن است.
در زندگی های ما هم بهمین گونه است آنجا که باید از پیشامد واتفاقی درسبگیرم شروع کردم به صاحبنظری و قضاوت و این شد که مرتبا باید اشتباهاتم را دوباره ودوباره تکرار کنم. تجربه هرچه خاص تر تکرار ناپذیر تر.
باید فقط و فقط بتوانم هنر در حال و اکنون بودن را تمرین کنم .
تفکر تجسم و تخیل نیست البته می توانند در خدمت تفکر باشند اما در جهت مفید.
تعقل هم با تفکر فرق دارد . یک زمانی من کاری را انجام داده ام و به درستیآن هم رسیده ام و کاملا هم برایم جا افتاده است و با عقل من هم سروکار دارد این میشود تعقل و من می توانم مکررا از تعقل در کارهایم استفاده کنم که کاملا هم قابل اعتماداست.کاری که یک راهنما به رهجوی اش پیشنهاد می کند کاملا یک تعقل است زیرا راهنما بهدرستی آن رسیده است.
گفتیم هم تفکر مثبت داریم و هم تفکر منفی و غلط . از انواع تفکرات غلطبه هیتلر می توان اشاره کرد که فردی فوق العاده متفکر بود. حالا چه چیز باعث می شود که ما صاحب تفکرات مثبتو یا تفکرات منفی بشویم؟
باید به مبدا و یا نقطه شروع برگردیم .ما یکسری داده ها و معلوماتی داریمو در مقابل هم مقداری مجهولات
اگر میزان این معلومات و مجهولات در زندگی ما برابر باشد که مسئله راحل می کنیم
اگر تعداد مجهولات کمتر از معلومات شد هم مسئله راحتر از حالت قبلی برایمانحل می شود
ولی اگر تعداد مجهولات یک مسئله در ذهن ما بالاتر از تعداد معلومات شدآنموقع دیگر معادله غلط می شود و مسئله قابل حل نیست
بطور مثال در مسئله اعتیاد چرا تا به امروز حل مسئله اعتیاد تا به ایناندازه سخت و به مانند یک کلاف سر در گم بود؟
در جامعه ما اگر روزی ا ز اشخاص علت مصرف کننده شدنشان را می پرسیدیم، هزاران پاسخ داشتند و محققان هم دلایل زیادی را برای اعتیاد بکار می بردند: بطورمثالفقر فرهنگی ٬ مجاورت در مصرف مواد پدرو مادر٬ دوست بد٬ شکستها و . که کنگره همه این موارد و صدها مورد دیگر ار که مجهولات مسئله اعتیاد بودندرا تبدیل به یک مجهول کرد:عدم آگاهی
اگر ما صورت مسئله درستی نداشته باشیم نقطه شروعمان غلط است.ما باید برایشروع هر کار درستی تفکر درستی داشته باشیم. وقتی ما شروع به تفکر کنیم سه نیروی القاء٬ احیاءو تحرک هم به کمکش می آید
مازمانی به دانایی می رسیم که هر سه ضلع مثلث دانایی مان به طور مساوی و به یک اندازهرشد کرده باشند ونشانه اش هم این است که مسئله ایی که پیچیده و لاینحل بوده شروع بهباز شدن و حل شدن می کند.
پیش نیاز محرم شدن در یک فرد این است که آن شخص قبلا محرومیت هایی راکشیده باشد تا بی طی فاصله ی زمانی مشخص ؛ فرد به موضوع محرم شود .
در زندگی و تجربیاتی که انسان به دست می آورد می بینیم که همواره در حالانتخاب راه و مسیر است و این انتخابها به خاطر ویژگی خاصی است که توسط خداوند فقط وفقط به انسان اعطا شده است .
پیش نیاز اختیار آموختن علم و دانش است .
تفاوتیکه بین انسان و سایر موجودات و حیوانات توسط خدا قرار داده ، این تفاوت اصلی در یادگیریو آموختن علم است .
آدمی به خاطر داشتن این ویژگی تنها موجودی است که توانایی دخل و تصرفو مداخله در هستی را دارد و سایر موجودات فاقد این مداخله و دخل و تصرف هستند زیرااختیار در آنها تغذیه و اعطا نشده است .
تعریف اختیار :
انسان همیشه می تواند از بین گزینه ها و گذرگاه ها و راه های مختلف یکیاز آنها را انتخاب کند . این معنای اختیار است .
قدرت و توانایی انتخاب هاست که باعث تغییرات و ادامه ی حیات و زندگی درانسان می شود .
انتخاب ها سبب ادامه و پایان و شروعی دوباره در انسان می شود و این همانمعنای جمله ی : پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگری است ؛ می باشد .
وقتی صحبت از اختیار و انتخاب های گوناگون می شود ؛ یک سری کارهای سخت و سنگین و مشکل به ذهن ما خطورپیدا می کند و یا کشف و تحقیق اصول سخت و حل مسائل طاقت فرسا به ذهن ما می رسد .
در صورتی که در ثانیه به ثانیه و لحظه به لحظه ی زندگی تاثیر انتخاب هایما لحظات بعدی ما را می سازد .
واژه ی اختیار و انتخاب ها در وادی هفتم به شکل بسیار خوبی مورد کاوشو بررسی قرار گرفته است . کلماتی در تیتر وادی به کار رفته است که آنها را معنا میکنم .
رمز : همان یافتن راه
راز : مسیری که طی می کنیم
حقیقت : آنچه به دنبالش هستیم .
کشف : کشف به این معناست که آنچهدر صور پنهان و غیر قابل دید است را با پیدا کردنش به صور آشکار تبدیل می کنیم .
در واقع کشف تبدیل صور پنهان به صور آشکار است . و برای فهم و کشف آنآدمی باید بهای سنگینی را پرداخت کند و آنهایی که نمی خواهند بهای سنگین بدهند به غیرحقیقت یا افسانه روی می آورند .
ارشمیدس ریاضی دان برجسته ی یونانی می گوید : پاسخ بسیار آسان است امااندیشیدن و یافتن راه بسیار سخت است.
علمی که کشف شده و در دسترس است را به راحتی می توان فهمید چون با پیداشدن راه حل انجام کار و فهم آسان به نظر می رسد .
تعریف حقیقت : اصل و ریشه و خمیر مایه ی هر چیز ، نهایت خوش بختی آدمیدر می بردن به اصل هر چیزی را حقیقت گویند .
هدف یک بنا شناخت اصل و ریشه یک ساختمان خوب است هدف یک ریاضی دان کشفاصول ریاضی است . در همین اعتیاد خودمان هدف شناخت اصل و اساس انسان و مواد مخدر ودرمان است .
تلاش تمام دانشمندان و هنرمندان دست یافتن به حقیقت ماهیت و اصل یک موضوعاست . یعنی در واقع کار و تلاش آنها رسیدن به حقیقت است . در صورتی که تلاش برای رسیدنبه حقیقت باشد آن چیزی که کشف و یا اختراع و یا ساخته و ترسیم می شود زیبا و و قابلاحساس و لذت بردن در خود فرد و افراد دیگر می شود .کسانی که به حقیقت یک موضوع نرسیدندبه باطل رسیدند . مصداق همتن شعری است که حافظ گفته است .
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند . پس اگر به حقیقت رسیده بودند که بهافسانه ساختن پناه نمی بردند .
مانند اعتیاد و درمان آن که سالها به خاطر این که راه درمان پیدا نشدهبود بسیار سخت و طاقت فرسا بود ، اما الان که روش درمان توسط آقای مهندس کشف شده استراحت و آسان می باشد چرا که رمز و راز درمان پیدا شده است .
مثال باغ *******
شرط استفاده از یک باغ چیست ؟ این که ابتدا شخص در باغ باشد . با بودندر باغ است که فرد می تواند از میوه های باغ استفاده کند . این همان رمز یا راه است .
با بودن در باغ فرد می تواند درخت ها را ببیند و از میوه ها استفاده کردهو یا در زیر سایه درختان استراحت کند . این راز یا مسیری است که می گوییم . شناخت فرداز باغ با گردش در آن بدست می آید . تلاش و کوشش فرد که با آگاهی و علم بدست می آیدو به نتیجه می رسد همان برداشت فرد را رقم می زند.
مهم نتیجه ی درستی است که در آخر کار بدست می آید . برداشتی که از حرکتما به وجود می آید است کاشکل و نوع تغییرات بعدی را مشخص می کند .
مثلا برداشتی که از سقوط آزاد و ترک داریم با روش دی اس تی چه تفاوت هاییدارد .
در ترک کردن فرد هر روز منتظر است که بهتر شود ولی می بیند که با گذشتزمان هر روز وضعیت جسمی و روانی او بدتر و بدتر می شود . اما در روش دی اس تی هر روزبهتر و بهتر شده و درمان صورت می گیرد .چرا این طور است زیرا حقیقت امر در ترک پیدا نشده و در کنگره به درمان که یک حقیقت است می رسیم .
در وادی مثال مسیر تهران -- تبریز را می زند که اول شرط رسیدن به تبریزآن است که در تهران باشید . این مثال به خوبی به سوال خیلی ها جواب می دهد که می پرسندچرا من سه سال است کنگره می ایم ولی درمان نمی شوم . همسایه مان درمان شده ولی من هم چنان به درمان نمی رسم . علت با توجه به مثالتهران تبریز که تو اصلا تهران نیستی ؛ تودر مشهد هستی و می خواهی به تبریز بروی .
چرا درمان نمی شود ؟ زیرا اول باید مسافت بین مشهد تا تهران را طی کندو تازه به تهران که رسید راه برایش پیدا می شود . در مشهد راه نامرئی بوده و با رسیدنبه مبدا که تهران است راه نمایان می شود و تازه می تواند قضیه را شروع کند .
مثلا کسی که بخواهد دانشگاه برود بایستی دوازده سال درس بخواند تازه بعداز این دوازده سال اجازه ورود به دانشگاه را پیدا می کند و راه دانشگاه برایش مرئیمی شود . کسی که در مهد کودک یا کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند رفتن به دانشگاه برایشزود است و البته معنا و مفهومی تیز برایش ندارد .
نکته : سال های سال باید طول بکشد تا یک انسان به رمز یک موضوع محرم شود .
حقیقت شامل دو بخش است : 1 - رمز 2 - راز
رمز برای 95 درصد انسان ها نامرئی است .
سوال : رمز هر موضوع برای چه کسانی نامرئی است ؟
برای آنهایی که هنوز نسبت به آن موضوع محرم نشده اند .
سوال : پیش نیاز محرم شدن چیست ؟
برای محرم شدن ابتدا به ساکن باید محرومیت را تجربه کرد و فرد سال هایسال بایستی در محرومیت به سر ببرد تا در یک موضوع محرم شود . مثل اعتیاد باید سالهاخماری و دردهای ناشی از اعتیاد را بچشد تا راه درمان برایش گشوده شده و برای عبور ازاعتیاد به رمز آن محرم شود .
نکته در این جاست که فاصله ی زمانی بین محروم بودن تا محرم شدن در افرادمتفاوت است . برای محرم شدن باید حس تمیز و پالایش شود .
