محل تبلیغات شما


این مطالبی که الان می‌خوانم مربوط به یک سفر اولیاست و این مطالبی که در نظر گرفتم مربوط به سفر دومی هم می‌شود یعنی هم می‌تواند برایسفر اولی باشد و هم برای سفر دومی. مطلب خیلی مهمی که دبیر در گزارش خواند اشتباه کودکبود و این بود که بچه‌های سفر اول تا یک حدی اشتباهاتشان قابل قبول است و نباید بااولین اشتباه او را داغون کنید. مثال می‌زنم: کسی آمده وارد لژیون شده و جلسه اول یادومش هست، مثلاً مصرفش کراک بوده و رفته دوباره کراک مصرف کرده، این دیگر نیاز به ویران‌کردنندارد یعنی هنوز یاد نگرفته، خودتان را باید جای او بگذارید، تا یک حدی مشکلات کودکقابل صرف نظر و قابل قبول است ولی از یک مقدار که گذشت آنجا جلویش را می‌گیرند، اگرکودک ظرف چینی غذا را شکست، می‌شود صرف نظر کرد اما اگر با سنگ یا با چوب شیشه اتاقرا شکست این داستان، یک داستان دیگری است. پس باید روی شاگردان یک حوصله و صبر زیادیما داشته باشیم. چون واقعاً کار، کار مشکلی است، الان خودتان رسیدید به درمان و درمانرا حل کردید و راحتید معما چو حل گشت آسان شود. چون شما به سلامتی و به خوبی رسیدیدولی به خودتان نگاه کنید ببینید چه سختی‌هایی کشیدید، چه مشکلاتی داشتید، اصلاً باورنداشتید. اصلاً یک سفر اولی باور ندارد که بتواند به درمان برسد، یک سفر اولی اوایلفضای رهایی را احساس نمی‌کند. اصلاً نمی‌تواند مجسمش کند، نمی‌تواند درکش کند، اصلاًغیر قابل باورش است. وقتی به یک سفر اولی میگویید که تو می‌توانی بدون مصرف مواد آسایشبیشتری داشته باشی و بیشتر لذت ببری، اگر بخواهد این حرف را باور کند درست مثل ایناست که به یک آدمی بگویید که تو بعد از 11 ماه، یکسال سفر، می‌توانی از ساختمان بیستطبقه بپری و هیچ چیزیت نشود، یا می‌توانی در هوا پرواز کنی، این برایش غیرقابل باوراست، این سفر و رسیدن به آن قضیه که موادش قطع بشود و آرامش و آسایش لازم را داشتهباشد و حالش خوب باشد، این برایش قابل باور نیست. واقعاً قابل باور نیست. ما باید اینرا بدانیم و ذره ذره باید کوتاه بیاییم، همینجور که استادان من برای من کوتاه آمدن؛همیشه با صبوری، با بردباری و با متانت. خوب در جایش هم لازم باشد اوقات تلخی را دارد.

خوب من اینجا با استاد داشتم صحبت می‌کردم و درددل می‌کردم، استاد سیلوره که می‌گوید:

استاد سیلور: کلیه مطالب شما را ما شنیدیم، اگربه یاد بیاورید در گذشته ما، به شما گفتیم که سرمای 60 درجه زیر صفر و یک صحنه از اتومیبلرانی در جاده‌های یخبندان شدید و یک دوراهی و سرعت، در پیش دارید. درست است؟

ـ آری به یاد دارم.

من با اینکه سالها با استادانم در ارتباط بودم اماآنها هیچ‌گاه به اعتیاد من اشاره نمی‌کردند نقطه ضعف من‌را نمی‌گفتند ما بعضی‌اوقاتدر بازگو کردن نقاط ضعف انسانها ید بسیار بسیار طولانی داریم، گویی می‌خواهیم ایرادانسانها را حالیشان‌کنیم، چماق برداشتیم که حالیش کنیم مثلاً این ایراد را دارد یااین مشکل را دارد، صبر کنید آرام باشید، خیلی انسانها ایراد دارند، باید یک خرده دندانروی جگر بگذاریم بارها و بارها گفتم فرق انسانهای معمولی با اولیای خداوند این استکه اولیای خداوند صد تا مشکل را می‌بینند، دوتایش را میگویند، صد تا ایراد را از یکیمی‌بینند دوتایش را میگویند، ما کوچکترین ایرادی از هرکسی می‌بینیم فوری میگوییم.

