محل تبلیغات شما


تکامل عقل روی دانایی است  دانائیرا یک مثلثی در یک سطح تعریف کرده اند که اگر همه مسائلی که در مورد انسان در دنیاوجود دارد در این سطح بی نهایت  در نظر بگیریممطالبی که ما از آنها سر در می آوریم در سطح مثلث قرار می گیرد یعنی مسائلی که می فهمیمچی به چی هست.مطالبی که خارج از مثلث قرار می گیرند مطالبی هستند که ما نمی توانیمنظر بدهیم و شناخت درستی از آن مسئله نداریم ٬ مطالبیکه روی اضلاع قرار می گیرند مطالبی است که برای ما ماهیت گنگ دارد و قطعا نمی توانیمدر موردشان نظر بدهیم.

اگر انسان دانایی اش را تغییر ندهد هیچ چیز نمی فهمد در زندگی انسان چیزیکه باعث می شود تغییر بوجود بیاید تشخیص است چون وقتی من تشخیص دادم می توانم انتخابکنم و وقتی انتخاب درست انجام دادم می توانم زندگی خوبی داشته باشم.

پس انتخاب درست به تشخیص درست بستگی دارد بنابراین اگر می خواهیم زندگیمان تغییر کند باید دانایی مان تغییر کند و باید در این راستا مثلث دانایی مان بزرگشود و رشد کند

ما برای اینکه بتوانیم از مثلث دانایی استفاده کنیم باید ببینیم که کدامضلع رشد کرده و این را کاملا صادقانه با خودمان انجام بدهیم.اگر مطلبی را متوجه نمیشویم علتی دارد بگردیم و علت آن را پیدا کنیم.

تفکر

تفکر کردن مطلبی است که در قالب یک چارچوب در حال انجام شدن است ولی افکاراینطور نیست ٬افکار جهت ندارد. شما می توانید به هرچیزی فکر بکنید و هرموضوعی می تواند باعث فکر کردن بشود شما تصورو توهم و چیزهای دیگر هم داریداما اینها تفکر نیست اما می توانند در تفکر باشند و یادر تفکر کردن بکار بیاید.

شرط تفکر کردن این است که من زمانی که فکر می کنم یک جهت خاصی داشته باشدو من مم به حرکت در این جهت خاص هستم .اگر من بخواهم در یک جهت درستی حرکت کنم نیازمندیکسری معلومات و اطلاعاتی  هستم . تفکر هم میتواند در جهت مثبت و منفی باشد.

انسان در لحظه آموزش باید فقط باید آموزش بگیرد در لحظه تجربه فقط تجربهاندوزی کند و در زمان تفکر فقط تفکر کند. نباید زمانها تداخل پیدا کنند.زمان گوش دادنبه حرفهای استاد فقط گوش بدهیم. این موضوع در کنگره هم اتفاق می افتد در زمان صحبتهایراهنما من نباید به فکر مسائل و مشکلاتم باشم بلکه باید فقط یاد بگیرم و از آموزشهابفهمم که چگونه با این مشکلات برخورد کنم.و این می شود وقتی که من همه آموزشها را عملیکنم.

در تمام مراحل زندگی ما اتفاق می افتد که اگر ما بتوانیم این سه مرحلهرا از هم تفکیک کنیم و به وقت و جدا از هم انجام دهیم به دانایی واقعی می رسیم.در زمانآموزش من نباید در مورد درستی و یا غلطی آموزش قضاوت کنم و به تجزیه و تحلیل آن بپردازماین کار را باید به زمان تفکر انتقال دهم.

ما شاگردی بنام شاگرد خنگ و کودن نداریم .همه انسانهای سالم از یک میزانتوانایی برخوردارند  اما تفاوت زمانی رخ میدهد که شاگرد در زمان آموزش جای دیگری هستم یعنی فکر و اندیشه ام در جای دیگریست واین باعث می شود که مطالب آموزشی را جذب نکنم

پس خنگی در گرفتن مطلب نیست در جای دیگر بودن است.