مثل اقای مهندس که از زمان اولین ترک شان در سال 63 دوازده سال طول کشیدتا سال 75به کشف راه درمان و روش دی اس تی محرم شوند .
این زمان برای همه ی ما اتفاق افتاده است .
ممکن است یک رهجو به کنگره بیاید و راهنما هر چه به او بگویند را متوجهنشود . علت آن است که آن رهجو هنوز محرم نشده و محرومیت های لازم را تجربه نکرده است .
هنوز راه های مختلف را طی نکرده و ارزش راه درست را نمی داند . زیرا کوچهپس کوچه های تاریکی و بن بست های مختلف را طی نکرده است .
شاخص مهم برای محرم شدن چیست ؟ حس است که با تزکیه و پالایش آمادگی محرمشدن را پیدا می کند .
پس حس انسان در قسمت اول که همان رمز است دخیل می باشد .
حس باید خالص شود یا اگر کاملا خالص نشود ولی باید پالایش شده باشد .
پس برای پیدا شدن و درک حقیقت دو قسمت لازم است
الف : حس که در واقع همان قلب است ( رمز ) ؛ یعنی برای نمایان شدن راهو یافتن آن باید قلب پالایش شود .
ب : عقل ( راز ) نیمه دوم یا همان چیزی که برداشت میکنیم .
کسی که دارای قلبی سرشار از کینهو تنفر و دشمنی است راه را پیدا نمی کند و اگر حتی راه را بیابد باز آنرا گم خواهدکرد .
مانند کسی که سه یا شش ماه به کنگره می آید و چون پالایش نکرده و به میزانلازم نرسیده است در گیر حاشیه شده و خود به خود راه را گم کرده و از کنگره بیرون میرود .
اگر در حد لازم حس پالایش شده ای داشته باشد فقط چشم گفتن را بلد می شودو هر کاری را که راهنما از او بخواهد انجام می دهد . و در غیر این صورت گوش که نمیدهد قیاس کرده و تازه طلبکار هم هست و نسبت به فرامین راهنما مقاومت می کند .
این ساختار تنظیم یافته ی کائنات است که به انسانی که محرم نشده اجازهی ورود یا خروج را نمی دهد . پس باید تغییرات لازم را در خود به وجود آورد تا از یکموضوع بگذرد .
در صورتی که محرم نشده باشی باعث تخریب در خود و دیگران خواهی شد . پسباید آمادگی لازم را داشته باشی .
منظور از راه چیست ؟
راه انواع مختلفی دارد . راه ثروتمند شدن یا راه رسیدن به علم و آگاهیو که در همه ی این راه ها رمز و راز موجود است . ده سال است می خواهد پول دارشود ولی راه پول دار شدن برایش نامرئی است . چرا که هنوز محرم نیست و تزکیه نکرده وهمان است که در قرآن می فرماید : فی قلوب هم مرضآ فزاد هم الله مرضا .
آلودگی ها آنقدر باید کم شده و پایین بیاید تا راه قابل دید و مرئی شود .
یک راه خوب چه ویژگی هایی دارد ؟
انسان به دلیل این که خواسته های زیادی دارد در قبال این خواسته هایشحرکت می کند و برای حرکت باید در یک راه قرار بگیرد . اینها همه درونی هستند . دادنهر چیز به هر کس توسط خداوند در همین است که آنکه قلب مهربان تر و خوش دل تری داردیک سری چیز ها به او داده می شود . چرا که نیمه ی اول که قلب است و همان تزکیه و پالایشحس است را گذرانده اند و سپس در راستای عقل و فرمان عقل حرکت نموده اند .
در واقع اگر قلب و عقل را به شکل متعارف داشته باشم بهترین و بیشترینتغییرات را می توان در جسم و جهان بینی و روان به وجود آورد .
اصل کمترین کنش چیست ؟
برای اینکه یک تغییر به وجود آید هستی و کائنات راهی را جهت این تغییراتانتخاب می کند که کمترین تلفات و سختی و آسیب و برخورد را در خود داشته باشد .
انسانها نیز از طبیعت الگو می گیرند پس اگر ما هم مانند طبیعت راهی راکه کمترین کنش را داشته باشد انتخاب کردیم به نتیجه ی مطلوب می رسیم .
بهترین راهی که هستی انتخاب می کند راهی نیست که کوتاه ترین و سریع ترینراه باشد بلکه راهی است که کمترین کنش را در خود داشته باشد .
مثل درمان اعتیاد که الگوی آن از طبیعت گرفته شده و دارای کمترین آسیباست .
اگر ترک هایی را که قبل از آمدن به کنگره با روش تدریجی مقایسه کنیم معناو مفهوم بهترین راه را درک می کنیم .
مثلا بهترین راه برای کاهش وزن چیست ؟ آیا کوتاه کردن روده و کوچک کردنمعده و یا استفاده از قرص های لاغری ؟ و یا کاهش وزن به روش تدریجی و آرام آرام ؟ کدامیک از این راه ها کمترین آسیب را در خود دارد ؟ پس نتیجه می گیریم که حس به اضافه یعقل همان کشف و برداشت و همان معنای وادی هفتم می شود .
پس برای درک و کشف حقیقت هم قلب و هم عقل مورد نیاز است تا برداشت ماندرست باشد و به حقیقت برسیم .
این را هم باید در نظر داشت که اگر حس آلوده شد مسائلی که قبلا برای مانقابل دید بوده نامرئی خواهند شد .
رجوع به ضد ارزش ها راه و رمز و راز کشف شده جهت حقیقت را برای ما نامرئیخواهند کرد و این دلیلی است برای این که بدانیم انسان جاری است
نکته ی آخر : وجود همسفر در کنگره و آمدن شان هم برای مسافر و هم برایخود همسفر لازم و ضروری است چرا که اگر مسافر شروع به سفر نموده و همسفرش به کنگرهنیاید به خاطر آموزش هایی که مسافر می گیرد بعد از مدتی اختلاف فاز در آنها به وجودخواهد آمد و مشکلات زیادی برای هر دو آنها پیش می آید و آمدن همسفر و همراهی با مسافرشباعث پیشرفت و به حداقل رسیدن مشکلات در هر دوی آنها خواهد شد .
سیدی شمشیر در سنگ
داستان شاه آرتور یا داستان شمشیر در سنگ یکی از این داستانها است.
در زمانهای قدیم یعنی در زمانی که کشور انگلستان هنوز تحت حاکمیت روممیباشدودر این منطقه انسانهای بدوی و جنگلی زندگی میکنند.
دراین داستان و در منطقه زندگی این افراد؛ سنگی وجود دارد که شمشیری در آن فرو رفتهو هر کس بتواند این شمشیر را از دل سنگ بیرون آورد صاحب قدرتهای خاصی میشود.
تمامی مردان قوی هیکل و جنگاوران از بیرون آوردن این شمشیر ناتوانندو تنها جوانی به نام آرتور که سن و ساله کمی در حد ۱۶-۱۷ سال داشت توانست این شمشیر را بیرون آورد.
آرتور به جنگجوی بزرگی تبدیل میشود، و با کمک جنگجویان دیگر سرزمین مردمرا از بند و سلطهٔ رومیهانجات داده و کشور انگلستان را آزاد میکنند.
که البته در تاریخ حمچین چیزی واقعیت ندارد. و این داستان یک افسانه است.
این پسرک زندگی خاصی داشته و در زندگی سختیهای بسیاری کشیده.
از طرفی دیگر شمشیر نمیتواند در سنگ فرو برود، بنابرین این سنگ در ابتداجسم نرمی بوده که شمشیر در آن فرو رفته و به مرور زماون جسم نرم تبدیل به سنگ شده.
البته در کلام الله هم به این موضوع اشاره شده که دلهای بعضی از آدامهامثل سنگ میشود و بلکه هم سخت تر و باید این دلها نرم شود و این سنگها باید شکافته شوندو از دل اون سنگ چشمه ایی بیرون میآید.
بنابر این تمثیل سنگ و شمشیر یک تمثیل درونی هست.و سنگ اشاره به همونقلب یا دل دارد.صور آشکار قلب هستش و صور پنهان دل.
این داستان شمشیر در سنگ به این حقیقت که قلب و دل انسان بعضی وقتهابا پیش آمدن حادثه ای و یا اتفاق ناگواری از نرمی خارج شده و به مرورزمان سنگی میشود.
این اتفاقات و پیامدهای بد در حقیقت سبب ایجاد کینه و نفرت در شخص شدهو وقتی کینه و نفرت در دل( قلب) انسان وارد شد کم کم به سنگ تبدیل میشود.
مسئلهاین است که قلب و دلی که در شرایط خوبی قرار دارد هیچ وقت دعوت تاریکیها را قبولنمیکند تا سنگی شود، مگر اینکه با یک ضربه شدید از حالت عادی خارج شده باشد و حسهایفرد از حالت طبیعی خارج شوند .
این شمشیر در حقیقت تمثیل از همان ضربهٔ شدیدیاست که فرد را از تعادل خارج کرده و وارد تاریکیها میکند.
در داستانها قهرمان داستان زندگی خوبی دارد و نیروهای تاریکی با واردکردن ضربه ای به قلب و دلش او را از تعادل خارج میکنند.
اشاره به داستان شاه شیر که در این داستان عموی بچه شیر با گول زدن بچهشیر که تو مسبب قتل پدرت شدی ، بچه شیر را از تعادل خارج کرده و باعث میشود که اینبچه شیر از سرزمینش دست بکشد.
در داستانی دیگر ( اشاره به داستان دراکولا برام استوکر) جنگجویی هستکه در راه مسیحیت میجنگد و پیروز هم میشود. نیروهای دشمن برای اینکه این جنگجو رااز دور خارج کنند به همسرش خبر میدهند که شوهرت در جنگ کشته شده و وقتی مرد از جنگبرمیگردد میفهمد که همسرش خودکشی کرده و وقتی هم کشیش در کلیسا به او میگوید کهبه این دلیل که همسرت خودکشی کرده به جهنم میرود و تو در دنیای دیگر هم نمیتوانیاو را ببینی، مرد با این ضربه که من برای خدا به جنگ رفته بودم و حالا این بلاها بایدسر من بیاید از تعادل خارج شده و کینه به دل میگیرد و وارد تاریکی میشود.
پس همیشه یک نقشه یک کمین و یک ضربه وجود داره.
و نکته دیگر این است که ماهیت ضربه از جنس دوست داشتن هستش.
انسانی که در حالت طبیعی و تعادل هستش انسانهای دیگر را دوست دارد و یکسریهارو خیلی دوست دارد.
اگر اتفاقی بیفته که اونهایی که خیلی دوست داره اصلا دوستش نداشته باشنو یا اینکه اونهایی که خیلی دوست داره رو از دست بده و فکر کنه که خودش مقصر بوده،این اتفاقات شبیهه همون ضربه شمشیر هستش که به قلب شخص فرو میره.
ممکنه یک ضربه باشه یا ۲ ضربه اگر کاری باشه همون یک ضربه هم کافیهستش.
اگر به انگشتهای افراد گیتاریست دقت کرده باشین ، میبینید که نوک انگشتهایاین افردا پینه بسته و پوست دست آنها کلفت شده، این در حقیقت عکس العمل فیزیکی بدنهستش.