اگر یکی بخواهد خودش را معرفی کند و اشتباه معرفیکند، می‌بینی 5 نفر در سالن ایرادش را می‌گیرند. یا مثلاً شخصی نوشتار می‌خواند اشتباهمی‌خواند مشقتهایشان را ده نفر در سالن میگویند مشق‌هایشان را. یعنی یک ایراد کوچکدیدند و هی تذکر می‌دهند که این غلط است و درستش این است.ایراد را مطرح کردن به گونه‌هایمختلف خوب است اما توی ذوق زدن بد است، توی ذوق آدم‌ها نزنید ذوق یعنی ذوق و سلیقه‌شان.خیلی با آرامش و با متانت خاصی باید بگوییم. خوب یک جاهایی می‌بینی کودکی هست که باسنگ پنجره‌ها را می‌شکند، این دیگر داستان ظرف چینی نیست، باید متوجهش کنی. تمام مفهوماین است که من داشتم در یک جاده‌ای با سرعت حرکت می‌کردم که رسیدم به یک دوراهی، کههمه ما موقعی که داریم مصرف می‌کنیم داریم با سرعت می‌رویم، دو راهی یعنی به جایی می‌رسیمکه باید تصمیم بگیریم که حال چپ برویم یا راست برویم؟ یعنی رسیدن به یک نقطه‌ای کهمی‌خواهیم اعتیاد را قطع کنیم بارها به این دو راهی می‌رسیم که اعتیاد را قطع کنیم،خوب یک راهش این بود که به سرعت مواد مخدر را قطع می‌کردیم که خوب تکلیفش را همه میدانیمکه سقوط آزاد چه عواقبی را در پیش دارد و چقدر کار دشواری است. یک مرحله دیگر این استکه می‌گوید این کار را با آرامی و تأنی انجام برسانید.

اکنون میگوئیم از سر آن دو راهی بود که تردید کردید،عبور نمودید و وارد جاده‌ای شده‌اید، آن جلسه هم گفتیم آرام رانندگی مینمائید.یعنیکاهش مواد و کنار گذاشتن ضد ارزشها به آرامی کنار گذاشته می‌شود. اکنون با مقایسه سرعتپیشین و آهستگی زمان حال را که گفته بودیم، نتیجه را خود می‌توانید دریابید و ما همدر سرعت عمل شما، چندان اصراری نمی‌نماییم. اما کلید عبور از آن جاده‌های سخت یخبندان،تمثیل‌ها را کاملاً برای شما باز می‌نماید که در مجموع چه شگفتی‌ها به قول لیدی‌جونزمی‌تواند پدید بیاورد تا همه چیز کاملاً تولدی دیگر پیدا نماید و یا به گونه‌ای دیگربشود. وارد جاده‌ای شدید، وقتی وارد شدید آرام رانندگی می‌نمایید حالا همه چیز با تأنی،آرام و حرکت متفکرانه انجام می‌شود. حالا می‌توانید حرکت آرام الانت را با حرکت باسرعت قبل را که با آن وضعیت مواد مصرف می‌کردید، مقایسه کنید.

