به نام قدرت مطلق الله
اضطراب و نگرانی اگر به مقدار کم و عادی باشد سازنده است اما اگر اضطراببا ترس زیاد و نگرانی از حد عادی بالا رودT دیگرافکار و حافظه در اختیار انسان نیست و تمرکز کاملاً از بین میرود و از این قانون بهعنوان قانون "فاجعه" یاد میشود.
اثری که تاریکی بر انسان میگذارد چیست؟
مطمئناً وقتی تاریکی میآید،ترس و نفرت هم در شخص بوجود میآید و داشتناین حسها دلیل بر وجود تاریکی و یا وجود بندهای تاریکی است، هر انسانی که خداوند آفریدهاست در وجودش نیروهای بسیار زیادی قرار داده که خیلی از این نیروها را چه در صور آشکارو چه در صور پنهان هنوز نمیشناسیم.نیروی دیدن،نیروی تفکر،تعادل و محبت. مجموعهایننیروها به علاوه عقل و روح و . به انسان توانمندی میدهد که بالاتر از سایر موجوداتقرار میگیردزمانی که تاریکی بوجود میآید این نیروها که بسیار هم برای انسان کاربردیاست را از اختیار انسان خارج میکند.
اولین موضوعی که در انسان مطرح شد و مهم بود موضوع اختیار انسان بود ووقتی میگوییم اختیار یعنی مختار هست چیزی را انتخاب کند، اما در حیوان این گونه نیستحیوان هم دارای عقل و حس هست اما دارای اختیار نیست. حیوان زمانی که بوی غذا را درگرسنگی حس میکند شروع به تفکر میکند برای چگونگی حمله به حیوان دیگر. و همه این تفکراتدر عقل انجام میشود.اما اینها همه یک موضوع است یعنی اگر حس گرسنگی باشد و شکار همفراهم باشد حمله هم انجام میپذیرد اگر دوستش بگوید حالا من این آهو را میشناسم وکاری به این آهو نداشته باش، این مسائل وجود ندارد و او حمله میکند.
اما در انسان اینطور نیست یعنی اگر حس گرسنگی به انسان دست بدهد و شدیداًگرسنه باشد ممکن است غذایش را به فرد دیگری که احساس کند از خودش گرسنهتر است بدهدو این یعنی انتخاب.مثلاً پولی را میبخشد و مسائلی از این قبیل و همه اینها در مرحلهانسانی انجام میشود و ممکن است انتخاب بین 5 اتفاق انجام شود و ممکن است انتخابهایشالویت بندی شود و در اختیار راههای مختلف و انتخاب وجود دارد.انسانهایی هم هستندکه در راستای حس خود حرکت میکنند. وقتی میگوییم تاریکی؛ یعنی زمانی که اختیار مطرحشد، تاریکی بوجود آمد و هدف تاریکی هم گرفتن اختیار از انسان هست حالا اگر اختیار رااز انسان بگیرد به هدفش میرسد.وقتی انسانی در تاریکی قرار گرفت انتخابهایش محدودمیشود و در راستای حس خود حرکت میکند، و مسائل دیگر را مد نظر ندارد شخصی که در اعتیادقرار دارد هر حسی که به سراغش میآید را انجام میدهد و این یعنی تاریکی به هدف خودشدر این فرد رسیده.
اما چطور اختیار گرفته میشود؟
زمانی اختیار گرفته میشود که ما یکسری از حق انتخابهای خودمان را ازدست بدهیم حق انتخاب زمانی کم میشود که انسان یکسری از نیروهایی که در بدو خلقت توسطخداوند دادهشده را از دست بدهد وقتی نیروی محبت را از دست داد وقتی که نیروی ایمانرا از دست داد وقتی که نیروی تمرکز،شهامت،تجزیه و تحلیل را از دست داد دیگر انتخابهاکم میشود و یکسری گزینهها حذف و ما به جبر نزدیک میشویم. وقتی در انسان نیرویی کهمربوط به استقلال و درآمد هست گرفته شود دیگر شخص قادر به پول درآوردن نیست،وقتی قدرتتجزیه و تحلیل از شخص گرفته شود دیگر قادر به یادگیری دروس ریاضی نیست.
در اینجا باید بگوییم نیروها از بین نمیروند، بلکه در جایی ضبط و مصادرهمیشوند در هستی چیزی از بین نمیرود،نیروی انسان مصادره میشود و افراد دیگری از آناستفاده میکنند،وقتی شخص در اعتیاد هست نیروها و استعدادهایش از بین نرفته بلکه درجایی قفل و زندان شده و قفلها اگر باز شود و تواناییها برگردد میتواند نیروهایشرا بهتر بکار بگیرد چراکه چیزهای جدیدی نیز آموخته.مثلاً فردا امتحان کنکور دارم یابرای استخدام شغلی باید حاضر شوم و یا به سوالاتی پاسخ بدهم و یا مسابقه ورزشی دارمدر اینجا اگر نیروی جسمانی تحت فرمان شخص باشد و من بدانم هر زمان دلم خواست میتوانم10 تا شنا بروم و یا میدانم در هر زمان که بخواهم میتوانم صفحاتی را حفظ کنم یعنینیرو تحت فرمان من هست پس ترسی ندارم و مثل آب خوردن میماند چراکه نیروی من تحت فرمانمهست.