در مورد قلب یا دل انسان هم به همین حالت است.
در اثر وارد شدن ضربه کاری و یا چندین ضربه؛ مثلا کسی که ضربه عشقیخورده و چندین بار تکرار شده، میاد پوست خودشو کلفت میکنه، یعنی جلوی ورود اون حسهارو میگیره.
در حقیقت در قسمت صور پنهان هم اون عواطف و احساسات ضخیم میشن و به مرورزمان بسته میشن.
این یک سیستم ایمنی هستش که صور پنهان انسان برای جلوگیری از ضربات بیشتربه کلّ جلوی رفت آمد را میگیرد که اصلا حسی به وجود نیاید ودر نهایت ضربه ایی هم نباشد.
با بسته شدن حسها و سخت شدن قلب(دل) در کنار اینکه سیستم ایمنی راه افتادهبرای جلوگیری از ضربات بیشتر ،اون جایگاهی هم که در انسان راه ارتباط با هستی هسترو هم میبنده.
بنابر این انسان ارتباطش با هستی قطع میشود و دیگر از چیزی هم لذت نمیبرد.
بد از یک مدت این عدم ارتباط با هستی و فقدان حس مشکلاتی را سبب میشود.
انسان در اثر این ارتباط با هستی تغذیه میشود و انرژی خود را از اینطریق دریافت میکند.
تا زمانی انسان از ذخایردرونی خودش استفاده میکند، ولی بد از مدتیکمبودها و بیماریها ظاهر میشوند.
یکی از این بیماریها بیماری سرطان است.
زمانی که انسان از این وضعیت آگاه میشود میخواهد خودش را نجات دهد ولینمیتواند.
این شمشیر میتواند اعتیاد هم باشد، که البته بدترین شمشیری هم هست کهمیشناسیم.
برای خروج از این وضعیت باید فرایند معش انجام شود.
یعنی باید شروع کند به نرم کردن دل و به این قضیه برگرده. با جهانبینیو انجام سفرایکس، ما در مورد اعتیاد همین کار را انجام میدهیم.
با نرم شدن قلب حس دوباره برمیگرده و میبینید شخص شروع میکنه زار زارگریه کردن.
در سقوط آزاد یکی از چیز هائی که به وفور یافت میشود گریه کردن است.
دلیل آن اینست که دل یهو نرم شده و تمامی اون تیغها و شمشیرها و ضربههارو حس کرده و همش گریه میکند.
اینجا مرحله سخته کاره، وقتی دل شروع به نرم شدن میکند اون دردها وضربهها که به دل وارد شده اند احساس میشوند. و باید از این مرحله رد شد تا دل نرمشده و اون شمشیرها خارج شوند.
اصولا خارج شدن از تاریکی با درد همراهه.
همانند خروج از دره که همهٔ اونمسیری که در سقوط طی کرده ایم باید برگردیم، در خروج از تاریکیها هم باید همه اوناتفاقاتی که در ورود برایمان افتاده را در هنگام خروج تجربه کنیم.
حتی اون آدمهایی که اون موقع باهاشون ارتباط داشتیم دوباره برمیگردن.
در ۱ گرم۲۰ روزیا ۱۰ روززمانی است که این شمشیر به طور کامل در میاید که دردش هم بسیار زیاد است. و بد ازآن درمان خیلی سریع پیش میره.
نکتهٔ جالباینجاست که شخصی که شمشیر از قلبش خارج شده و درمان شده تجربه ارزشمندی دارد وآ گاهیشبالاتر رفته. و این آگاهی همانند شمشیری است که از این آدم جنگجویی قوی میسازد، درراه مستقیم و درست.
در داستان شاه آرتور شمشیر خارج شده تبدیل میشود به سلاح دست شاه آرتورکه با آن کشور را نجات میدهد.
تا قبل از آن شمشیر نشانه تاریکی است ولی با خارج شدن تبدیل میشودبه نماد روشنایی و اتحاد و آزادی.
مثل: کارایی تریاک در درمان و جایگاهش در اعتیاد.
در نهایت هر چه این تیغها، شمشیرها و ضربهها بیشتر باشند با خارج شدن فرد از تاریکیها قدرت وثروت بیشتری برای فرد به همراه خواهد داشت.
سی دی (قلب) از استاد امین دژاکام
در ابتدای صحبت استاد فرمودند: صورتمسئله اعتیاد شروع کنگره ۶۰ است و آن را همانداستان سرزمین ظلمات و چشمه حیات یا جاودانگی بیان میکنند و فرمودند که جناب آقایمهندس دژاکام با پیدا کردن این صورتمسئله توانستهاند
تحولات زیادی درزمینهٔ یدرمان اعتیاد ایجاد نمایند و در ادامه گفتند: جاودانگی به مفهوم فیزیکی اگر وجود داشتهباشد در ابتدا بسیار جالب به نظر میرسد ولی وقتی کمی فکر کنیم متوجه میشویم که اگرجاودانگی برای کسی اتفاق بیفتد، چقدر وحشتناک و دردناک خواهد بود زیرا باید همیشه شاهدمرگ عزیزان خود و داغدار آنها باشد. اعتیاد هم همان سرزمین ظلمات است و چشمه جاودانگیهمان صورتمسئله اعتیاد است البته اینها همه تمثیل هستند. هزاران سال است که بیماریاعتیاد وجود دارد و هنوز در خارج از کنگره درمانی ندارد.
با مراجعه به کلینیکهای ترک اعتیاد و جلسات NGOهای بیرون میتوان این را بهخوبی فهمیدولی چرا پیدا کردن این جواب اینقدر سخت بود؟ با پیشرفت علوم، دنیا هم پیشرفت کردهاست و هر علمی پایه و بنیانی دارد در علوم ریاضی و فیزیک و مهندسی هر کاری که بخواهیمانجام دهیم همه قابلاندازهگیری و قابلدیدن هستند و برایشان تعریف مشخصی وجود داردولی در علوم انسانی اینگونه نیست. وقتی ما درباره حس و عقل و نفس و روان و زیباییصحبت میکنیم درواقع هیچ تعریف دقیقی برای آنها پیدا نمیکنیم. اعتیاد هم به علومانسانی برمیگردد و قابلاندازهگیری نیست. اعتیاد از ترکیب مواد مخدر و انسان به وجودمیآید. پس ما ابتدا باید انسان را بشناسیم انسان هم دارای صور آشکار است و هم دارایصور پنهان است. صور آشکار مانند کلیه، کبد و صفرا که کارکرد و بافتشان مشخص است ولیصور پنهان مثل دشمنی، ترس، کینه و روان .هستند که ما نمیتوانیم آنها را اندازهگیریکنیم به همین دلیل اگر از چند روانشناس مختلف راجع به آنها بپرسیم تعاریف متفاوتیخواهند داد. مسئله اعتیاد هم به همین صورت بود. وقتیکه مسئله نامرئی باشد حل کردنآن خیلی سخت و غیرممکن میشود ولی به لطف خداوند و وجود دانشی که آقای مهندس دژاکامداشتهاند و همچنین اینکه ایشان خودشان یک بیمار اعتیاد بودهاند، توانستند مسئله اعتیادرا بهخوبی حل کنند. در کتاب ۶۰ درجهآقای مهندس گفته است که دو بار تلاش میکند از این بیماری خارج بشود ولی امکانپذیرنیست چون به دانش آن نرسیده بودند.
مثلث جسم، روان و جهانبینی که صورتمسئله اعتیاد است، اشاره میکند کهاشکال کار از کجا هست. همه فکر میکردند اشکال کار در بیارادگی فرد است ولی معلومشد مشکل در ازکارافتادن سیستمهای بدن شخص مصرفکننده است.
اولین چیزی که در کنگره با آن آشنا میشویم نفس است. نفس آن چیزی استکه تعیین موجودیت میکند در ظاهر و باطن. ما نفس را از خواستههایش میشناسیم، مدلآن برای تصور در ذهن همان شهر وجودی است که در کتاب ۶۰ درجه آمده است. هر انسانی درونش یک شهروجودی دارد که ساکنینی دارد و تفاوت بین انسانها در ساکنین شهرهای درونشان است. هرچه این ساکنین متعادلتر باشند، شهر آرامش نسبی بیشتری دارد. چه چیزی از شهر وجودیما محافظت میکند؟
مدل عقل یک قلعه است که سربازان دانایی از آن محافظت میکنند و پادشاههمان عقل است اگر ما انسان دانایی باشیم عقلمان درستکار میکند. اگر ما دانایی ضعیفیداشته باشیم خواسته مای نامعقول نفس وارد عقل شده و به اجرا درمیآیند. شهر وجودی یاکشور وجودی توسط شخصیت انسان مراقبت و دفاع میشود.
تعریف شخصیت: هر انسانی یک موجودیتی دارد که شامل تواناییها و مهارتهاو خلقوخو مای او میشود و اینکه در مورد موجودیت خودش چه باوری دارد، شخصیت انسانرا به وجود میآورد. گاهی یک انسان خیلی استعداد دارد ولی نسبت به خودش باور ندارداین مسئله باعث میشود شخصیتش از تعادل خارج شود گاهی هم باور انسان نسبت به تواناییهایشبسیار زیاد است دچار شخصیت دروغین میشود. چیزی که باورها را میسازد مثلث شخصیت است.
مثلث شخصیت سه ضلع دارد: ۱. شایستگی و لیاقت ۲. احساس معصومیت ۳. احساس امنیت. کار مثلث شخصیت مانند مرزبانهای کشور هست کهاز کشور وجودی یا همان نفس دفاع میکنند و اگر بخواهیم مدلی برایش قرار بدهیم، میگوییماین قلب است که انسان با آن حسها را دریافت میکند و تبادل احساس با هستی را ادراکمیکند. حس، مثلث شخصیت را میسازد و ما یک سوخت میخواهیم که عقل را به کار بیندازدکه همان حس است و چیزی که این سوخت (حس) را تصفیه میکند، قلب است. اگر مثلث شخصیتیآسیب ببیند مانند آن است که شهر وجودی ما بیدروپیکر است و هر چیزی میتواند وارد شهروجودی ما شود و هر انسانی میتواند حال ما را خوب یا خراب کند، شاید ما یک عقل نیرومندداشته باشیم ولی اگر حس آلوده داشته باشیم نمیتواند کاری انجام دهد. در کلاماللهشریف آمده که قلبها تاریک و مریض هستند یا قلبهای آنها سنگ شده است. اگر انسان بخواهداز تاریکی خارج شود باید قلبش پاک بشود. شرط پیوند خوردن و پیوند زدن نیروهای منفیدر انسان این است که احساسش زخمی شود و بعد آن پیوند به وجود میآید. تا زمانی که انسانضربه نخورد به مسیر معمولی خود ادامه میدهد و خلقوخوی آش تغییری نمیکند. بعضی مواقعپیوندهایی که به انسان میخورد با ضربههای تاریکی است مثل کسانی با آزار و اذیت دیگراناحساسشان زخمی میشود. بعضی مواقع هم پیوند را بهطور توافقی با نیروهای تاریکی انجاممیدهد. اگر قلب انسان وارد تاریکی شود خلقوخوی انسان عوض میشود و به نقطهای میرسدکه خیلی ویژگی مای مثبتی که قبلاً داشت را دیگر ندارد. ما باید پالایش و شفای دل راانجام دهیم تا آن پیوند و ضربه شمشیری که در قلب ما فرورفته است قطع شود. برای اینکهصفات انسان تغییر کند باید رودخانه به مسیر خودش برگردد. برای اینکه انسان پیوندش باتاریکی قطع بشود، باید نقطه تحملش را بالا ببرد. همچنین برای محافظت از نفس خود بایدقلبمان را دوباره به حالت قبلی خودش برگردانیم زیرا قلبی که پر از کینه باشد هر کاریکه بخواهد، نمیتواند انجام دهد.