استاد سیلور میگویند: در سرعت شما ما حرفی نداریم،نمی‌گوید زود باش با سرعت باش، کما اینکه اگر شاگردی بخواهد 6 یا 7 ماهه سفرش را تمامکند، ما نمی‌گذاریم چون سرعتش بالا بوده و به درد نمی‌خورد، باید طبق همان زمان استانداردو با تأنی سفرش را انجام داده باشد.ما هم در سرعت عمل شما چندان اصرار نمی‌کنیم، نمی‌گوییمزود باش زود تمام کن، چون گفتیم بدن مثل فرایند فیزیولوژی است مثل کاشت گندم است، نمی‌شودکه ارباب به کشاورز فشار بیاورد و بگوید که آن گندم‌ها را سه‌ماهه باید درو کنی، هشتماه زمان می‌خواهد. در سرعت عمل شما چندان اصرار نمی‌نماییم اما کلید عبور از آن جادهٔ سخت یخبندان، کهبعنوان تمثیل گذاشتیم، برای ما مسئله را روشن می‌کند، تمثیل‌ها را برایمان می‌شکافد،ما که نمی‌گوییم عمداً برویم یک جاده‌ای را پیدا کنیم توی یک ماشین قرمز بنشینیم وبا سرعت حرکت کنیم، این تمثیل دارد وضعیت را برای ما می‌شکافد که در آن جاده یخبندانو آن سرما نمی‌شود گاز اتومبیل را گرفت و رفت، چون جاده لغزنده است و بلافاصله فردسقوط خواهد کرد. وقتی ما در آن جاده یخبندان با متد دی اس تی، با آرامی و تأنی حرکتمی‌کنیم، واقعاً چه شگفتی‌هایی برای ما بوجود می‌آورد و این شگفتی‌ها برای یک سفر اولیکه وارد مرحله سفر شده و یک انسان معمولی و خانواده‌ها قابل قبول نیست که از چه آدم‌هاییچه آدم‌هایی می‌سازد.

وقتی که این شگفتی‌ها را بوجود می‌آورد واقعاً تولددیگری است، خیلی‌ها میگویند تولد دوباره در اعتیاد و تولدشان را جشن می‌گیرند ولی بعضی‌هایشانوقتی مواد می‌زدند حالشان بهتر بود، تولد دوباره هست قبول، آیا این تولد دوباره تویطویله است؟ یا تولد دوباره توی پرورشگاه؟ یا تولد دوباره توی جنگل‌های افریقاست؟ یاتولد دوباره توی سودان و آن جاهایی که نان خالی هم پیدا نمی‌شود و همه دارند از قحطیمی‌میرند؟ یا توی سوئد، ژنوه یا آکسفورد است؟ خیلی مهم است که این تولد دوباره کجاباشد. این تولد دوباره پدر و مادرش کی باشد؟ تولد دوباره‌اش بی پدر و بی مادر است؟ 

پس تولد دوباره خودش ذوق و شادی ندارد چون ممکناست در تولد دوباره اوضاع خیلی بدتر بشود. بالاخره بچهٔ یه کارگری بودی،نان خشک و کشکی می‌خوردی، باز بالاخره خوب بود، حالا تولد پیدا کردی توی صحراهای افریقاو نان خشک هم پیدا نیمشود یا توی پرورشگاه تولد پیدا کردی. پس مهم این است که تولددوباره کجا باشد، چگونه باشد و کیفتیش چگونه باشد؟ بعضی اوقات آدم‌ها آرزو می‌کنندکه تولد دوباره پیدا نکنند.! تولد دوباره‌ای که وضعیت بسیار مناسب‌تر و شادی افزاترباشد و همه چیز بهتر باشد، خوب این تولدی دوباره است که برایش ارزش و احترام هم قائلیموگرنه هر تولدی، تولد دوباره‌ای نیست پس کیفیتش چی؟

برای همین است که می‌گوییم آن‌هایی که در سفر اولهستند باور نمی‌کنند که می‌توانند درمان شوند و برای این باید آن شخصیت بمیرد و یکشخصیت جدیدی بوجود بیاید، این باید اتفاق بیافتد. اگر این اتفاق افتاد درست است و گرنهبه درد نمی‌خورد، اگر همان آشغال بوده و الان هم همان آشغال هست بهتر است برود موادبزند. باید به گونه‌ای بشود که موجود دیگری باشدما به دلیل نیاز، به شما، حرف نمی‌زنیمزیرا وظیفه شما بایستی در تکاملها به نتیجه برسد. ما به شما نیازی نداریم که بخواهیمبا تو بگوییم، راهنمایان نیازی ندارند که به شاگردان آموزش بدهند، می‌گوید تو وظیفه‌اتاین است که خودت را با تکامل‌ها به نتیجه برسانی، تو وظیفه‌ات هست که در زندگی و درحیات خودت را بالا بکشی. ما فقط فرامین را برای شما میگوئیم، با عبور از آن مناطق وبا بدست آوردن یک پیروزی که به خط پایان می‌رسید، می‌توانید تمام آن لحظه‌ها را باتحمل فشار، سرما و لغزنده بودن جاده و خوب نبودن اتومبیل در خطوط بایگانی خود بنگارید.