در زندگی های ما هم بهمین گونه است آنجا که باید از پیشامد واتفاقی درسبگیرم شروع کردم به صاحبنظری و قضاوت و این شد که مرتبا باید اشتباهاتم را دوباره ودوباره تکرار کنم. تجربه هرچه خاص تر تکرار ناپذیر تر.

باید فقط و فقط بتوانم هنر در حال و اکنون بودن را تمرین کنم .

تفکر تجسم و تخیل نیست البته می توانند در خدمت تفکر باشند اما در جهت مفید.

تعقل هم با تفکر فرق دارد . یک زمانی من کاری را انجام داده ام و به درستیآن هم رسیده ام و کاملا هم برایم جا افتاده است و با عقل من هم سروکار دارد این میشود تعقل و من می توانم مکررا از تعقل در کارهایم استفاده کنم که کاملا هم قابل اعتماداست.کاری که یک راهنما به رهجوی اش پیشنهاد می کند کاملا یک تعقل است زیرا راهنما بهدرستی آن رسیده است. 

گفتیم هم تفکر مثبت داریم و هم تفکر منفی و غلط . از انواع تفکرات غلطبه هیتلر می توان اشاره کرد که فردی فوق العاده متفکر بود.  حالا چه چیز باعث می شود که ما صاحب تفکرات مثبتو یا تفکرات منفی بشویم؟

باید به مبدا و یا نقطه شروع برگردیم .ما یکسری داده ها و معلوماتی داریمو در مقابل هم مقداری مجهولات

اگر میزان این معلومات و مجهولات در زندگی ما برابر باشد که مسئله راحل می کنیم

اگر تعداد مجهولات کمتر از معلومات شد هم مسئله راحتر از حالت قبلی برایمانحل می شود

ولی اگر تعداد مجهولات یک مسئله در ذهن ما بالاتر از تعداد معلومات شدآنموقع دیگر معادله غلط می شود و مسئله قابل حل نیست

بطور مثال در مسئله اعتیاد چرا تا به امروز حل مسئله اعتیاد تا به ایناندازه سخت و به مانند یک کلاف سر در گم بود؟

در جامعه ما اگر روزی ا ز اشخاص علت مصرف کننده شدنشان را می پرسیدیم، هزاران پاسخ داشتند و محققان هم دلایل زیادی را برای اعتیاد بکار می بردند: بطورمثالفقر فرهنگی ٬ مجاورت در مصرف  مواد  پدرو مادر٬ دوست بد٬ شکستها و . که کنگره همه این موارد و صدها مورد دیگر ار که مجهولات مسئله اعتیاد بودندرا تبدیل به یک مجهول کرد:عدم آگاهی

اگر ما صورت مسئله درستی نداشته باشیم نقطه شروعمان غلط است.ما باید برایشروع هر کار درستی تفکر درستی داشته باشیم. وقتی ما شروع به تفکر کنیم سه نیروی القاء٬ احیاءو تحرک هم به کمکش می آید

 مازمانی به دانایی می رسیم که هر سه ضلع مثلث دانایی مان به طور مساوی و به یک اندازهرشد کرده باشند ونشانه اش هم این است که مسئله ایی که پیچیده و لاینحل بوده شروع بهباز شدن و حل شدن می کند.

از فرمانبرداری تا فرماندهی

رابطه یادگیری با معرکه گیری ( نق زدن _ حاشیه)

:DST و تجربه من از سایر روشهای ترک اعتیاد

هم ,تفکر ,یک ,مسئله ,کنم ,دانایی ,می شود ,و به ,و یا ,در زمان ,است که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Holly مرجع مقالات و تحقیق دانشگاهی doll فروش سوله در شهرک صنعتی پرند حـــِـــرزِ رحمتـــــ آفتاب مهر نازی هیجده تکنو www.satak.ir اقتدار اسمانی