این مطالبی که الان میخوانم مربوط به یک سفر اولیاست و این مطالبی که در نظر گرفتم مربوط به سفر دومی هم میشود یعنی هم میتواند برایسفر اولی باشد و هم برای سفر دومی. مطلب خیلی مهمی که دبیر در گزارش خواند اشتباه کودکبود و این بود که بچههای سفر اول تا یک حدی اشتباهاتشان قابل قبول است و نباید بااولین اشتباه او را داغون کنید. مثال میزنم: کسی آمده وارد لژیون شده و جلسه اول یادومش هست، مثلاً مصرفش کراک بوده و رفته دوباره کراک مصرف کرده، این دیگر نیاز به ویرانکردنندارد یعنی هنوز یاد نگرفته، خودتان را باید جای او بگذارید، تا یک حدی مشکلات کودکقابل صرف نظر و قابل قبول است ولی از یک مقدار که گذشت آنجا جلویش را میگیرند، اگرکودک ظرف چینی غذا را شکست، میشود صرف نظر کرد اما اگر با سنگ یا با چوب شیشه اتاقرا شکست این داستان، یک داستان دیگری است. پس باید روی شاگردان یک حوصله و صبر زیادیما داشته باشیم. چون واقعاً کار، کار مشکلی است، الان خودتان رسیدید به درمان و درمانرا حل کردید و راحتید معما چو حل گشت آسان شود. چون شما به سلامتی و به خوبی رسیدیدولی به خودتان نگاه کنید ببینید چه سختیهایی کشیدید، چه مشکلاتی داشتید، اصلاً باورنداشتید. اصلاً یک سفر اولی باور ندارد که بتواند به درمان برسد، یک سفر اولی اوایلفضای رهایی را احساس نمیکند. اصلاً نمیتواند مجسمش کند، نمیتواند درکش کند، اصلاًغیر قابل باورش است. وقتی به یک سفر اولی میگویید که تو میتوانی بدون مصرف مواد آسایشبیشتری داشته باشی و بیشتر لذت ببری، اگر بخواهد این حرف را باور کند درست مثل ایناست که به یک آدمی بگویید که تو بعد از 11 ماه، یکسال سفر، میتوانی از ساختمان بیستطبقه بپری و هیچ چیزیت نشود، یا میتوانی در هوا پرواز کنی، این برایش غیرقابل باوراست، این سفر و رسیدن به آن قضیه که موادش قطع بشود و آرامش و آسایش لازم را داشتهباشد و حالش خوب باشد، این برایش قابل باور نیست. واقعاً قابل باور نیست. ما باید اینرا بدانیم و ذره ذره باید کوتاه بیاییم، همینجور که استادان من برای من کوتاه آمدن؛همیشه با صبوری، با بردباری و با متانت. خوب در جایش هم لازم باشد اوقات تلخی را دارد.
خوب من اینجا با استاد داشتم صحبت میکردم و درددل میکردم، استاد سیلوره که میگوید:
استاد سیلور: کلیه مطالب شما را ما شنیدیم، اگربه یاد بیاورید در گذشته ما، به شما گفتیم که سرمای 60 درجه زیر صفر و یک صحنه از اتومیبلرانی در جادههای یخبندان شدید و یک دوراهی و سرعت، در پیش دارید. درست است؟
ـ آری به یاد دارم.
من با اینکه سالها با استادانم در ارتباط بودم اماآنها هیچگاه به اعتیاد من اشاره نمیکردند نقطه ضعف منرا نمیگفتند ما بعضیاوقاتدر بازگو کردن نقاط ضعف انسانها ید بسیار بسیار طولانی داریم، گویی میخواهیم ایرادانسانها را حالیشانکنیم، چماق برداشتیم که حالیش کنیم مثلاً این ایراد را دارد یااین مشکل را دارد، صبر کنید آرام باشید، خیلی انسانها ایراد دارند، باید یک خرده دندانروی جگر بگذاریم بارها و بارها گفتم فرق انسانهای معمولی با اولیای خداوند این استکه اولیای خداوند صد تا مشکل را میبینند، دوتایش را میگویند، صد تا ایراد را از یکیمیبینند دوتایش را میگویند، ما کوچکترین ایرادی از هرکسی میبینیم فوری میگوییم.
اگر یکی بخواهد خودش را معرفی کند و اشتباه معرفیکند، میبینی 5 نفر در سالن ایرادش را میگیرند. یا مثلاً شخصی نوشتار میخواند اشتباهمیخواند مشقتهایشان را ده نفر در سالن میگویند مشقهایشان را. یعنی یک ایراد کوچکدیدند و هی تذکر میدهند که این غلط است و درستش این است.ایراد را مطرح کردن به گونههایمختلف خوب است اما توی ذوق زدن بد است، توی ذوق آدمها نزنید ذوق یعنی ذوق و سلیقهشان.خیلی با آرامش و با متانت خاصی باید بگوییم. خوب یک جاهایی میبینی کودکی هست که باسنگ پنجرهها را میشکند، این دیگر داستان ظرف چینی نیست، باید متوجهش کنی. تمام مفهوماین است که من داشتم در یک جادهای با سرعت حرکت میکردم که رسیدم به یک دوراهی، کههمه ما موقعی که داریم مصرف میکنیم داریم با سرعت میرویم، دو راهی یعنی به جایی میرسیمکه باید تصمیم بگیریم که حال چپ برویم یا راست برویم؟ یعنی رسیدن به یک نقطهای کهمیخواهیم اعتیاد را قطع کنیم بارها به این دو راهی میرسیم که اعتیاد را قطع کنیم،خوب یک راهش این بود که به سرعت مواد مخدر را قطع میکردیم که خوب تکلیفش را همه میدانیمکه سقوط آزاد چه عواقبی را در پیش دارد و چقدر کار دشواری است. یک مرحله دیگر این استکه میگوید این کار را با آرامی و تأنی انجام برسانید.
اکنون میگوئیم از سر آن دو راهی بود که تردید کردید،عبور نمودید و وارد جادهای شدهاید، آن جلسه هم گفتیم آرام رانندگی مینمائید.یعنیکاهش مواد و کنار گذاشتن ضد ارزشها به آرامی کنار گذاشته میشود. اکنون با مقایسه سرعتپیشین و آهستگی زمان حال را که گفته بودیم، نتیجه را خود میتوانید دریابید و ما همدر سرعت عمل شما، چندان اصراری نمینماییم. اما کلید عبور از آن جادههای سخت یخبندان،تمثیلها را کاملاً برای شما باز مینماید که در مجموع چه شگفتیها به قول لیدیجونزمیتواند پدید بیاورد تا همه چیز کاملاً تولدی دیگر پیدا نماید و یا به گونهای دیگربشود. وارد جادهای شدید، وقتی وارد شدید آرام رانندگی مینمایید حالا همه چیز با تأنی،آرام و حرکت متفکرانه انجام میشود. حالا میتوانید حرکت آرام الانت را با حرکت باسرعت قبل را که با آن وضعیت مواد مصرف میکردید، مقایسه کنید.
استاد سیلور میگویند: در سرعت شما ما حرفی نداریم،نمیگوید زود باش با سرعت باش، کما اینکه اگر شاگردی بخواهد 6 یا 7 ماهه سفرش را تمامکند، ما نمیگذاریم چون سرعتش بالا بوده و به درد نمیخورد، باید طبق همان زمان استانداردو با تأنی سفرش را انجام داده باشد.ما هم در سرعت عمل شما چندان اصرار نمیکنیم، نمیگوییمزود باش زود تمام کن، چون گفتیم بدن مثل فرایند فیزیولوژی است مثل کاشت گندم است، نمیشودکه ارباب به کشاورز فشار بیاورد و بگوید که آن گندمها را سهماهه باید درو کنی، هشتماه زمان میخواهد. در سرعت عمل شما چندان اصرار نمینماییم اما کلید عبور از آن جادهٔ سخت یخبندان، کهبعنوان تمثیل گذاشتیم، برای ما مسئله را روشن میکند، تمثیلها را برایمان میشکافد،ما که نمیگوییم عمداً برویم یک جادهای را پیدا کنیم توی یک ماشین قرمز بنشینیم وبا سرعت حرکت کنیم، این تمثیل دارد وضعیت را برای ما میشکافد که در آن جاده یخبندانو آن سرما نمیشود گاز اتومبیل را گرفت و رفت، چون جاده لغزنده است و بلافاصله فردسقوط خواهد کرد. وقتی ما در آن جاده یخبندان با متد دی اس تی، با آرامی و تأنی حرکتمیکنیم، واقعاً چه شگفتیهایی برای ما بوجود میآورد و این شگفتیها برای یک سفر اولیکه وارد مرحله سفر شده و یک انسان معمولی و خانوادهها قابل قبول نیست که از چه آدمهاییچه آدمهایی میسازد.
وقتی که این شگفتیها را بوجود میآورد واقعاً تولددیگری است، خیلیها میگویند تولد دوباره در اعتیاد و تولدشان را جشن میگیرند ولی بعضیهایشانوقتی مواد میزدند حالشان بهتر بود، تولد دوباره هست قبول، آیا این تولد دوباره تویطویله است؟ یا تولد دوباره توی پرورشگاه؟ یا تولد دوباره توی جنگلهای افریقاست؟ یاتولد دوباره توی سودان و آن جاهایی که نان خالی هم پیدا نمیشود و همه دارند از قحطیمیمیرند؟ یا توی سوئد، ژنوه یا آکسفورد است؟ خیلی مهم است که این تولد دوباره کجاباشد. این تولد دوباره پدر و مادرش کی باشد؟ تولد دوبارهاش بی پدر و بی مادر است؟
پس تولد دوباره خودش ذوق و شادی ندارد چون ممکناست در تولد دوباره اوضاع خیلی بدتر بشود. بالاخره بچهٔ یه کارگری بودی،نان خشک و کشکی میخوردی، باز بالاخره خوب بود، حالا تولد پیدا کردی توی صحراهای افریقاو نان خشک هم پیدا نیمشود یا توی پرورشگاه تولد پیدا کردی. پس مهم این است که تولددوباره کجا باشد، چگونه باشد و کیفتیش چگونه باشد؟ بعضی اوقات آدمها آرزو میکنندکه تولد دوباره پیدا نکنند.! تولد دوبارهای که وضعیت بسیار مناسبتر و شادی افزاترباشد و همه چیز بهتر باشد، خوب این تولدی دوباره است که برایش ارزش و احترام هم قائلیموگرنه هر تولدی، تولد دوبارهای نیست پس کیفیتش چی؟
برای همین است که میگوییم آنهایی که در سفر اولهستند باور نمیکنند که میتوانند درمان شوند و برای این باید آن شخصیت بمیرد و یکشخصیت جدیدی بوجود بیاید، این باید اتفاق بیافتد. اگر این اتفاق افتاد درست است و گرنهبه درد نمیخورد، اگر همان آشغال بوده و الان هم همان آشغال هست بهتر است برود موادبزند. باید به گونهای بشود که موجود دیگری باشدما به دلیل نیاز، به شما، حرف نمیزنیمزیرا وظیفه شما بایستی در تکاملها به نتیجه برسد. ما به شما نیازی نداریم که بخواهیمبا تو بگوییم، راهنمایان نیازی ندارند که به شاگردان آموزش بدهند، میگوید تو وظیفهاتاین است که خودت را با تکاملها به نتیجه برسانی، تو وظیفهات هست که در زندگی و درحیات خودت را بالا بکشی. ما فقط فرامین را برای شما میگوئیم، با عبور از آن مناطق وبا بدست آوردن یک پیروزی که به خط پایان میرسید، میتوانید تمام آن لحظهها را باتحمل فشار، سرما و لغزنده بودن جاده و خوب نبودن اتومبیل در خطوط بایگانی خود بنگارید.