می‌گوید با عبور، وقتی که عبور کردی از مناطق مختلفدر طول سفر و بدست آوردن یک سری پیروزی، اگر سفرت درست باشد یک سری پیروزی‌ها را بدستمی‌آوری، همان یک گرم 5 روز به یک گرم 7 روز خودش یک پیروزی است. می‌توانی همه را یادداشتکنی و همه را نتیجه‌گیری کنی. در اینجا می‌گوید سفر اول یک‌چیز راحت و شسته و رفته‌اینیست، گرچه جاده الان هموار است ولی یک سری مشکلات خاص خودش را دارد، چه مشکلاتی؟ تحملفشار، فشار همسر، فشار شوهر، فشار بی پولی، فشار اقتصادی، فشار کار، فشارهای متعددیروی ما هست، سرما هم هست، جاده هم که لغزنده است، اتومبیل هم که اتومبیل قراضه‌ای استکه قدرت لازم را ندارد، اتومبیلی نیست که بخاری گرم و اتومات داشته باشد و . و خوبنبودن اتومبیل، همه را یادداشت کنی، در خطوط بایگانی خودت بنگاری یعنی در آرشیو خودت،در ذهن خودت همه را متصور شوی و از همه نتیجه‌گیری کنی، این سختی‌ها همه انجام می‌شودکه عبور هم صورت می‌گیرد.

با ارسال ادامه مسائل لذت بسیار وصف نشدنی و پایانناپذیر در شما به وقوع می‌پیوندد که از آن لذت که منبع تمام نشدنی  است مانند یک گیلاس شربت به دیگران هم می‌دهید.آنجا به من استاد می‌گوید وقتی که این کار انجام شد و بعد شما شروع کردی به ارسال کردن،هم ارسال از آنجا و هم ارسال از اینجا و این را انتقال دادی، وقتی که عبور کردی و بهپایان خط رسیدی لذت بسیار وصف نشدنی و پایان ناپذیر در شما به وقوع می‌پیوندد. اگرهمه چیز را درست انجام داده باشید لذتی پایان‌ناپذیر و وصف نشدنی برای شما بوجود می‌آورد،این لذت یک لذت درونی است، اگر عزیزان خوب تفکر کنند می‌بینند که مالک چیز بسیار ارزشمندیشده‌اند و به آن رهایی و آزادی رسیده ولی ممکن است مثلاً کرایه خانه ندارد، هنوز مشکلدارد، هنوز ممکن است با همسرش دعوا داشته باشد، هنوز ممکن است هزارتا مشکل داشته باشد،آن‌ها سرجای خودش هست، ایرادی ندارد باید سعی کند ذره ذره برای آنها فکری بکند، خوشبختیو لذت انسان به داشتن مال و اموال زیاد و فراوان نیست، شما می‌توانید بگویید که یکبرج ساز که خیلی هم سرمایهٔ کلانی دارد و پولدار است خوشبخت‌تر است یا یک رفتگر شهرداریکه 5 صبح بلند می‌شود جارو می‌کند، کدام‌ها خوشبخت‌ترن؟ گاهی اوقات می‌بینی آن رفتگرشهرداری خیلی خوشبخت‌تر است تا یک برج ساز با سرمایه چند میلیون‌دلاری، چون او تویکاخ خودش کارتن خواب است، بنابراین می‌خواهم بگویم که نباید مقایسه بکنید که من مثلاًخوب شدم باید همه چیز داشته باشم، همه چیز برای همه کس هست، دشواری و مشکلات برای همهکس هست.