حالا اگر بخشی از نیرو تحت فرمان من باشد و بخشی تحت فرمانم نباشد چهاتفاقی میافتد؟
هر زمان که حالم خوب باشد میتوانم 10 تا شنا بروم اگر حالم خوب نباشد5 تا شنا میروم و بقیه را نمیتوانم و این هم بستگی به سطح انرژی دارد.در اینجا ترسهم بوجود میآید، در زمانی که مسئله مهم و حیاتی در زندگی بوجود میآید و نیروها تمامو کمال تحت فرمانم نباشد ترس ظاهر میشود چرا که معلوم نیست فردا من در چه حالی باشم.ماترس نگهدارنده و ترس بازدارنده داریم، کسی یک مار و یک عقرب را ناز نمیکند و اینجاترس نگهدارنده در وجود انسانها هست و اگر کسی این ترس در وجودش نباشد ممکن است موجبنابودی شخص شود، اما ترس بازدارنده زمانی بوجود میآید که نیروها تمام و کمال تحت فرمانشخص نیست و ترس باعث میشود شخص جرات و شهامت روبرو شدن با گزینشها را نداشته باشد.فرایندخارج شدن از تاریکی، بدون برگشت نیروها به انسان اتفاق نمیافتد. یعنی تا نیروها بهانسان برنگردد شخص از تاریکی خارج نشده.اگر کسی اعتیاد را کنار گذاشت آن نیروهایی کهقبل از ورود به اعتیاد در شخص وجود داشت اگر به نقطه اول برگشت داده شود یعنی خروجکاملاً انجامشده در غیراینصورت خروج از تاریکی انجامنشده.
نقطه آغاز ورود به تاریکی در انسان همان شجره خبیثه هست،وقتی انسان دردرون نیروهایی داشته باشد که با آن بتواند در بیرون و در طبیعت با مشکلات روبرو بشود و بتواند بر آنها غلبه کنداین انسان در بهشت هست چراکه نیروهای بیرونی نمیتواند به شخص آسیبی برساند چون شخصدر درون نیروهایی دارد که تحت فرمانش هستند که عامل بیرونی را خنثی میکنند.این شخصدر بهشت هست و داستانی هست که میگوید کسانی که در بهشت هستند خواستهشان اجرا میشودو خواستهها برای انجام باید نیروهای تحت فرمان انسان وجود داشته باشد اما در جهنمدیگر اینطور نیست یعنی اگر یک انسان خمار را در یک باغ پر از گل و زیبایی قرار بدهیدآن شخص هیچ لذتی نمیبرد و دائم به درو دیوار میزند و ناسزا میگوید چرا که آن نیرویدرونی که بتواند از عامل بیرونی لذت ببرد وجود ندارد، آن نیرویی که بتواند از طعم غذالذت ببرد وجود ندارد.
نقطه آغاز تاریکی "کبر" هست یعنی حس برتریجویی و نقطه آغازخروج از تاریکی زمانی است که آرامآرام از ضد ارزش کم کند مثلاً اگر روزی 5 گرم تریاکاستفاده میکند شروع کند 4 گرم مصرف کند و همین طور ادامه دهد.انسان مجموعهای استاز اضداد یعنی مجموعهای از فضایل و مجموعهای از رذایل. انسان هر چیزی را از روی ضدشمیشناسد یعنی ما زیبایی را از روی زشتی،دانایی را از جهالت و . میشناسیم.من آنقدر میتوانم دانا بشوم که جهالت را تجربه کرده باشم آن قدر میتوانم شجاع شوم که ترسرا تجربه کرده باشم.کسانی که کارهای خوب را انجام نمیدهند به خاطر این است که مزهآن کار را نچشیدهاند و از مزه آن محروم هستند و نمیشود به آن افراد ایراد گرفت.انسانهامزههای زیادی را در خلقت گم کردهاند،اما انسانی که تاریکی را تجربه کرده به هماننسبت میتواند مزههای مختلف را هم تجربه کند پس تجربه تاریکیها میتواند یک سرمایهبرای انسان باشد کسانی که تجربه تاریکی اعتیاد را تجربه کردهاند پتانسیل این را دارندکه معلمهای خیلی خوبی بشوند و به انسانهای بسیار خوبی تبدیل بشوند اگر بدانند برایتبدیل شدن به این افراد بهترین هستند برای کمک راهنما شدند یک لحظه غفلت نمیکنند.تمامهستی در خدمت خواسته انسان هست اما قانون دیگری هم وجود دارد که اگر انسان خواستهایداشته باشد در صورتی به او داده میشود که انسان ظرفیت آن صفت یا ویژگی را داشته باشدچراکه تکامل انسان برای قدرت مطلق خیلی مهم است چراکه اگر ظرفیت آن را نداشته باشدباعث انفجار و تخریب در شخص میشود.
برای خداوند دادن تواناییها به انسان کاری ندارد اما برای شخص ممکن استمخرب باشد و تا زمانی که ظرفیت در شخص بوجود نیامده باشد آن خواسته توسط قدرت مطلقبه او داده نمیشود ممکن است در برخی از موارد برای تنبیه به شخص بدهد مثلاً پول زیادیبه شخصی میدهد و باعث نابودی شخص میشود.پس در مجموع میتوان گفت منظور از تزکیه وپالایش بوجود آمدن مقدمات و شرایطی برای به دست آوردن نیروهایی است که از فرمان ماخارجشدهاند و این هم شامل زمان میشود.
درباره این سایت