میگوید با عبور، وقتی که عبور کردی از مناطق مختلفدر طول سفر و بدست آوردن یک سری پیروزی، اگر سفرت درست باشد یک سری پیروزیها را بدستمیآوری، همان یک گرم 5 روز به یک گرم 7 روز خودش یک پیروزی است. میتوانی همه را یادداشتکنی و همه را نتیجهگیری کنی. در اینجا میگوید سفر اول یکچیز راحت و شسته و رفتهاینیست، گرچه جاده الان هموار است ولی یک سری مشکلات خاص خودش را دارد، چه مشکلاتی؟ تحملفشار، فشار همسر، فشار شوهر، فشار بی پولی، فشار اقتصادی، فشار کار، فشارهای متعددیروی ما هست، سرما هم هست، جاده هم که لغزنده است، اتومبیل هم که اتومبیل قراضهای استکه قدرت لازم را ندارد، اتومبیلی نیست که بخاری گرم و اتومات داشته باشد و . و خوبنبودن اتومبیل، همه را یادداشت کنی، در خطوط بایگانی خودت بنگاری یعنی در آرشیو خودت،در ذهن خودت همه را متصور شوی و از همه نتیجهگیری کنی، این سختیها همه انجام میشودکه عبور هم صورت میگیرد.
با ارسال ادامه مسائل لذت بسیار وصف نشدنی و پایانناپذیر در شما به وقوع میپیوندد که از آن لذت که منبع تمام نشدنی است مانند یک گیلاس شربت به دیگران هم میدهید.آنجا به من استاد میگوید وقتی که این کار انجام شد و بعد شما شروع کردی به ارسال کردن،هم ارسال از آنجا و هم ارسال از اینجا و این را انتقال دادی، وقتی که عبور کردی و بهپایان خط رسیدی لذت بسیار وصف نشدنی و پایان ناپذیر در شما به وقوع میپیوندد. اگرهمه چیز را درست انجام داده باشید لذتی پایانناپذیر و وصف نشدنی برای شما بوجود میآورد،این لذت یک لذت درونی است، اگر عزیزان خوب تفکر کنند میبینند که مالک چیز بسیار ارزشمندیشدهاند و به آن رهایی و آزادی رسیده ولی ممکن است مثلاً کرایه خانه ندارد، هنوز مشکلدارد، هنوز ممکن است با همسرش دعوا داشته باشد، هنوز ممکن است هزارتا مشکل داشته باشد،آنها سرجای خودش هست، ایرادی ندارد باید سعی کند ذره ذره برای آنها فکری بکند، خوشبختیو لذت انسان به داشتن مال و اموال زیاد و فراوان نیست، شما میتوانید بگویید که یکبرج ساز که خیلی هم سرمایهٔ کلانی دارد و پولدار است خوشبختتر است یا یک رفتگر شهرداریکه 5 صبح بلند میشود جارو میکند، کدامها خوشبختترن؟ گاهی اوقات میبینی آن رفتگرشهرداری خیلی خوشبختتر است تا یک برج ساز با سرمایه چند میلیوندلاری، چون او تویکاخ خودش کارتن خواب است، بنابراین میخواهم بگویم که نباید مقایسه بکنید که من مثلاًخوب شدم باید همه چیز داشته باشم، همه چیز برای همه کس هست، دشواری و مشکلات برای همهکس هست.
میگوید به یک لذتی میرسید که پایان ناپذیر استو مثل یه گیلاس شربت میتوان به هرکسی بدهید، این لذتی که در شما پایان ناپذیر استو به دیگران میدهید و لذت میبرید. ما در اینجا یک سری مراسم خاص که داریم شربت میدهیمخوب شربتها تمام میشود، پایانناپذیر نیست. ولی آیا این چیزی که در شما هست تماممیشود؟ به شاگردان کمک میکنید شاگردان به رهایی میرسند، کار میکنند، هر چی میدهیاین لذت تمام نمیشود. روز به روز بیشتر میشود، کمتر نمیشود.در پایان به شکوفههایفصل بهار، با اطمینان تمام بگوئید که در 60 درجه زیر صفر هم میرویند و این مشروط برآن اصولی است که مارا هدایت میکند.
شکوفههایی که در فصل بهار هستند و یکی از معضلاتیکه کشاورزهای بیچاره دارند این است که در فصل بهار که شکوفهها میزنند، همین که یکسالصبر کردن تا برسد به شکوفه، یک سرمای دو درجه زیر صفر میآید و تمام شکوفهها پرپرمیشوند و میریزند پایین، آن سال حالا منتظر زردآلو، گیلاس و یا گردو بود، هرچی کهبود، اما هیچی گیرش نمیآید یک دانه هم روی شاخهها نیست.میگوید حالا که این کار راکردید میتوانید به شکوفههای فصل بهار بگویید که میتوانند و شرایطی وجود دارد کهدر 60 درجه زیر صفر هم برویند و هم خراب نشوند، یعنی به انسانها بگویید که شما میخواستیدخودتان را درمان کنید با کوچکترین چیزی بر میگشتید باز مواد میزدید و در قعر تاریکیهافرو میرفتید، حالا یک راه و روشی هست که آن شکوفهها در 60 درجه سرما هم میرویند.
مواردی بوده در ترکهای سابق که طرف میرود ترکمیکند بعد چند وقت بابابزرگ همسایه شون میمیرد، میرود میزند، میگوییم چرا دوبارهزدی؟ میگوید آخه من بچه بودم بهم شکلات میداد و من از مردنش خیلی ناراحت شدم. اینجاما نفر داشتیم که پدرش هم مرد ولی نرفت بزند برادرش یا خواهرش جوانمرگ شد نرفت بزندیکی از بچهها آمد پیش من گفت مهندس من دیشب پدرم مرد، گفتم خدا رحمتش کند، گفت دوشنبههم تولد من است توی آکادمی و پنجشنبه هم تولد من است توی اصفهان، چیکار کنم؟ گفتم خودتپیشنهادت چیه؟ گفت میخواهم اعلام نکنم که من پدرم مرده که حال بچهها خراب نشود، بایدمیرفته سوم پدرش آمده اینجا تولد گرفته. این از نظر مردم مسخره است، خنده دار است.
گفت میخواهم کسی از بچهها متوجه نشود که من پدرممرده و برنامهها به هم نریزد. اصفهان از یک ماه پیش برایم برنامهریزی کردن برای تولدم؛میخواهم آنهاییکه این برنامهریزی را کردند حالشان خراب نشود بنابراین من مرگ پدرمرا اعلام نمیکنم، تا مراسم تولدم تمام بشود بعداً.
خوب این هم یک جور است دیگر. این به آن روشنبینیو بیداری و آگاهی رسیده که حتی پدرش فوت کرده، روز سوم پدرش توی آکادمی تولدش را گرفتهو هیچکی هم خبر ندارد. این کار درستی است و کار غلطی نیست. و یا آن که در حال سفر استو برادرش جوانمرگ میشود اما خراب نمیکند سفرش را. یکی دیگه هم پیدا میشود که یکیاز فک و فامیلهای دورش مرده حالا باید حتماً برود موادش را بزند چون بخاطر اینکه بامرده خاطرات خوشی داشتند و این بهانهای بیش نیست، بهانه ایست برای خودش، که بخواهدیک دلیلی پیدا کند که یک گریز راهی پیدا کند.
پس اینجا ما میتوانیم به آن شکوفههایی که در سرمامیریزند بگوییم که یک مسیری هست، یک راهی هست که در 60 درجه زیر صفر میتوانی به درمانبرسی. روشهای دیگر که ترک میکنند یا قطع میکنند، با کوچکترین سرمایی میریزند، میروندمیزنند، ولی در روش کنگره اینطوری نیست و موقعی که به درمان برسد دیگر بیدی نیست کهبا این بادها بلرزد.
این شکوفهها هم میتوانند در دمای 60 درجه زیرصفر هم برویند اما مشروط به اصولی است که آن اصول را رعایت کنند که آن اصول عقل استو ایمان، عقل و ایمان یعنی از روش منطقی و عقلایی و متد دیاستی و ایمانی که دارند یعنی با تعقل با تفکر و با اندیشهکارشان را انجام بدهند. ایمان معمولاً کلمهایست که به خداوند اطلاق میشود باید بهخداوند حتماً اعتقاد داشتهباشند اگر افرادی هم هستند که به خداوند اعتقاد ندارند بهانسانیت که اعتقاد دارند به خانواده که اعتقاد دارند به آدمبودن که اعتقاد دارند بهشرفخودشان که اعتقاد دارند باید به آن روش و به آن سیستمیکه میخواهند درمان بشوندایمان داشته باشند. به راهنمایشان باید ایمان داشته باشند، به تمام مسایلی که انجاممیشود باید ایمان داشته باشند. در سرمای 60 درجه زیر صفر آن شکوفهها میتوانند بروینداما مشروط به اصولی است که آن اصول را باید رعایت کنند.
عقل و ایمان و شهامتی که در پرتو تکامل آنها پدیدمیآید ما را از یک درخت فرسوده که درون آن از موریانه و قارچهای مختلف پرشدهاستبه یک ستون تبدیل مینماید تا در برابر آن درختهای جوان که روزی ما را به هیچ میپنداشتند،استوار شویم.
این سفر اولیها در شرایطی میتوانند در دما 60درجه زیر صفر (یعنی بدترین شرایط) به رهایی برسند که از اصولی پیروی کنند و این اصولعقل است و ایمان و شهامتی که باید به خرج بدهند در مسیر درمانشان.