می‌گوید به یک لذتی می‌رسید که پایان ناپذیر استو مثل یه گیلاس شربت می‌توان به هرکسی بدهید، این لذتی که در شما پایان ناپذیر استو به دیگران می‌دهید و لذت می‌برید. ما در اینجا یک سری مراسم خاص که داریم شربت می‌دهیمخوب شربت‌ها تمام می‌شود، پایان‌ناپذیر نیست. ولی آیا این چیزی که در شما هست تماممی‌شود؟ به شاگردان کمک می‌کنید شاگردان به رهایی می‌رسند، کار می‌کنند، هر چی می‌دهیاین لذت تمام نمی‌شود. روز به روز بیشتر می‌شود، کمتر نمی‌شود.در پایان به شکوفه‌هایفصل بهار، با اطمینان تمام بگوئید که در 60 درجه زیر صفر هم می‌رویند و این مشروط برآن اصولی است که مارا هدایت می‌کند.

شکوفه‌هایی که در فصل بهار هستند و یکی از معضلاتیکه کشاورزهای بیچاره دارند این است که در فصل بهار که شکوفه‌ها می‌زنند، همین که یکسالصبر کردن تا برسد به شکوفه، یک سرمای دو درجه زیر صفر می‌آید و تمام شکوفه‌ها پرپرمی‌شوند و می‌ریزند پایین، آن سال حالا منتظر زردآلو، گیلاس و یا گردو بود، هرچی کهبود، اما هیچی گیرش نمی‌آید یک دانه هم روی شاخه‌ها نیست.می‌گوید حالا که این کار راکردید می‌توانید به شکوفه‌های فصل بهار بگویید که می‌توانند و شرایطی وجود دارد کهدر 60 درجه زیر صفر هم برویند و هم خراب نشوند، یعنی به انسانها بگویید که شما می‌خواستیدخودتان را درمان کنید با کوچکترین چیزی بر می‌گشتید باز مواد می‌زدید و در قعر تاریکی‌هافرو می‌رفتید، حالا یک راه و روشی هست که آن شکوفه‌ها در 60 درجه سرما هم می‌رویند.

مواردی بوده در ترک‌های سابق که طرف می‌رود ترکمی‌کند بعد چند وقت بابابزرگ همسایه شون می‌میرد، می‌رود میزند، میگوییم چرا دوبارهزدی؟ می‌گوید آخه من بچه بودم بهم شکلات می‌داد و من از مردنش خیلی ناراحت شدم. اینجاما نفر داشتیم که پدرش هم مرد ولی نرفت بزند برادرش یا خواهرش جوان‌مرگ شد نرفت بزندیکی از بچه‌ها آمد پیش من گفت مهندس من دیشب پدرم مرد، گفتم خدا رحمتش کند، گفت دوشنبههم تولد من است توی آکادمی و پنجشنبه هم تولد من است توی اصفهان، چیکار کنم؟ گفتم خودتپیشنهادت چیه؟ گفت می‌خواهم اعلام نکنم که من پدرم مرده که حال بچه‌ها خراب نشود، بایدمی‌رفته سوم پدرش آمده اینجا تولد گرفته. این از نظر مردم مسخره است، خنده دار است.

گفت می‌خواهم کسی از بچه‌ها متوجه نشود که من پدرممرده و برنامه‌ها به هم نریزد. اصفهان از یک ماه پیش برایم برنامه‌ریزی کردن برای تولدم؛می‌خواهم آنهاییکه این برنامه‌ریزی را کردند حالشان خراب نشود بنابراین من مرگ پدرمرا اعلام نمی‌کنم، تا مراسم تولدم تمام بشود بعداً.

خوب این هم یک جور است دیگر. این به آن روشن‌بینیو بیداری و آگاهی رسیده که حتی پدرش فوت کرده، روز سوم پدرش توی آکادمی تولدش را گرفتهو هیچکی هم خبر ندارد. این کار درستی است و کار غلطی نیست. و یا آن که در حال سفر استو برادرش جوانمرگ می‌شود اما خراب نمی‌کند سفرش را. یکی دیگه هم پیدا می‌شود که یکیاز فک و فامیل‌های دورش مرده حالا باید حتماً برود موادش را بزند چون بخاطر اینکه بامرده خاطرات خوشی داشتند و این بهانه‌ای بیش نیست، بهانه ایست برای خودش، که بخواهدیک دلیلی پیدا کند که یک گریز راهی پیدا کند.

پس اینجا ما می‌توانیم به آن شکوفه‌هایی که در سرمامی‌ریزند بگوییم که یک مسیری هست، یک راهی هست که در 60 درجه زیر صفر می‌توانی به درمانبرسی. روش‌های دیگر که ترک می‌کنند یا قطع می‌کنند، با کوچکترین سرمایی می‌ریزند، می‌روندمی‌زنند، ولی در روش کنگره اینطوری نیست و موقعی که به درمان برسد دیگر بیدی نیست کهبا این بادها بلرزد.

این شکوفه‌ها هم می‌توانند در دمای 60 درجه زیرصفر هم برویند اما مشروط به اصولی است که آن اصول را رعایت کنند که آن اصول عقل استو ایمان، عقل و ایمان یعنی از روش منطقی و عقلایی و متد دی‌اس‌تی و  ایمانی که دارند یعنی با تعقل با تفکر و با اندیشهکارشان را انجام بدهند. ایمان معمولاً کلمه‌ایست که به خداوند اطلاق می‌شود باید بهخداوند حتماً اعتقاد داشته‌باشند اگر افرادی هم هستند که به خداوند اعتقاد ندارند بهانسانیت که اعتقاد دارند به خانواده که اعتقاد دارند به آدم‌بودن که اعتقاد دارند بهشرف‌خودشان که اعتقاد دارند باید به آن روش و به آن سیستمی‌که می‌خواهند درمان بشوندایمان داشته باشند. به راهنمایشان باید ایمان داشته باشند، به تمام مسایلی که انجاممی‌شود باید ایمان داشته باشند. در سرمای 60 درجه زیر صفر آن شکوفه‌ها می‌توانند بروینداما مشروط به اصولی است که آن اصول را باید رعایت کنند.

عقل و ایمان و شهامتی که در پرتو تکامل آنها پدیدمی‌آید ما را از یک درخت فرسوده که درون آن از موریانه و قارچ‌های مختلف پرشده‌استبه یک ستون تبدیل می‌نماید تا در برابر آن درخت‌های جوان که روزی ما را به هیچ می‌پنداشتند،استوار شویم.

این سفر اولی‌ها در شرایطی می‌توانند در دما 60درجه زیر صفر (یعنی بدترین شرایط) به رهایی برسند که از اصولی پیروی کنند و این اصولعقل است و ایمان و شهامتی که باید به خرج بدهند در مسیر درمانشان.

شهامتش چیست؟ کجاست شهامت؟ شهامت آن جاست که کمک‌راهنمامی‌گوید سه روز سقوط آزاد برو مسافر بگوید چشم. می‌گوید 5 سی سی می‌شود 4 سی سی بگویدچشم، 2 تا می‌شود یکی بگوید چشم، یعنی هرکاری که میگویند با شهامت انجام بدهد و وقتیانجام داد ما را اینجا تشبیه‌کرده به درخت، از یک درختی که فرسوده شده پر از موریانهاست پر از قارچ، تبدیل به یک درخت بسیار نیرومند و یک ستون بسیار استوار می‌شود. واقعاًکسانی که مصرف‌کننده هستند حالا چه وضعش خوب باشد چه نباشد، چه معتاد باکلاس باشه چهمعتاد بی‌کلاس، فرقی نمی‌کند نمی‌شود گفت مثلاً من سرمایه دارم و پولدارم و. پس منقضیه‌ام فرق می‌کند نه، وقتی مصرف‌کننده شد مثل یک درخت فرسوده است پر از قارچ، نگاهکنید قدشان خمیده است، پاهایشان پرانتزی شده، قدهایشان کوتاه شده، شانه‌هایشان افتاده،رنگشان پریده، یک وضعیت افتضاحی . این برای همه معتادان هست.