شهامتش چیست؟ کجاست شهامت؟ شهامت آن جاست که کمکراهنمامیگوید سه روز سقوط آزاد برو مسافر بگوید چشم. میگوید 5 سی سی میشود 4 سی سی بگویدچشم، 2 تا میشود یکی بگوید چشم، یعنی هرکاری که میگویند با شهامت انجام بدهد و وقتیانجام داد ما را اینجا تشبیهکرده به درخت، از یک درختی که فرسوده شده پر از موریانهاست پر از قارچ، تبدیل به یک درخت بسیار نیرومند و یک ستون بسیار استوار میشود. واقعاًکسانی که مصرفکننده هستند حالا چه وضعش خوب باشد چه نباشد، چه معتاد باکلاس باشه چهمعتاد بیکلاس، فرقی نمیکند نمیشود گفت مثلاً من سرمایه دارم و پولدارم و. پس منقضیهام فرق میکند نه، وقتی مصرفکننده شد مثل یک درخت فرسوده است پر از قارچ، نگاهکنید قدشان خمیده است، پاهایشان پرانتزی شده، قدهایشان کوتاه شده، شانههایشان افتاده،رنگشان پریده، یک وضعیت افتضاحی . این برای همه معتادان هست.
در پایان به شکوفههای فصل بهار با اطمینان تمامبگویید که در 60 درجه زیر صفر هم میرویند و این مشروط به آن اصولی است که ما را هدایتمیکند عقل و ایمان و شهامتی که در پرتو تکامل آنها پدید میآید ما را از یک درخت فرسودهکه درون آن از موریانه و قارچهای مختلف پرشده است به یک ستون تبدیل مینماید تا دربرابر آن درختهای جوان که روزی ما را به هیچ میپنداشتند، استوار شویم.
یواش یواش اگر حرکت کنیم این موریانهها از بینمیروند قارچها از بین میروند پوسیدگیها از بین میرود و تبدیل به یک درخت استوارمیشویم در مقابل آن درختهایی که ما را به هیچ میپنداشتند. یعنی آن کسانی که خیلیخوب و شاداب و سرحال بودند و ما را مسخره میکردند ما را به هیچ میپنداشتند بچههایخودمان،دور و بریهای خودمان که میگفتند عملیه ولش کن، مصرفکننده است ولش کن، اما حالا تعجبمیکنند. بچههایی که قبلاً آدم حسابشان نمیکردند الان باهاشون م میکنند، ازشونشور میطلبند، باهاشون حرف میزنند، توی خانواده یه مشکلی دارند میآیند پیش او، تادیروز تحویلش نمیگرفتند حالا هر مشکلی دارند میآیند پیش آن م میکنند. الان استوارمیایستند.
ما دیگر سخنی نداریم زیرا ستون اول کتاب در آرشیو،یک درخت بسیار تنومند است و نقطهٔ مقابل، درختی پوسیدهو دو شکل دیگر "شکوفههای سفید و قندیلهای یخ"، تصور ما بر این است که اینشکلها برای شما باید معنای خوبی بدهند.
حال مطلبی که گفتم که این مطلب هم برای سفر اولیهااست و هم برای سفر دومیها که اول جلسه گفتم.
من تابع یک سری اصول و قوانینی برای خودم و یک تفکراتیو یک احساساتی برای خودم هستم و آن این است که معتقدم که همه چیز باید به آرامی حلبشود حرکتهای تند و سریع و اینها را من تابعش نیستم. همهچیز باید به آرامی به نرمیبدون سختی بدون زور انجام بشود، خداوند که این خلقت را بنا کرد عجله ندارد، از کی دارداین خلقت کار میکند؟ آخر ما چرا اینقدر عجله داریم و شتاب میکنیم؟ یک شبه میخواهیماعتیاد را بگذاریم کنار، یک شبه میخواهیم دانشگاه قبول بشویم، یک شبه میخواهیم هنرمندبشویم هر چیزی را میخواهیم با سرعت تمام میخواهیم حلش کنیم.
نیکوتین چیست و چرا اساساً بعضی از افراد با یکبارکشیدن سیگار دیگر نمی توانند آن را رها کنند و برخی از انسانها نیز ۲۰ یا ۳۰ سال سیگارمی کشیدند ولی یکبار هم سیگار نمی خریدند ، یعنی برایشان مهم نبود که بکشند و یا نکشند. اگر در جایی بودند و کسی به آنها تعارف می کرد می کشیدند و عده ای هم به هیچ وجهنمی توانستند سیگار بکشند . اگر به زور هم به آنان سیگار می دادید نمی توانستند بکشند .
به این دلیل سیگار هم مانند تمام اعتیادها یک چندوجهی است . یک وجه آن می تواند ژنتیکی باشد مانند کسانی که با یک بار کشیدن به آن دچارشده و دیگر نمی توانند که نکشند که این مسئله دقیقاً در مواد مخدر هم وجود دارد . وبه گیرنده های بدن این افراد ارتباط دارد نروترانسمیترهاتنها در جسم نقش ندارند بلکه در حالات ، روحیات و حتی اخلاقیات هم نقش دارند . به همیندلیل است که ما می گوییم اعتیاد به مواد مخدر یک جنبه ژنتیکی ، یک جنبه روانشناختیو یک جنبه جامعه شناختی دارد . سیگار هم به همین شکل است . یک جنبه اش در واقع مربوطبه نروترانسمیترهای بدن می شود و نیازی که انسانها دارند . به زبان ساده می گویم کهسلول های ما برای اینکه انرژی در خود به وجود بیاورند باید مواد غذایی و اکسیژن مصرفکنند ، همانطور که آقای مهندس فرمودند و همسفران در پیام های خود خواندند هیچ چیزیدر این جهان بیهوده خلق نشده و دانسته های ما در مقابل ندانسته هایمان قطره ای استدر برابر اقیانوس . اما آنقدری مشخص است که در سلول های ما یک جایگاه وجود دارد کهبه آنها نیروگاههای سلول می گوییم و از آنجا انرژی تولید می شود و بیرون می آید و برایاینکه این انرژی تولید شود و بیرون بیاید نیاز به یک ماده شیمیایی واسطه ای است که در کتابها می گویندNAD (نیکوتین آمید) یعنیپایه نیکوتینی دارد پس همانطوری که خداوند متعال زیباترین مواد مخدر را مثل اندروفین، بتا اندروفین ، انکفالین را قرارداده برای اینکه احساس درد نکنیم و راحت زندگی کردهو بتوانیم مشکلات جسمی را حل نماییم به همین شکل هم برای اینکه انرژی زایی در بدن مانانجام شود خداوند به ما نیکوتین در شکل نیکوتین آمید داده است . شاید شنیده باشید کهکسانی که بار برای کوهنوردان می برند و یا افغان ها برای اینکه کارهای سخت انجام دهندناس استفاده می کنند در واقع ناس چیزی نیست جز توتون و مقداری آهک و این کار برای ایناست که نیکوتین بیشتری به بدنشان رسیده و استخراج انرژی از سلولهایشان بیشترو راحترباشد . به همین دلیل متاسفانه خیلی از ورزشکاران هم که نمونه اش خود من بودم در دورانقهرمانی نیز نیاز به نیکوتین را احساس می کردیم و در نتیجه سیگار می کشیدیم . این جنبهژنتیکی و نروترانسمیتری سیگار کشیدن بود و یک جنبه روانی اعتیاد به سیگار دارد که بعداًراجع به آن بحث می کنیم . یک جنبه جسمانی هم داردکه ازوقتی مهندس فرمودند من روی آنمطالعه کرده و این موارد را در مطالعات و جستجوهای خود پیدا نمودم. ۴۷۰۰ ماده مختلفدر سیگار وجود دارد که ما تنها نیکوتین آن را بلد هستیم که اتفاقاً بهترین و مفیدترینآن می باشد زیرا خود نیکوتین به ما ضرری نمی رساند آنچه که به ما ضرر می رساند بقیهمواد موجود در سیگار مثل قطران ، و. می باشد .
۱۰ پک که انسان به یک سیگار بزندمجرای هوایی تا ۵۰٪ تنگ می شود . خداوند در عروق و رگها و مجراهای تنفسی مان عضلاتیبه نام عضلات صاف قرارداده است و عضلاتی که روی استخوان ها و بدنمان وجود دارد و بهما حرکت می دهد عضلات اسکلتی نامیده می شود و رنگ آنها تیره بوده و رشته رشته هستند. اما عضلات صاف شکل خاصی داشته و در مجرای تنفسی و جدار رگها هستند . مهمترین فرقبین عضلات صاف و اسکلتی در این است که عضلات اسکلتی ارادی بوده و با اراده و مغز ماحرکت کرده و کار می کنند در صورتی که عضلات صاف غیر ارادی بوده و در اراده ما نیستند. در نتیجه مجراهای هوایی و رگهای ما تنگ و باز شدن شان تحت اراده ما نیست . اما دردست ما هست . زیرا کسانی که دارای فشار خون بالا هستند با خوردن نمک فشارشان بالا میرود این کار به دست خودمان انجام می شود و به هیچ شکلی نمی توانیم آن را پائین بیاوریمجز با دارو و یا مکانیسم های دیگر و استراحت این مسئله حل شود . جدار تنفسی ما نیزبه همین شکل است . کسانی که آسم دارند می دانند ، زمانی که به یک ماده آلرژن حساسیتپیدا کرده ، جدار تنفسی آنها تنگ شده و نفس شان میگیرد، و تنها با دارو میتوان راه تنفسی را باز کرد و گرنه باز نشدهو مشکل ایجاد می کند . این در خاطر شما باشد اگر ۱۰ پک به سیگار بزنید مواد موجود درسیگار باعث می شود که مجاری تنفسی و هوایی تا ۵۰٪ تنگ شود و تنفس شمادچار اختلال شده و در نتیجه خون رسانی کاهش پیدا می کند . قلب خون را برای اکسیژن رسانیبه بافت ها می فرستد زمانی که با کشیدن سیگار این اکسیژن کم شود بافتها ، عضلات و مغزدچار کمبود اکسیژن می شود که سیستم عصبی سمپاتیک را تحریک می کند
ما در بدنماندو سیستم ضد و نقیض داریم . در دستگاه عصبی خودکار و خودمختار ما دو سیستم وجود دارد،
۱ـ سمپاتیک ۲ ــ پارا سمپاتیک
سمپاتیک ضربان را بالابرده ، فشارخون را زیاد میکند و دمای بدن را نیز زیاد می کند ، وقتی ورزش می کنیم سیستم عصبی سمپاتیک فعال است. پاراسمپاتیک پائین آورنده است .
خداوند این دو ضد را در کنار هم قرار می دهد کهتعادل ایجاد شود . برای اینکه اگر تنها سیستم سمپاتیک کار کند ، ضربان قلب مرتب بالارفته و در نهایت قلب از کار می افتد ، پس باید یک سیستم پائین آورنده باشد که این راکم کرده و تعادل ایجاد کند . حال اگر تنها سیستم پاراسمپاتیک کار کند ضربان پائین وپائین تر می آید و خواهد ایستاد . و در اینجا نیز باید سیستمی باشد تا آن را بالا بیاورد. این سمپاتیک و پارا سمپاتیک هیچ کدام دشمن هم نیستند و هیچ چیزی در این خلقت بد نیست، بیماری بد نیست ، اگر مهندس بیمار نمی شد هیچگاه سیگار خود را کنار نمی گذاشت و ادامهمی دادند و من امروز نمی توانستم به احترام ایشان که سیگار می کشیدند در اینجا راجعبه مضرات سیگار صحبت کنم و بگویم سیگار نکشید .
پس کشیدن سیگار سیستم عصبی سمپاتیک را تحریک میکند ، یعنی ضربان قلب به صورت نابه جا بالا می رود . زمانی که ورزش هم می کنیم ضربانقلبمان بالا می رود اما در ورزش اکسیژن رسانی و نشاط همراه است . اما درسیگار با خمیدگیو تنگی عروق رو به رو می شویم . و در نتیجه اکسیژن رسانی کم شده و ظرفیت های تنفسیمان کاهش پیدا می کند .
دود سیگار از هوا و به اضافه مقداری سرب، قطران، نیکوتین و. تشکیل شده است در نتیجه دود سیگار از هوا سنگین تر می باشد . مسئلهجالبی که من از استادم یاد گرفتم این است که زمانی که ما نشسته ایم ریه ما سه قسمتمی شود ، قسمت بالایی یا قلّه ریه ــ قسمتمیانی ــ قسمت پائینی و قاعده ریه . همیشه نسبت به سطح افق ، سطح زمین قسمت پائینیکار میکند چون فشار خون لازم دارد برای اینکه کیسه های هوایی و رگهای خونی باز شود. زمانیکه بلند شده و شروع به ورزش می کنید این فشار زیاد شده و قسمت میانی شروع بهکار می کند . زمانی که فعالیت ما شدید شود و خیلی فشار آوریم قسمت بالایی برای چندلحظه کار می کند و اینجاست که می گوییم بریده ایم و نمی توانیم چون دیگر فشار بالارفته و باید دوباره به تعادل برسد .
پس نسبت به سطح زمین هرگونه که ایستادیم ، قسمتیک سوم پائینی کار می کند . یک سوم میانی در هنگام ورزش و فعالیت کار می کند و یک سومآخر در اوج فشار برای چند لحظه کار می کند . دود سیگار سنگین است و چون ما در حالتنشسته و یا ایستاده سیگار می کشیم ، دود سیگار آن قسمت از ریه که باید اکسیژن برساندرا پر می کند و کیسه های هوایی را نیز گرفته و دیگر اجازه نمی دهد که تنفس کاملاً انجامشود .
در سیگار ماده ای است که باعث ه شدن خون می شود. غلظت خونی افراد سیگاری بالا می باشد و دلیلش این است که ادرار افراد سیگاری به دلیلکشیدن سیگار کم شده و حجم خونی این افراد بالا رفته و فشارخونشان نیز زیاد است . تنفساین افراد بدبو می باشد . دندان ها به سرما و گرما حساس شده و زود زرد می شود و مهمترینچیزی که در سال های اخیر کشف شده است این است که اصولاً مواد موجود در سیگار بر رویچگالی استخوان نقش بسیاری دارد و پوکی استخوان می آورد . و این مسئله در خانم ها خیلیبیشتر است . زیرا خانم ها از هر نظر حساس تر بوده و ۳ تا ۴ برابر بیشتر از آقایان پوکیاستخون دارند . مخصوصاً در سنین یائسگی بهبعد . همانطور که سیگار در دوران بارداری و شیردهی بر جنین تآثیر می گزارد در پوکیاستخوان هم نقش دارد .
کشیدن سیگار سرطان دهان ، ریه و حنجره را به دنبالدارد به طوری که از هر ۵ سیگاری یک نفر از سرطان ریه خواهد مرد . قطران و مونو کسیدکربن زیادی در سیگار وجود دارد
نیکوتین بد نیست ، نحوه رساندن آن به بدنمان آنهم اگر نیاز داشته باشیم بد است . ما باید ببینیم نیکوتین در بدنمان کم است یا نه. مانند فرایند اعتیاد به مواد می باشد نباید آنچه را که داریم با وارد کردن مواد بیشتریاز بیرون تولید داخلی مان را صفر کنیم . در بدن ما نروترانسمیترهایی وجود دارد که باآنها به راحتی زندگی می کنیم . اما زمانی که شروع به مصرف مواد مخدر کنیم یک مدتی خوشهستیم اما بعد از آن مواد درونی بدنمان را به تدریج از دست می دهیم و به جایی میرسیمکه نه تنها خوش نیستیم بلکه اگر این مواد از بیرون به ما نرسد دچار تشنج و درد و. میشویم . دقیقاً سیگار هم به همین شکل است . زمانی که سیگار مصرف می کنیم نیکوتینداخلی بدنمان را بتدریج کم می کنیم . اگر روز اول با ۵ پک سرمان گیج می رفت به روزیمی رسیم که ۲ پاکت سیگار می کشیم و اگر سیگار در دسترسمان نباشد انگار چیزی را گم کردهایم . اگر یک زمانی هم شخصی خواست که نیکوتین دریافت کند ، سیگار بدترین شکل آن میباشد . مخصوصاً سیگارهای خارجی . سیگارهای ایرانی اگر به آن پک نزنید خاموش می شوداما سیگارهای خارجی را اگر روشن کنید و در زیر سیگاری درمحل تاریکی قرار دهید ، میبینید مرتب جرقه می زند . این جرقه ها باروتی است که به کاغذ این سیگارها آغشته شدهاست ، سولفور و مواد آتش زنه است و با کشیدن سیگار این مواد مستقیماً وارد بدنتان میشود که اصلاً جزو نیکوتین نیست . می گویند سیگارهای خارجی بوی ملایمی داشته و به اصطلاحلایت است . به این علت است که به آن اسانس می زنند . اگر شما توتون واقعی را بوسیلهچپق بکشید بوی تند توتون همه جا را پر می کند . در سیگارهای خارجی تفاله های انگوررا خشک کرده و درصد بسیاری از آن را به جای توتون استفاده می کنند . انگور ماده ایبسیار مفیداست اما پوست آن به هیچ عنوان قابلیت هضم شدن را ندارد و چیز ناجوری برایگوارش می باشد . پس مجموعه اینکارها باعث شده که پولمان را بصورت میلیاردی خرج کنیمو سلامتی مان را به خطر بیاندازیم .
اگر زمانی مشخص شود که کسی دچار کمبود نیکوتین استروش های دیگری برای دریافت نیکوتین وجود دارد . سرخپوست ها به صورت ژنتیکی دچار کمبودنیکوتین هستند به همین دلیل مدام در حال کشیدن چپق می باشند . اما در ملت ما سیگارنبوده و از ۱۰۰ سال پیش دخانیات وارد جامعه ما شده است .
به نامه قدرت مطللق الله
جلسه یازدهم ازدور سیزدهم کارگاههای اموزشی عمومی مسافران کنگره نمایندگی سهروردی به نگهبانی مسافراحمدرضا واستادی
کمک راهنمایی محترم اقا محسن ودبیری مسافر حسین با دستور جلسه جهانبینی ورزشی روز یکشنبه مورخ ۸دیماه ۹۸راس
۱۷شروع به کار کرد.خداوند را سپاسگذارم کهاجازه داد یک مرتبه دیگر در جلسات کنگره ۶۰حضور پیدا کنم ودراین جایگاه
باشم.فراموشنمیکنم هفته اول که به پارک شهدای شهرداری رفتم غریب بودم وشناختی روی کسی نداشتم وبرایم عجیب بود که یک
سری مصرفکننده به ورزش روی اوردند،اموزش جهان بینی در ورزش از بدو ورود به پارک شروع میشودواما برای چه ورزش میکنیم.ما
بایستی بدانیم که هدف از ورزش در کنگره ۶۰رسیدن به حداکثرسلامت وتعادل وحال خوش میباشد هدف بعدی کمک به پیشبرد
اهداف کنگره ۶۰و رساندن این هدفما این مسائل است نه برد وباخت .بردن به هرقیمت هدف ما نیست. ما بها و ارزش برد و باختو
میدانیم برای برنده شدن دست به هرکاری نمیزنیم اصول و قوانین و حرمتها وادب و احترام را برای بردن زیر پا نمیگذاریم جهان بینی
ورزشی ما چنین است که میدان ورزش و زمین مسابقه برای ما میدان به نمایش گذاشتن درمانکامل اعتیاد تعادل وعمل سالم وبه
نمایش گذاشتن ادب واحترام وحرمتهاست. جهانبینی ورزشیما اینگونه است ما برای سلامتی وتعادل ورزش میکنیم ما برای
سپاسگذاری از قدرت مطلقورزش میکنیم در نهایت ورزش میکنیم که ثابت کنیم درمان شده ایم واعتیاد درمان قطعی دارد
تئوری هایی که در کنگره 06 ارائه می گردد همه آنهااز طریق انجام تحقیق و آزمایش بدست نیامده است و برخی از آنها فقط در حد فرضیه ارائهشده اند و بر مبنای آن مطالبی گفته شده است،
مثال: فرضیه ای به نام "قلعه عقل" درجزوه جهان بینی که آقای امین ارائه کرده اند همچنین در متد "DST "فرضیه جایگزینی را مطرح کردیم که همگی با آن به خوبی آشنا هستیم،کوچکترین جزء هر جسم سلول است و هر سلول مانند شهری است که هر کدام وظیفه ای را بر عهدهدارند و هر کدام برای خود تشکیالت و برنامه ریزی های خاص دارند سلول ها برای فعالیتهای خود نیاز به انرژی دارند و این انرژی را خون به آنها می رساند.
خون هنگامی که از قلب پمپاژ می شود توسط دو شریاننیرومند و قوی به تمام سلول های بدن می رود این شریان ها در ادامه انشعاب خود به رگها و مویرگ های کوچک تر و نازک تری تبدیل می گردند تا بهتر بتوانند خون را به همه سلولها برسانند،این مجراها مانند نهرهای آب هستند که در این بین ممکن است فاضالب ها و زبالههایی به این نهرها وارد شوند و آنها را آلوده کنند،در جریان خون نیز ممکن است میکروبها،ویروس ها و عوامل بیماریزائی وارد جریان خون و سلول ها شوند و فرد را بیمار کنند.با ورود ویروس ها و سایر مواد زیان آور به سلول های بدن،دستگاه ایمنی جسم شخص فعالمی گردد و تا جایی که بتوانند عوامل بیماریزا را پیدا می کنند و آنها را از سلول خارجمی کنند و سلول آلوده شده را از بین می برند،در واقع سلولی که غشاء آن آلوده شده استبرای جلوگیری از آلوده شدن سایر سلول ها دست به خود کشی می زند،اگر این سلول آلودهسلول خون یا پوست باشد این عمل به راحتی صورت می گیرد و بدن جای گزین آن را تولید میکند اما در مغز مهره داران جای گزینی سلول های آلوده به راحتی انجام نمی شود.
سلول های مغز به دو نوع تقسیم می شوند:
1- نورون ها: سلول هایی هستند که اطالعات را دریافت می کنند و سپسآنها را به بخش مورد نظر انتقال می دهند .