در پایان به شکوفه‌های فصل بهار با اطمینان تمامبگویید که در 60 درجه زیر صفر هم می‌رویند و این مشروط به آن اصولی است که ما را هدایتمی‌کند عقل و ایمان و شهامتی که در پرتو تکامل آنها پدید می‌آید ما را از یک درخت فرسودهکه درون آن از موریانه و قارچ‌های مختلف پرشده است به یک ستون تبدیل می‌نماید تا دربرابر آن درخت‌های جوان که روزی ما را به هیچ می‌پنداشتند، استوار شویم.

یواش یواش اگر حرکت کنیم این موریانه‌ها از بینمی‌روند قارچ‌ها از بین می‌روند پوسیدگی‌ها از بین می‌رود و تبدیل به یک درخت استوارمی‌شویم در مقابل آن درخت‌هایی که ما را به هیچ می‌پنداشتند. یعنی آن کسانی که خیلیخوب و شاداب و سرحال بودند و ما را مسخره می‌کردند ما را به هیچ می‌پنداشتند بچه‌های‌خودمان،دور و بری‌های خودمان که می‌گفتند عملیه ولش کن، مصرف‌کننده است ولش کن، اما حالا تعجبمی‌کنند. بچه‌هایی که قبلاً آدم حسابشان نمی‌کردند الان باهاشون م می‌کنند، ازشونشور می‌طلبند، باهاشون حرف می‌زنند، توی خانواده یه مشکلی دارند می‌آیند پیش او، تادیروز تحویلش نمی‌گرفتند حالا هر مشکلی دارند می‌آیند پیش آن م می‌کنند. الان استوارمی‌ایستند.

ما دیگر سخنی نداریم زیرا ستون اول کتاب در آرشیو،یک درخت  بسیار تنومند است و نقطهٔ مقابل، درختی پوسیدهو دو شکل دیگر "شکوفه‌های سفید و قندیل‌های یخ"، تصور ما بر این است که اینشکل‌ها برای شما باید معنای خوبی بدهند.

حال مطلبی که گفتم که این مطلب هم برای سفر اولی‌هااست و هم برای سفر دومی‌ها که اول جلسه گفتم.

من تابع یک سری اصول و قوانینی برای خودم و یک تفکراتیو یک احساساتی برای خودم هستم و آن این است که معتقدم که همه چیز باید به آرامی حلبشود حرکت‌های تند و سریع و اینها را من تابعش نیستم. همه‌چیز باید به آرامی به نرمیبدون سختی بدون زور انجام بشود، خداوند که این خلقت را بنا کرد عجله ندارد، از کی دارداین خلقت کار می‌کند؟ آخر ما چرا اینقدر عجله داریم و شتاب می‌کنیم؟ یک شبه می‌خواهیماعتیاد را بگذاریم کنار، یک شبه می‌خواهیم دانشگاه قبول بشویم، یک شبه می‌خواهیم هنرمندبشویم هر چیزی را می‌خواهیم با سرعت تمام می‌خواهیم حلش کنیم.

از فرمانبرداری تا فرماندهی

رابطه یادگیری با معرکه گیری ( نق زدن _ حاشیه)

:DST و تجربه من از سایر روشهای ترک اعتیاد

یک ,هم ,تولد ,سفر ,توی ,یعنی ,که در ,است که ,است و ,تولد دوباره ,به یک ,مشکلی دارند می‌آیند ,ستون تبدیل می‌نماید ,باید ایمان داشته ,ایمان داشته باشند

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ILI helper ثبت شرکت - ثبت برند - ثبت فوری شرکت وبلاگ انجمن اتوماسیون صنعتی افق درخشان شهیدان نیاسر و دفاع مقدس Kenneth's receptions talrotime asesurblas Doug's game به نام پـــــروردگـــــــار ِ آفریدگان