2- گالیا: حمایت کننده و پشتیبان هستند ،نورون ها سلول های بزرگیهستند وتعداد کمی دارند اما گالیا سلول های کوچک تربا تعداد بیشتر،اگر در سیستم مغزما میکروب ها و ویروس ها وارد شوند چه اتفاقی می افتد؟؟ دندان،گوش،چشم و سیار قسمتهای بدن در این شرایط می توانند درد بگیرند و ما متوجه شویم اما مغز چه واکنشی نشانمی دهد؟
سیستم مغزبه گونه ای است که نباید عوامل بیماریزا وارد آن شوند مانند قلعه عقل،در سیستم مغزما مویرگ ها سدی ایجاد می کنند به نام "سد خونی " که از ورود عوامل بیماریزاجلوگیری میکند،اگر خون بخواهد وارد سلول های مغز شود باید ابتدا از این سد عبور کند،اکثرداروها و مواد شیمیایی که استفاده می شود به علت وجود همین سد نمی توانند وارد مغزشوند مثآل: اگر این امکان وجود داشت که دوپامین را به مغز افرادی که دچار بیماری پارکینسونمی شوند برسانند این بیماری معالجه می گردید زیرا این بیماری در اثر کمبود دوپامیندر بدن فرد ایجاد می شود. سدخونی مغز الیه ای است در مغز مهره داران که از ورود اغلبمواد شیمیایی به داخل مغز جلوگیری می کند و اگر این عمل صورت نگیرد ما به مصرف هر چیزیبه آن اعتیاد پیدا می کردیم،اگر ویروسی به مغز وارد شود چه اتفاقی می افتد؟
در این شرایطمغز نمی تواند ویروس و سلول های آلوده را از بین ببرد و تنها کاری که می تواند انجامدهد این است که مرتب به آن حمله کند و اجازه تکثیر به آن ندهد،و این ویروس تا پایانعمر در بدن فرد باقی می ماند مانند:ویروس تبخال،آبله مرغان اینها به صورت نهفته درنخاع هستند و در شرایطی خود را بروز می دهند.
وجود سد خونی مغزی به نحوه آرایش سلول های سازندهدیواره مویرگ ها بستگی دارد،اجزاء مویرگ های بدن ما با فاصله از یکدیگر قرار گرفتهاند اما در قسمت مغز به هم چسبیده و بدون فاصله اند و هیچ مولکولی نمی تواند از آنعبور کند،تنها مولکول هایی که می توانند از سد خونی مغز به صورت غیر فعال و بدون صرفانرژی عبور کنند 2 نوع هستند:
1 مولکول هایکوچک ناقطبی: مانند اکسیژن و دی اکسید کربن
2 - مولکول های قابل حل در چربی دیواره مویرگ ها:
عمده داروهای روان گردان به دلیل قابلیت حل شدندر چربی می توانند وارد مغز شوند و سیستم شیمیایی مغز را از بین می برند و آن را تغییرمی دهند،درست همانند اتفاقی که در مصرف مواد مخدری مانند:هروئین، کانابینول ماده مؤثردر حشیش و نیکوتین رخ می دهد و وارد مغز میشوند،هروئین نسبت به سایر مواد قابلیت حل شدن بیشتری در چربی دارد و در سیستم مغز اثربیشتری دارد.
و امروزه شیشه این قابلیت را بیشتر از هروئین پیداکرده است. بعد از ورود مواد،تغییر و تخریب آغاز می گردد و این مواد جای گزین مواد مخدرطبیعی و هورمون های تولید شده توسط مغز می گردند،اما چرا در بقیه قسمت های بدن اینسد وجود ندارد؟ زیرا باید انواع و اقسام مواد به سلول های بدن برسد و اگر سد وجود داشتهباشد مانع آن می شود و انرژی به سلول ها برای فعالیت و ادامه حیات نمی رسد،مغز برایدسترسی به مواد مغذی از یک مکانیسم انتقال فعال استفاده می کند که با صرف انرژی موادرا به داخل خود پمپ می کند. گلوکز( قند) سوخت اصلی مغز است،مغز برای بیرون انداختنضایعات حاصل از تجزیه هورمون ها و ویتامین ها از مکانیسم انتقال فعال استفاده میکند،پسنتیجه می شود که مغز به علت انجام دادن عملیات های شیمیایی و اساسی بدن باید محدودهخاصی داشته باشد تا هر ماده ای اجازه ورود به آن را نداشته باشد.
وادی ششم و تاثیر آن روی من
هدف اصلی کنگره 60 ، تحقیقات علمی و کاربردی به منظور شناخت انسان و مواد مخدر و ارائه طریق به مصرف کندگان مواد مخدر و خانواده های آن ها برای رهایی از اعتیاد می باشد .کنگره 60 معتقد است اعتیاد فرزند انسان و مواد مخدر است . به عبارت دیگر ، از کنار هم قرار گرفتن انسان و مواد مخدر ، پدیده ای به نام اعتیاد متولد می شود . بنابراین برای شناخت اعتیاد بایستی عوامل و ترکیبات به وجود آورنده آن را بشناسیم .
دستور جلسه ؛ درختکاری
وقتی نهالی یا بذری کاشته میشود، هرچند که خیلی از آن نهال مواظبت و مراقبت گردد و همچنین تمام اصول و تکنیکهای کاشت را رعایت کنیم، بازهم برای برداشت محصول و رسیدن به هدف باید صبر کنیم .
وظایف راهنما و رهجو
کنگره 60 بر اساس اصل پذیرفته شده کمک فرد رها شدهاز دام اعتیاد ، به فرد در حال مصرف مواد مخدر ، فعالیت می کند. امروزه در تمام دنیا، این اصل به عنوان یکی از قوی ترین راهبردهای فعالیت در حوزه اعتیاد و درمان ، شناختهمی شود . البته کنگره 60 به نوعی ، این اصل را ارتقا داده و معتقد است که فرد رها شدهاز دام اعتیاد صرفا به دلیل داشتن تجربه رهایی از اعتیاد نمی تواند راهنمای دیگر مصرفکنندگان مواد مخدر که خواهان رهایی از دام اعتیاد هستند باشد . هرچند او تجربه رهاییرا دارد ، اما دراین مقوله تجربه به تنهایی کافی نیست ، باید ببینیم که او چگونه ازاعتیاد رها شده است ، با چه روشی و چه متدی ، آیا درمان شده است ؟ آیا مشکلات او برطرفشده است ؟آیا به تعادل رسیده است ؟ یا اینکه فقط مصرف خود را قطع کرده یا به عبارتیفقط ترک کرده است . قطعا در چنین وضعیتی ،که سخت درگیر مشکلات درونی و بیرونی خود میباشد و از نظر جسم ، روان و جهان بینی به تعادلنرسیده و آموزش لازم را ندیده است ، چگونه می تواند به دیگران کمک کند ؟
مروری بر۴وادی کتاب ۱۴وادی عشق
وادی اول.باتفکرساختارها اغاز میشود بدون تفکر انچه هست روبه زوال میرود
۱*برای پیداشدن یا به وجودامدن یاخلق شدن اولین قدم یک فکر بوده
۲*مادرست فکر نکردیم وزندگی خود را بدون تفکر یا با تفکر غلط ادامه داده وهمه چیزخود را از دست دادیم(مادی.ومعنوی)
۳باتفکروتعقل سعی کنیم به صورت واقع بینانه به مشکلات خود نگاه وبه مرور ان را حل کنیم
۴باید بدانیم نیروی مطلق یا الله در همه حال مارا حمایت میکند
وادی دوم.هیچ مخلوقیجهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد
۱*همیشه به نکات مثبت فکرکنیم
۲هرکدام ازما ممکن است مشکلاتی داشته باشیم(مریضی.افسردگی.عاطفی)
۳قبلا چیزهای ضد ارزش برای ما ارزش به حساب می امد
۴میتوان فکر کرد که مااصلا رقمی نیستیم وبیخود به دنیا امدیم
۵انسان وقتی پا به هستی گذاشت به واسطه نیروی اختیارکه دارد میتواددو راه راانتخاب کند یکی فسق وفجور وتاریکی ودیگری راه نور وایمان وروشنایی
۶جسم خود رابشناسیم وسازندگی را درقسمت جسم روان وجهانبینی بوجود بیاوریم
۷درهمه امور امیدوار باشیم
۸بدانیم هیچ موجودی بی هدف خلق نشده وهمه برای هدف معینی خلق شده اند
وادی سوم.بایددانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند
۱مسئولیت وحل مشکلات بر عهده خود ماست
۲ما به حیات امده ایم تاباتفکر وتعقل راه ورسم زندگی را بیاموزیم
۳هیچ کس به فکر مانیست پس هرکس بیشترین فکر راخودش راجع به خودش میکند
۴کلیه سختیها را با جان ودل بپذیریم
۵سعی کنیم از نظر می از سایر انسانهای صالح کمک بگیریم اما تصمیمنهایی راخودمان بگیریم
وادی چهار.درمسائلحیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب مسئولیت از خویشتن
۱باید نگاهی به جسم ودرون خود بیندازیم
۲(صوراشکار=جسم=شهروجودی=کالبد اول)مثل قلب مغز دست وپا
۳(صور پنهان=روان=وجود=کالبددوم)
مثل روح عقل ونفس
۴مهمترین نفس میباشد که قسمت اصلی واساسی دریک موجود میباشد یعنی تعین موجودیتمیکند درظاهر ودر باطن وخواسته دارد
۵مراحل نفس
1نفساماره یا امر کننده
2نفسلوامه یا شرزنش کننده
3نفسمطمئنه که از اطمینان می اید
نتیجه. برای رسیدنبه اهداف باید تلاش کرد توام با تفکر
پذیرش مسئولیتو واگذار کردن اختیار به انسان در تمام مراحل زندگی ما نقش مهمی دارد
9 قانون اساسی هستی وکائنات
۱قانون بزرگ.هرکاری در این دنیا انجام دهی چه خوب وچه بد درنهایت نتیجهان به خودت برمیگردد
۲قانون سازندگی.زندگی به خودی خود اتفاق نمی افتد.برای ساختنش بایدقدم برداری
۳.قانون انسانیت برای تغییر هرچیزی اول باید ان رابپذیری
۴قانون رشد.وقتی ما تغییر میکنیم شرایط نیز تغییر میکند
۵قانون ارتباط.گذشته،حال،اینده همیشه باهم در ارتباطند
۶.قانون تمرکز.نمیتوان ونمیشودهم زمان روی دو چیز متفاوت تمرکز کرد
۷قانون بخشندگی .رفتارما باید به زیبایی افکارمان باشد بخشیدن بایدقلبی باشد
۸قانون حضور.نمیتوان در لحظه حضور داشت وقتی به گذشته چشم دوخته ایم
۹.قانون مسئولیتپذیری.مسئولیت تمام اتفاقهای زندگی بر عهده خودمان است
نظم و انضباط ، شرط اصلی موفقیت
بد نیست که بحث دربارۀ ویژگی مطلوب نظم پذیری را با چند سوال آغاز کنیم.آیا شما تا به حال با شخص نامنظم و موفقی برخورد کرده اید؟ به نظر شما مردم جوامع قانون مند و نظم پذیر ، موفق ترند یا مردم کشورهایی که دچار هرج و مرج بی قانونی هستند ؟ در مورد خودتان چه؟ زمانی که کارهایتان را با نظم و ترتیب انجام می دهید، بازدهی مطلوب تری دارید یا هنگامی که بدون هیچ برنامۀ خاصی و به صورت کاملاً تصادفی به انجام کارهایتان می پردازید؟
درباره این سایت